tgoop.com/faghadkhada9/78882
Last Update:
رقص سرنوشت
نویسنده: فاطمه سون ارا
قسمت سیزده
نبیل آنها را به داخل خانه هدایت کرد بعد به سوی یخچال رفت، یک گیلاس آب نوشید و بعد با صدای آهسته اما قاطع گفت اینجا خانه خود تان است، اما فقط برای دو شب میتوانید اینجا باشید خودت میدانی پدر و مادرم سفر رفته اند، دو روز دیگر بر می گردند. بعد از آن، نمی توانم شما را اینجا نگهدارم.
سهراب سرش را تکان داد و گفت درک می کنم. من فردا راهی برای خودم و ماهرخ جان پیدا میکنم.
نبیل نگاهی به ماهرخ انداخت. دخترک زیبا با چشمان خواب آلود و نگران، در گوشهٔ راهرو ایستاده بود. نبیل با احترام اشاره ای به راهرو کرد و گفت مهمانخانه آنجاست. ماهرخ جان میتوانی شب آنجا باشی. من با سهراب در اطاق دیگر میخوابیم. چیزی لازم داشتی میتوانی بگویی.
ماهرخ لبخند محوی زد و با صدای آرامی گفت تشکر.
او داخل مهمانخانه شد. اطاق تمیز و ساده بود ماهرخ حجابش را کشید، بخچه ای کوچکش را گوشه ای گذاشت، چشمانش را برای لحظه ای بست و نفس عمیقی کشید. صدای بسته شدن در اطاق دیگر را شنید. بعد با دست های لرزان، در را قفل کرد و پشتش نشست.
اطاق تاریک و خاموش بود، اما برای ماهرخ این خاموشی امن ترین آغوش دنیا شده بود. دیگر صدای مادرش نبود که فریاد بزند، دستی نبود که تهدید کند، چشمی نبود که قضاوتش کند. فقط خودش بود، سکوت، و امیدی لرزان برای فردایی نامعلوم.
روجایی را روی خود کشید. اشک هایش بی صدا روی صورتش چکید. و زیر لب گفت آیا من تصمیم درست گرفته ام؟
ساعتی گذشته بود. سکوت سنگین شب همچون روجایی سردی بر تن شهر افتاده بود، اما خواب از چشمان ماهرخ فراری شده بود. هر بار که پلک هایش را می بست، چهرهٔ پدرش، چشمان مادرش، و صدای وحشت زدهٔ علی در ذهنش نقش می بستند.
دست هایش را روی سینه اش فشرد. قلبش بی قرار می تپید، احساس تشنگی برایش دست داده بود با آهی آرام، از بستر برخاست. چادرش را روی موهایش انداخت و با دقت لباس هایش را مرتب کرد. آرام و بی صدا، کلید قفل را چرخاند و از اطاق خارج شد. صدای خفه ای از اطاق کنارش به گوش می رسید. قدم هایش را سبک برداشت و نزدیک تر رفت.
در نیمه باز بود و صدای نبیل، گرفته و محتاطانه، از پشت آن شنیده می شد نبیل آهسته، با صدایی پر از نگرانی زمزمه کرد سهراب هیچ نمیترسی این دختر مظلوم را از خانه اش کشیدی و آوردی اینجا؟ اگر بلایی سرت بیاید چی؟
ادامه دارد ان شاءالله الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78882