FAGHADKHADA9 Telegram 78820
#سرگذشت

#برشی_از_یک_زندگی
#حوریه
#قسمت_بیستم


_مگه چیزیه که کسی تو رودرواسی بمونه خودشم تمایلی به بچه نداره ...
_ولی تو بازم به حرف من گوش بده ،چند تا دکتر برو الکی هم رو خودت عیب نذار ..
در جواب باشه ای میگفتم ،ولی اون نمیدونست خودم توی دلم چه خبره ...گاهی تصمیم میگرفتم بدون خواست سیاوش بچه دار بشم ،وقتی بچه می اومد شاید اونم مجبور به پذیرش میشد،ولی سیاوش زرنگ تر از این حرفا بود ‌‌...
میدونستم داره در حقم ناحقی میکنه، ولی زورم نمیرسید ،اون اواخر از هر ترفندی جلو رفته بودم ،دعوا کردم ،با زبون خوش گفتم، قهر کردم ،حتی تهدید به جدا شدن کردم ...ولی هیچکدوم روی سیاوش تاثیری نداشت، مرغش فقط یه پا داشت اونم میگفت :نه !!!
دیگه خودم هم کم کم داشتم سرد میشدم... میرفتم به سمت ۳۵ سالگی و با حرفهایی که از سیاوش می شنیدم در مورد بچه ،خودم هم داشتم به این نتیجه میرسیدم که واقعا بچه جز دردسر چیزی نداره ...کم و بیش کنار اومده بودم با قضیه، ولی وقتهایی که مامان روی اعصابم میرفت باز  فیلم یاد هندوستان میکرد و جنگ اعصابی با سیاوش راه می انداختم ...
سیاوش گه گاهی با ماریا در تماس بود، اعصابم خرد میشد و یه بار وقتی از پای تلفن بلند شد عصبانی گفتم :همه چی برای خودت خوبه، برای من بد ؟!
سیاوش هاج و واج نگاهم کرد ‌ وگفت:
چی ؟
_میگم  هرکاری خودت بخوای بکنی آزادی، به  من که میرسه نباید کاری کنم ...
_چیکار میخواستی بکنی که من نگذاشتم شهین خانم ؟!یا من چیکار کردم ؟
_یعنی چی که مدام با زن  سابقت در تماسی ؟!
_شهین من دو سه ماهی یه سراغ ازش میگیرم‌ تنهاس !
_به ما چه ؟
_باشه به ما چه !!!دلیل این عصبانیت چیه ؟!
_خسته شدم ...
_میدونستم یه روزی به این جا میرسی..
_سیاوش هرچی میگم هی نگو میدونستم، میدونستم!! هیچ کمکی به من و زندگیمون نمیکنی.
_چیکار باید بکنم که نکردم !؟
بعد دستهاش رو بالا آورد و گفت:لطفا بحث بچه پیش نکش خب!!!
_کی خواست اسم بچه بیاره؟! مدام توی خونه ایم حوصله ام سر رفته ...
_کجا بریم !تو بگو ...
_نمیدونم ...
_نشد دیگه، یا باید بدونی چیکار میخوای بکنی یا نه ؟!اگه میدونی که بگو اگه نمیدونی، هم غر الکی نزن !
پام رو زمین کوبیدم و گفتم‌:ته همه چی من میشم آدم بده !!!
_عجب!!! کی گفت تو آدم بده ای عزیز من؟! هر کاری دوست داری و حالت رو خوب میکنه رو انجام بده... من نه مخالفم نه جلوت رو میگیرم...
_ولی کمکی هم نمیکنی !
_تو بگو من کمک کنم !
به سیاوش حق میدادم، توی اون موارد واقعا کاری به کار من نداشت و اگه چیزی برای سرگرمی پیدا میکردم ،قطعا پایه ام میشد و ازم حمایت میکرد ...مشکل این بود که خودم کاری برای سرگرمی پیدا نمیکردم ...
ته ارتباطم با دیگرون هم ارتباط با زری بود و خونه مامان ،که اونها هم از هر ده تا کلمه ای که میگفتن ۵ تاش از بچه بود و من ترجیح میدادم ارتباط رو کم کنم ...
مامان واقعا داشت به این نتیجه میرسید که من بچه دار نمیشم و مدام توی گوشم میخوند :شهین یه وقت چیزی نگی یا ناراحتی درست نکنی، سیاوش به خاطر بچه حرفی بهت بزنه ها !!!مردا رو بچه خیلی تعصب دارن و مخصوصا زنشون که بچه دار نشه دیگه واویلا.... والا مرد خوبیه حرفی نمیزنه از بچه ...
خوشخیال بود مامان من !!!گذاشتم توی فکر و خیال خودش بمونه و من رو مقصر بدونه ،چون اگه میفهمید سیاوش بچه نمیخواد قیامت میکرد !!!
۵ سالی بود که از خارج از کشور برگشته بودیم... توی اون مدت شاید یه بار رفته بودیم خونه باغ ،خودم هم تمایلی برای  رفت و آمد به اونجا نداشتم...
زری گاهی حرفی از کریم و رضا میزد، با اینکه تمایلی به شنیدن نداشتم یه بار گفتم :الان واقعا دارن زندگی میکنن ؟!
_در ظاهر که اره ..
_چرا در ظاهر ؟
_اخه کسی از داخل زندگی کسی خبر نداره که !!!
_بالاخره ناراحتی بود ،رو میشد ...
_مریم صداش در میاد به نظرت ؟+
عید سال ۷۸ رو که گذروندیم سیاوش پیشنهاد داد :میای بریم شیراز ؟
پریدم بالا و دستهام رو بهم کوبیدم و‌ گفتم :توی همون خونه قبلی ؟!
خندید و گفت :اره همونجا !!!گاهی یادت میره یه خانم ۳۵ ساله ای چنان ذوق میکنی عین بچه ها ،اصلا من به خاطر وجود تو بچه نمیخوام... ایناها بچه دارم دیگه ...
_واقعا که ذوق آدم رو کور میکنی ...
_ببخشید شوخی کردم، پس بپیچ بریم، روی چند ماه هم حساب کن بریم بمونیم...
روزی که رفتم تا از مامان اینها خداحافظی کنم مامان ناراضی گفت :شماها یه جا بند نمیشید نه ؟!
_یعنی چی مامان ؟تو این ۵ سال کجا رفتیم خب یه سفره دیگه !
_سفرتون هم مثل آدمیزاد نیست، آخه آدم چند ماه میره سفر؟! همین کارا رو میخوای بکنی که دل به زندگی نمیدی بلکه یه بچه داشته باشی ...
_باز بحث بچه نکن مامان من و سیاوش باید راضی باشیم که هستیم ...


