FAGHADKHADA9 Telegram 78658
#داستان مریم وعباس
#قسمت شصت وسه


"مریم"

نمیتونستم به خودم دروغ بگم با اینکه از عباس متنفر شده بودم ولی دلم هم براش تنگ شده بود .. حال عجیبی داشتم ،
عکسش رو تو گوشیم نگاه میکردم و همون لحظه عقلم به کار میوفتاد و با حرص موبایلم رو خاموش میکردم دوباره چند دقیقه بعد این عضله ی لعنتی تو سمت چپ سینه ام بی تاب خودش رو به در و دیوار میکوبید و مجبور میشدم باز عکسهاش رو نگاه کنم ..
تو این چند روز تمام فامیل از ماجرای من و عباس و بچه خبردار شده بودند و مدام زنگ میزدند .. یا برای گرفتن خبر یا برای دادن خبر .. فهمیدیم نرگس با بچه فرار کرده .. دلم برای عباس سوخت ولی از طرفی هم خوشحال بودم که مادر عباس رو با این کارش چزونده ..
اون روز با اینکه آموزشگاه کلاس داشتم چون حال و حوصله نداشتم مرخصی گرفتم ..
نزدیک ظهر بود که زنعموی عباس که با مامان رابطه ی خوبی داشت، زنگ زد و خبر داد که نرگس برگشته و الان تو خونه ی مادر عباس.. در ضمن ، اونها رو هم برای ناهار دعوت کرده بودند ..
وقتی مامان این خبرها رو بهم میداد چهره ی بی تفاوتی گرفتم و شونهام رو بالا انداختم و گفتم به درک .. خوش باشن ..
از پله ها بالا رفتم و خودم رو به اتاقم رسوندم .. حسادت داشت به قلبم چنگ میزد و همه ی وجودمو زخم میکرد .. روزی که من اینقدر بی تابم ، عباس واسه بچه اش مهمونی گرفته ..
نمیدونم چرا یهویی تصمیم گرفتم برم سر کوچشون و سر و گوشی آب بدم ..
سریع آماده شدم و به مامان گفتم از آموزشگاه زنگ زدند و گفتن باید برم ..
با ماشین خودم تا یه مسیری رفتم و از یه آژانس ماشین گرفتم و سر کوچشون تو ماشین نشستم ..
گوسفندی رو جلوی درشون بسته بودند .. بابای عباس همراه مردی از کنارم گذشتند .. بابای عباس رفت داخل و چند دقیقه بعد دوباره برگشت مرد قصاب بود .. گوسفند رو سر برید .. عباس بچه بغل از در خارج شد .. هنوز هم با دیدنش قلبم تندتر میکوبید .. لبهاش خندون بود .. با عشق به بچه ی توی بغلش نگاه میکرد .. از روی لاشه ی گوسفند رد شد و بچه رو به سمت حیاط گرفت دست زنانه ای دراز شد و بچه رو از عباس گرفت ..
بی اختیار اشکهام روی گونه ام لغزید .. چی میشد من مادر اون بچه میشدم .. همه داخل رفتن و عباس جلوی در رو میشست ..
یک لحظه سرش رو به سمت ماشین بلند کرد .. خودم رو پایینتر بردم و روسریم رو جلوتر کشیدم ..
عباس شلنگ آب رو رها کرد و به سمت ماشین اومد .. نفسم در نمیومد .. مطمئن شدم که من رو دیده.. با لبخند نزدیک و نزدیکتر شد از کنار ماشین گذشتنی عطری که همیشه میزد رو استشمام کردم .. آخ که چقدر دلم برای این عطر تنگ شده بود .. صداش رو شنیدم که گفت بپر بغل عمو ببینم..
امیرعلی رو بغل گرفت و برگشت....

