tgoop.com/faghadkhada9/78657
Last Update:
#داستان مریم وعباس
#قسمت شصت و د و
چشمهای نرگس برق زد و گفت پس بزار به آقا موسی زنگ بزنم وسایلم رو نفروشه ..
+هر کار میکنی بکن ، این بار بچه ام رو به تو نمیسپارم . خونه ی مامانم میمونه . تو هم تو این یک ماه فاصله ات رو باهاش کم کن که بتونی دل بکنی ..
خنده رو لبهای نرگس ماسید ..
بچه رو آماده کرد و بغلش گرفتم . تمام وجودم غرق لذت میشد وقتی به چهره ی معصومش نگاه میکردم .. این بار بخاطر پسرم آهسته تر رانندگی میکردم ..
هوا تاریک شده بود که رسیدیم .. مامان بی تاب جلوی در ایستاده بود . با دیدن ما سریع به سمتمون اومد و با حرص ضربه ای به نرگس زد و گفت پدرت رو در میارم ، دزد بی پدر و مادر ...
نرگس سرش رو انداخت پایین .. مامان بچه رو ازش گرفت و به خونه رفت .. نرگس تا جلوی در اومد .
وارد حیاط شدم و نگاهش کردم و گفتم برو خونه ات .. فردا بیا به بچه شیر بده ..
گفتم و در رو بستم .. مامان زنگ زد به این و اون و بعد از پرس و جو منو فرستاد تا شیر خشک بخرم .. آخر شب بود و بچه شیشه شیر رو نمیگرفت و مدام گریه میکرد دلم طاقت نیاوردم و با وجود مخالفت مامان رفتم دنبال نرگس .. تصمیم گرفتیم نرگس فعلا تو خونه ی خودمون بمونه تا بچه به شیشه شیر عادت کنه ..
مامان به بابا گفت که صبح بره برای خرید گوسفند .. نذر کرده بچه پیدا بشه و گوشت قربونی پخش کنه ..
اون شب مامان پیش نرگس و بچه خوابید .. صبح همراه بابا واسه خرید گوسفند رفتیم ..
بابا نگاهم کرد و گفت عباس میخواهی چیکار کنی؟؟
باتعجب پرسیدم چی رو چیکار کنم؟؟
_زنت رو ، بچه ات رو .. زندگیت رو هواست.. تو باید یه فکری کنی؟؟
تو این چند روز بخاطر درگیری وقت نکرده بودم به مریم زنگ بزنم ..
سرم رو تکون دادم و گفتم امروز دوباره میرم دنبال مریم ..
بابا همونطور که زل زده بود به خیابون روبه روش ، گفت فایده نداره .. با عموهات دیروز رفتیم خونشون قبول نکرد..
+با خود مریم حرف زدی؟ چی گفت؟
_خودش که میگه نمیتونم عباس رو ببخشم .. مادرش هم میگه چرا در حالیکه دخترم سالمه بیاد بچه ی کس دیگه رو بزرگ کنه و یه عمر حسرت بخوره..
نفس بلندی کشیدم و گفتم خودم راضیش میکنم .. میرم محل کارش .. زنعمو نمیزاره حرف بزنم ..
به مقصد رسیدیم و ماشین رو خاموش کردم منتظر بودم که بابا پیاده بشه .. نگاهش کردم ..
بابا آروم و شمرده گفت اونطوری به همه ظلم میکنی.. به مریم .. به بچه ات .. به مادر بچه ات ..
مریم رو طلاق بده بره سراغ زندگیش، میدونم دوسسش داری ولی ..
تو چشمهای بابا نگاه کردم و گفتم مریم رو طلاق بدم چه خاکی بریزم سرم ، بشینم جلوی چشمهام بره زن یکی دیگه بشه ..
_طلاق که بدی مهرش هم کم کم از دلت بیرون میره.. بخاطر پسرت ، مادرش رو عقد کن ....
⠀الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78657