ادامه داردالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
3



tgoop.com/faghadkhada9/78820
Create:
Last Update:

#سرگذشت

#برشی_از_یک_زندگی
#حوریه
#قسمت_بیستم


_مگه چیزیه که کسی تو رودرواسی بمونه خودشم تمایلی به بچه نداره ...
_ولی تو بازم به حرف من گوش بده ،چند تا دکتر برو الکی هم رو خودت عیب نذار ..
در جواب باشه ای میگفتم ،ولی اون نمیدونست خودم توی دلم چه خبره ...گاهی تصمیم میگرفتم بدون خواست سیاوش بچه دار بشم ،وقتی بچه می اومد شاید اونم مجبور به پذیرش میشد،ولی سیاوش زرنگ تر از این حرفا بود ‌‌...
میدونستم داره در حقم ناحقی میکنه، ولی زورم نمیرسید ،اون اواخر از هر ترفندی جلو رفته بودم ،دعوا کردم ،با زبون خوش گفتم، قهر کردم ،حتی تهدید به جدا شدن کردم ...ولی هیچکدوم روی سیاوش تاثیری نداشت، مرغش فقط یه پا داشت اونم میگفت :نه !!!
دیگه خودم هم کم کم داشتم سرد میشدم... میرفتم به سمت ۳۵ سالگی و با حرفهایی که از سیاوش می شنیدم در مورد بچه ،خودم هم داشتم به این نتیجه میرسیدم که واقعا بچه جز دردسر چیزی نداره ...کم و بیش کنار اومده بودم با قضیه، ولی وقتهایی که مامان روی اعصابم میرفت باز  فیلم یاد هندوستان میکرد و جنگ اعصابی با سیاوش راه می انداختم ...
سیاوش گه گاهی با ماریا در تماس بود، اعصابم خرد میشد و یه بار وقتی از پای تلفن بلند شد عصبانی گفتم :همه چی برای خودت خوبه، برای من بد ؟!
سیاوش هاج و واج نگاهم کرد ‌ وگفت:
چی ؟
_میگم  هرکاری خودت بخوای بکنی آزادی، به  من که میرسه نباید کاری کنم ...
_چیکار میخواستی بکنی که من نگذاشتم شهین خانم ؟!یا من چیکار کردم ؟
_یعنی چی که مدام با زن  سابقت در تماسی ؟!
_شهین من دو سه ماهی یه سراغ ازش میگیرم‌ تنهاس !
_به ما چه ؟
_باشه به ما چه !!!دلیل این عصبانیت چیه ؟!
_خسته شدم ...
_میدونستم یه روزی به این جا میرسی..
_سیاوش هرچی میگم هی نگو میدونستم، میدونستم!! هیچ کمکی به من و زندگیمون نمیکنی.
_چیکار باید بکنم که نکردم !؟
بعد دستهاش رو بالا آورد و گفت:لطفا بحث بچه پیش نکش خب!!!
_کی خواست اسم بچه بیاره؟! مدام توی خونه ایم حوصله ام سر رفته ...
_کجا بریم !تو بگو ...
_نمیدونم ...
_نشد دیگه، یا باید بدونی چیکار میخوای بکنی یا نه ؟!اگه میدونی که بگو اگه نمیدونی، هم غر الکی نزن !
پام رو زمین کوبیدم و گفتم‌:ته همه چی من میشم آدم بده !!!
_عجب!!! کی گفت تو آدم بده ای عزیز من؟! هر کاری دوست داری و حالت رو خوب میکنه رو انجام بده... من نه مخالفم نه جلوت رو میگیرم...
_ولی کمکی هم نمیکنی !
_تو بگو من کمک کنم !
به سیاوش حق میدادم، توی اون موارد واقعا کاری به کار من نداشت و اگه چیزی برای سرگرمی پیدا میکردم ،قطعا پایه ام میشد و ازم حمایت میکرد ...مشکل این بود که خودم کاری برای سرگرمی پیدا نمیکردم ...