#ادامه دارد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
2😢2



tgoop.com/faghadkhada9/78658
Create:
Last Update:

#داستان مریم وعباس
#قسمت شصت وسه


"مریم"

نمیتونستم به خودم دروغ بگم با اینکه از عباس متنفر شده بودم ولی دلم هم براش تنگ شده بود .. حال عجیبی داشتم ،
عکسش رو تو گوشیم نگاه میکردم و همون لحظه عقلم به کار میوفتاد و با حرص موبایلم رو خاموش میکردم دوباره چند دقیقه بعد این عضله ی لعنتی تو سمت چپ سینه ام بی تاب خودش رو به در و دیوار میکوبید و مجبور میشدم باز عکسهاش رو نگاه کنم ..
تو این چند روز تمام فامیل از ماجرای من و عباس و بچه خبردار شده بودند و مدام زنگ میزدند .. یا برای گرفتن خبر یا برای دادن خبر .. فهمیدیم نرگس با بچه فرار کرده .. دلم برای عباس سوخت ولی از طرفی هم خوشحال بودم که مادر عباس رو با این کارش چزونده ..
اون روز با اینکه آموزشگاه کلاس داشتم چون حال و حوصله نداشتم مرخصی گرفتم ..
نزدیک ظهر بود که زنعموی عباس که با مامان رابطه ی خوبی داشت، زنگ زد و خبر داد که نرگس برگشته و الان تو خونه ی مادر عباس.. در ضمن ، اونها رو هم برای ناهار دعوت کرده بودند ..
وقتی مامان این خبرها رو بهم میداد چهره ی بی تفاوتی گرفتم و شونهام رو بالا انداختم و گفتم به درک .. خوش باشن ..
از پله ها بالا رفتم و خودم رو به اتاقم رسوندم .. حسادت داشت به قلبم چنگ میزد و همه ی وجودمو زخم میکرد .. روزی که من اینقدر بی تابم ، عباس واسه بچه اش مهمونی گرفته ..
نمیدونم چرا یهویی تصمیم گرفتم برم سر کوچشون و سر و گوشی آب بدم ..
سریع آماده شدم و به مامان گفتم از آموزشگاه زنگ زدند و گفتن باید برم ..
با ماشین خودم تا یه مسیری رفتم و از یه آژانس ماشین گرفتم و سر کوچشون تو ماشین نشستم ..
گوسفندی رو جلوی درشون بسته بودند .. بابای عباس همراه مردی از کنارم گذشتند .. بابای عباس رفت داخل و چند دقیقه بعد دوباره برگشت مرد قصاب بود .. گوسفند رو سر برید .. عباس بچه بغل از در خارج شد .. هنوز هم با دیدنش قلبم تندتر میکوبید .. لبهاش خندون بود .. با عشق به بچه ی توی بغلش نگاه میکرد .. از روی لاشه ی گوسفند رد شد و بچه رو به سمت حیاط گرفت دست زنانه ای دراز شد و بچه رو از عباس گرفت ..
بی اختیار اشکهام روی گونه ام لغزید .. چی میشد من مادر اون بچه میشدم .. همه داخل رفتن و عباس جلوی در رو میشست ..
یک لحظه سرش رو به سمت ماشین بلند کرد .. خودم رو پایینتر بردم و روسریم رو جلوتر کشیدم ..
عباس شلنگ آب رو رها کرد و به سمت ماشین اومد .. نفسم در نمیومد .. مطمئن شدم که من رو دیده.. با لبخند نزدیک و نزدیکتر شد از کنار ماشین گذشتنی عطری که همیشه میزد رو استشمام کردم .. آخ که چقدر دلم برای این عطر تنگ شده بود .. صداش رو شنیدم که گفت بپر بغل عمو ببینم..
امیرعلی رو بغل گرفت و برگشت....

#ادامه دارد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78658

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

While the character limit is 255, try to fit into 200 characters. This way, users will be able to take in your text fast and efficiently. Reveal the essence of your channel and provide contact information. For example, you can add a bot name, link to your pricing plans, etc. With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month. "Doxxing content is forbidden on Telegram and our moderators routinely remove such content from around the world," said a spokesman for the messaging app, Remi Vaughn. Telegram channels enable users to broadcast messages to multiple users simultaneously. Like on social media, users need to subscribe to your channel to get access to your content published by one or more administrators.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American