FAGHADKHADA9 Telegram 78889
🍁🥭
🍁

#من_بعداز_تو
#سرگذشت_سدرا_11
قسمت یازدهم

عسل رفت…عسلی که دنیای من بود…از همون روز که طلاق جاری شد گریه ها و بی قراری های من شروع شد.من با اون قد و هیکل و شغل و اسم و رسمم مثل یه بچه اشک میریختم و بی تابی میکردم…در عرض یک هفته از شدت گریه و ناراحتی از نظر چهره ‌‌و هیکل کلی تغییر کردم….توی خونه تک و تنها بودم،،خونه ای که دیگه زندگی درونش جریان نداشت ، دیگه آرامش نگاه عسل توش نبود… خونه ای که فقط من بودم و اشک و گریه ودر نهایت افسردگی….متوجه ی دور و اطرافم نبودم…..یه روز صبح خودمو توی بیمارستان دیدم….انگار شوهرخاله همراه دخترخاله مهشید اومده بودند و منو توی اون وضعیت دیده و بعد برده بودند پیش دکتر و از اونجا مستقیم بیمارستان روانی…

از زبان مهشید دختر خاله👇👇👇👇

من مهشیدم دختر خاله ی سدرا….همون خاله ایی که یه بار بعنوان مهمون رفتیم خونشون.میتونم اعتراف کنم که عسل خانم همونی بود که سدرا ازش تعریف میکرد.مهربون و مهمون نواز و با محبت….
ما اون زمان که مهمونشون بودیم اومده بودیم تهران تا بابا یه خونه اجاره کنه…مامان و بابا نمیخواستند منو توی شهر درندشت تهران رها کنند آخه برای دانشگاه تهران قبول شده بودم..ما خونه اجاره کردیم و توی تهران ساکن شدیم..یه روز از مامان شنیدم که خاله(مادر سدرا)بهش گفته بود که سدرا عسل رو طلاق داده…متعحب به مامان گفتم:وا….چرا؟؟؟دختر به اون خوبی…!…آخه اونا که خیلی عاشق هم بودند.چی شد یهو..؟؟؟مامان نمیخواست حرف بزنه اما بخاطر اینکه عسل و سدرا رو دوست داشت گفت:بین خودمون باشه مهشید….آبجی میگفت منو و فریبا سدرا رو طلسم کردیم تا عسل رو طلاق بده….البته آبجی هم حق داشت چرا باید پسر دسته گلش با یه مطلقه ازدواج کنه..؟؟؟گفتم:مامااااان..!…بنظرت یه زندگی خراب بشه خوبه !؟؟آخه خاله چرا این کار رو کرد؟؟الان سدرا چیکار میکنه؟؟
مامان گفت:نمیدونم…همون لحظه بابارو راضی کردم و رفتیم خونه ی سدرا و با حال خیلی بد بردیمش دکتر و بعدش توی بیمارستان روانی بستری کردیم..سدرا دو ماهی بستری بود و طی این دو ماه فقط با من درد و دل میکرد و اسم عسل از زبونش نمیفتاد….بیچاره نمیدونست طلسم شده اونم طلسم ارمنی….بعد از دو ماه حالش بهتر شد و مرخصش کردند….اوضاع روحیش خوب بود اما اصلا نمیخواست کسی رو ببینه…..

سدرا دو ماهی بستری بود و طی این دو ماه فقط با من درد و دل میکرد و اسم عسل از زبونش نمیفتاد….بیچاره نمیدونست طلسم شده اونم طلسم ارمنی….بعد از دو ماه حالش بهتر شد و مرخصش کردند.اوضاع روحیش خوب بود اما اصلا نمیخواست کسی رو ببینه….تنها کسی که میرفت پیشش یه پسر جوون بود که سدرا بهش کمک کرده بود تا از کارتن خوابی نجات پیدا کنه….اسم‌اون پسر شاهین بود.سدرا شاهین رو توی پارک در حال مرگ پیدا کرده و نجاتش داده بود….
شاهین همیشه خودشو مدیون سدرا میدونست و بخاطرش کم کم به زندگیش سرو سامون داده بود.ایام عید امسال بود که با بابا و مامان برای عید دیدنی رفتیم پیش سدرا….وقتی دیدمش واقعا ناراحت شدم چون خیلی ضعیف و رنجور شده بود….
بابا پرسید:سدرا..!..حالت خوب نیست؟؟؟