ته ارتباطم با دیگرون هم ارتباط با زری بود و خونه مامان ،که اونها هم از هر ده تا کلمه ای که میگفتن ۵ تاش از بچه بود و من ترجیح میدادم ارتباط رو کم کنم ...
مامان واقعا داشت به این نتیجه میرسید که من بچه دار نمیشم و مدام توی گوشم میخوند :شهین یه وقت چیزی نگی یا ناراحتی درست نکنی، سیاوش به خاطر بچه حرفی بهت بزنه ها !!!مردا رو بچه خیلی تعصب دارن و مخصوصا زنشون که بچه دار نشه دیگه واویلا.... والا مرد خوبیه حرفی نمیزنه از بچه ...
خوشخیال بود مامان من !!!گذاشتم توی فکر و خیال خودش بمونه و من رو مقصر بدونه ،چون اگه میفهمید سیاوش بچه نمیخواد قیامت میکرد !!!
۵ سالی بود که از خارج از کشور برگشته بودیم... توی اون مدت شاید یه بار رفته بودیم خونه باغ ،خودم هم تمایلی برای  رفت و آمد به اونجا نداشتم...
زری گاهی حرفی از کریم و رضا میزد، با اینکه تمایلی به شنیدن نداشتم یه بار گفتم :الان واقعا دارن زندگی میکنن ؟!
_در ظاهر که اره ..
_چرا در ظاهر ؟
_اخه کسی از داخل زندگی کسی خبر نداره که !!!
_بالاخره ناراحتی بود ،رو میشد ...
_مریم صداش در میاد به نظرت ؟+
عید سال ۷۸ رو که گذروندیم سیاوش پیشنهاد داد :میای بریم شیراز ؟
پریدم بالا و دستهام رو بهم کوبیدم و‌ گفتم :توی همون خونه قبلی ؟!
خندید و گفت :اره همونجا !!!گاهی یادت میره یه خانم ۳۵ ساله ای چنان ذوق میکنی عین بچه ها ،اصلا من به خاطر وجود تو بچه نمیخوام... ایناها بچه دارم دیگه ...
_واقعا که ذوق آدم رو کور میکنی ...
_ببخشید شوخی کردم، پس بپیچ بریم، روی چند ماه هم حساب کن بریم بمونیم...
روزی که رفتم تا از مامان اینها خداحافظی کنم مامان ناراضی گفت :شماها یه جا بند نمیشید نه ؟!
_یعنی چی مامان ؟تو این ۵ سال کجا رفتیم خب یه سفره دیگه !
_سفرتون هم مثل آدمیزاد نیست، آخه آدم چند ماه میره سفر؟! همین کارا رو میخوای بکنی که دل به زندگی نمیدی بلکه یه بچه داشته باشی ...
_باز بحث بچه نکن مامان من و سیاوش باید راضی باشیم که هستیم ...


ادامه داردالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78820

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

6How to manage your Telegram channel? How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Clear Telegram channels enable users to broadcast messages to multiple users simultaneously. Like on social media, users need to subscribe to your channel to get access to your content published by one or more administrators. For crypto enthusiasts, there was the “gm” app, a self-described “meme app” which only allowed users to greet each other with “gm,” or “good morning,” a common acronym thrown around on Crypto Twitter and Discord. But the gm app was shut down back in September after a hacker reportedly gained access to user data.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American