سدرا نالان و در حالیکه نفس نفس میزد گفت:نه….بعد از رفتن عسل قلبم درد میکنه…شاهین گفت:راستش دکترا میگند باید بستری بشه اما خودش قبول نمیکنه…بابا تا اینو شنید معطل نکرد و سدرا رو برد بیمارستان و بستری کرد….دکتر با بررسی قلب سدرا ناامید به بابا گفت:باید هر چه زودتر پیوند بشه وگرنه هیچ امیدی بهش نیست…پیوند قلب….پیوند….قلب…قلب….اسم سدرا رفت توی نوبت پیوند اورژانسی…..اما سدرا دلش میخواست درمانش متوقف بشه و برگرده خونه.بی قراریهای سدرا به قلبش بیشتر آسیب زد….خانواده اش مدام کنارش بودند ولی سدرا یه نفر رو میخواست ،یه نفری که قلبش بود….عسل…وضعیت قلب سدرا وخیم تر شد،در حدی که دکترا گفتند:اگه پیوند هم انجام بشه ۴۰روز بیشتر زنده نمیمونه….همه ناراحت و غمگین بودیم یه روز سدرا ازم خواست عسل رو ببرم ملاقاتش….اخرین خواسته اش بود.عسل رو پیدا کردم و تمام اتفاقات رو براش تعریف و بردمش بیمارستان پیش سدرا….لحظه ی دیدار سدرا و عسل بقدری تلخ و غم انگیز بود که حتی پرستارا هم گریه میکردند…

#ادامه_دارد...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
😭2



tgoop.com/faghadkhada9/78889
Create:
Last Update:

🍁🥭
🍁

#من_بعداز_تو
#سرگذشت_سدرا_11
قسمت یازدهم

عسل رفت…عسلی که دنیای من بود…از همون روز که طلاق جاری شد گریه ها و بی قراری های من شروع شد.من با اون قد و هیکل و شغل و اسم و رسمم مثل یه بچه اشک میریختم و بی تابی میکردم…در عرض یک هفته از شدت گریه و ناراحتی از نظر چهره ‌‌و هیکل کلی تغییر کردم….توی خونه تک و تنها بودم،،خونه ای که دیگه زندگی درونش جریان نداشت ، دیگه آرامش نگاه عسل توش نبود… خونه ای که فقط من بودم و اشک و گریه ودر نهایت افسردگی….متوجه ی دور و اطرافم نبودم…..یه روز صبح خودمو توی بیمارستان دیدم….انگار شوهرخاله همراه دخترخاله مهشید اومده بودند و منو توی اون وضعیت دیده و بعد برده بودند پیش دکتر و از اونجا مستقیم بیمارستان روانی…

از زبان مهشید دختر خاله👇👇👇👇

من مهشیدم دختر خاله ی سدرا….همون خاله ایی که یه بار بعنوان مهمون رفتیم خونشون.میتونم اعتراف کنم که عسل خانم همونی بود که سدرا ازش تعریف میکرد.مهربون و مهمون نواز و با محبت….
ما اون زمان که مهمونشون بودیم اومده بودیم تهران تا بابا یه خونه اجاره کنه…مامان و بابا نمیخواستند منو توی شهر درندشت تهران رها کنند آخه برای دانشگاه تهران قبول شده بودم..ما خونه اجاره کردیم و توی تهران ساکن شدیم..یه روز از مامان شنیدم که خاله(مادر سدرا)بهش گفته بود که سدرا عسل رو طلاق داده…متعحب به مامان گفتم:وا….چرا؟؟؟دختر به اون خوبی…!…آخه اونا که خیلی عاشق هم بودند.چی شد یهو..؟؟؟مامان نمیخواست حرف بزنه اما بخاطر اینکه عسل و سدرا رو دوست داشت گفت:بین خودمون باشه مهشید….آبجی میگفت منو و فریبا سدرا رو طلسم کردیم تا عسل رو طلاق بده….البته آبجی هم حق داشت چرا باید پسر دسته گلش با یه مطلقه ازدواج کنه..؟؟؟گفتم:مامااااان..!…بنظرت یه زندگی خراب بشه خوبه !؟؟آخه خاله چرا این کار رو کرد؟؟الان سدرا چیکار میکنه؟؟
مامان گفت:نمیدونم…همون لحظه بابارو راضی کردم و رفتیم خونه ی سدرا و با حال خیلی بد بردیمش دکتر و بعدش توی بیمارستان روانی بستری کردیم..سدرا دو ماهی بستری بود و طی این دو ماه فقط با من درد و دل میکرد و اسم عسل از زبونش نمیفتاد….بیچاره نمیدونست طلسم شده اونم طلسم ارمنی….بعد از دو ماه حالش بهتر شد و مرخصش کردند….اوضاع روحیش خوب بود اما اصلا نمیخواست کسی رو ببینه…..

سدرا دو ماهی بستری بود و طی این دو ماه فقط با من درد و دل میکرد و اسم عسل از زبونش نمیفتاد….بیچاره نمیدونست طلسم شده اونم طلسم ارمنی….بعد از دو ماه حالش بهتر شد و مرخصش کردند.اوضاع روحیش خوب بود اما اصلا نمیخواست کسی رو ببینه….تنها کسی که میرفت پیشش یه پسر جوون بود که سدرا بهش کمک کرده بود تا از کارتن خوابی نجات پیدا کنه….اسم‌اون پسر شاهین بود.سدرا شاهین رو توی پارک در حال مرگ پیدا کرده و نجاتش داده بود….
شاهین همیشه خودشو مدیون سدرا میدونست و بخاطرش کم کم به زندگیش سرو سامون داده بود.ایام عید امسال بود که با بابا و مامان برای عید دیدنی رفتیم پیش سدرا….وقتی دیدمش واقعا ناراحت شدم چون خیلی ضعیف و رنجور شده بود….
بابا پرسید:سدرا..!..حالت خوب نیست؟؟؟

سدرا نالان و در حالیکه نفس نفس میزد گفت:نه….بعد از رفتن عسل قلبم درد میکنه…شاهین گفت:راستش دکترا میگند باید بستری بشه اما خودش قبول نمیکنه…بابا تا اینو شنید معطل نکرد و سدرا رو برد بیمارستان و بستری کرد….دکتر با بررسی قلب سدرا ناامید به بابا گفت:باید هر چه زودتر پیوند بشه وگرنه هیچ امیدی بهش نیست…پیوند قلب….پیوند….قلب…قلب….اسم سدرا رفت توی نوبت پیوند اورژانسی…..اما سدرا دلش میخواست درمانش متوقف بشه و برگرده خونه.بی قراریهای سدرا به قلبش بیشتر آسیب زد….خانواده اش مدام کنارش بودند ولی سدرا یه نفر رو میخواست ،یه نفری که قلبش بود….عسل…وضعیت قلب سدرا وخیم تر شد،در حدی که دکترا گفتند:اگه پیوند هم انجام بشه ۴۰روز بیشتر زنده نمیمونه….همه ناراحت و غمگین بودیم یه روز سدرا ازم خواست عسل رو ببرم ملاقاتش….اخرین خواسته اش بود.عسل رو پیدا کردم و تمام اتفاقات رو براش تعریف و بردمش بیمارستان پیش سدرا….لحظه ی دیدار سدرا و عسل بقدری تلخ و غم انگیز بود که حتی پرستارا هم گریه میکردند…

#ادامه_دارد...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78889

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Other crimes that the SUCK Channel incited under Ng’s watch included using corrosive chemicals to make explosives and causing grievous bodily harm with intent. The court also found Ng responsible for calling on people to assist protesters who clashed violently with police at several universities in November 2019. Ng was convicted in April for conspiracy to incite a riot, public nuisance, arson, criminal damage, manufacturing of explosives, administering poison and wounding with intent to do grievous bodily harm between October 2019 and June 2020. "Doxxing content is forbidden on Telegram and our moderators routinely remove such content from around the world," said a spokesman for the messaging app, Remi Vaughn. Joined by Telegram's representative in Brazil, Alan Campos, Perekopsky noted the platform was unable to cater to some of the TSE requests due to the company's operational setup. But Perekopsky added that these requests could be studied for future implementation. How to Create a Private or Public Channel on Telegram?
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American