FAGHADKHADA9 Telegram 78635
#داستان مریم و عباس

#قسمت پنجاه وشش



"عباس"

حس میکردم در و دیوار خونه روی سرم خراب شدند .. نبود مریم رو نمیتونستم تحمل کنم ..
تو تاریکی روی کاناپه دراز کشیده بودم ... گوشیم روی ویبره بود .. صدای لرزیدنش رو شنیدم .. نگاهی به ساعتم کردم از یک گذشته بود .. حدس زدم مریم که زنگ میزنه و اون هم دلش برای من تنگ شده .. با این فکر گوشی رو برداشتم .. نرگس بود ..
نمیخواستم جواب بدم ولی وقتی بعد از قطع شدن دوباره زنگ زد جوابش رو دادم .. تا تماس رو برقرار کردم نرگس با ناله گفت عباس .. بیا .. بچه داره دنیا میاد ..
سوئیچم رو برداشتم و توی راه زنگ زدم به مامانم که بره پیش نرگس ..
با سرعت رانندگی میکردم و چند دقیقه بعد رسیدم جلوی خونه ی نرگس ..
در باز بود و وارد که شدم دیدم مامان دست نرگس رو گرفته و از پله ها پایین میاره .. تا منو دید گفت کیسه آبش پاره شده زود باید برسونیم بیمارستان ..
خیابونها خلوت بود و زودتر از معمول به بیمارستان رسیدیم . نرگس موقع رفتن به زایشگاه به ساکی که دست مامان بود اشاره کرد و به من گفت خودم یه دست لباس خریدم تو ساکه ..
با استرس پشت در نشستیم .. صدای فریاد نرگس به گوش میرسید .. مامان زیر لب ذکر میگفت .. نگاهم کرد و گفت اینقدر نرفتیم وسایل بچه بخریم تا زایمان کرد باز خوبه زن به فکری بوده ، یه دست لباس خریده ..
صدای نرگس قطع شد و چند دقیقه بعد پرستار در زایشگاه رو باز کرد و صدامون کرد ..
با لبخند گفت چشمتون روشن یه پسر تپل و سالم .. مامانشم حالش خوبه ..
از خوشحالی با مامان همدیگر رو بغل کردیم .. مامان زنگ زد به بابا که خبر بده .. منم دلم میخواست زنگ بزنم و به مریم خبر بدم ولی ترسیدم ناراحت بشه .. کمی که گذشت بچه رو آوردند و دیدیم .. مامان میگفت کپی امیرعلی.. خداروشکر همبازی میشن .. دلم براش ضعف رفت ..
مامان رفت پیش نرگس و به من گفت تو برگرد خونه .. صبح بیا واسه مرخص کردن و بقیه پول نرگس رو بیار که بهش بدیم ..
فردا تا مرخص کنم نزدیک ظهر شد ..
وارد اتاق نرگس شدم که کمک کنم .. داشت به پسرم شیر میداد و با انگشتش موهای بچه رو نوازش میکرد .. مامان گفت تا بچه شیر میخوره من میرم دستشویی..
کنار تخت نشستم و با لذت شیر خوردن بچه رو نگاه میکردم که قطره ی اشکی روی لباس بچه افتاد .. به نرگس نگاه کردم ، گریه میکرد .. حرفی نزدم ..
بدون اینکه نگاهم کنه با بغض گفت میشه فقط سه روز، سه روز اجازه بدی نگهش دارم تا شیر خودم رو بخوره؟؟
خیره شده بودم به بچه که وقتی یک لحظه سینه ی نرگس عقب رفت چطور با دهنش دنبال سینه میگشت .. اون لحظه نه به نرگس که فقط دلم به پسرم سوخت و گفتم باشه .. ولی فقط سه روز حتی یک ساعت هم بیشتر اجازه نمیدم ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⠀الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
3



tgoop.com/faghadkhada9/78635
Create:
Last Update:

#داستان مریم و عباس

#قسمت پنجاه وشش



"عباس"

حس میکردم در و دیوار خونه روی سرم خراب شدند .. نبود مریم رو نمیتونستم تحمل کنم ..
تو تاریکی روی کاناپه دراز کشیده بودم ... گوشیم روی ویبره بود .. صدای لرزیدنش رو شنیدم .. نگاهی به ساعتم کردم از یک گذشته بود .. حدس زدم مریم که زنگ میزنه و اون هم دلش برای من تنگ شده .. با این فکر گوشی رو برداشتم .. نرگس بود ..
نمیخواستم جواب بدم ولی وقتی بعد از قطع شدن دوباره زنگ زد جوابش رو دادم .. تا تماس رو برقرار کردم نرگس با ناله گفت عباس .. بیا .. بچه داره دنیا میاد ..
سوئیچم رو برداشتم و توی راه زنگ زدم به مامانم که بره پیش نرگس ..
با سرعت رانندگی میکردم و چند دقیقه بعد رسیدم جلوی خونه ی نرگس ..
در باز بود و وارد که شدم دیدم مامان دست نرگس رو گرفته و از پله ها پایین میاره .. تا منو دید گفت کیسه آبش پاره شده زود باید برسونیم بیمارستان ..
خیابونها خلوت بود و زودتر از معمول به بیمارستان رسیدیم . نرگس موقع رفتن به زایشگاه به ساکی که دست مامان بود اشاره کرد و به من گفت خودم یه دست لباس خریدم تو ساکه ..
با استرس پشت در نشستیم .. صدای فریاد نرگس به گوش میرسید .. مامان زیر لب ذکر میگفت .. نگاهم کرد و گفت اینقدر نرفتیم وسایل بچه بخریم تا زایمان کرد باز خوبه زن به فکری بوده ، یه دست لباس خریده ..
صدای نرگس قطع شد و چند دقیقه بعد پرستار در زایشگاه رو باز کرد و صدامون کرد ..
با لبخند گفت چشمتون روشن یه پسر تپل و سالم .. مامانشم حالش خوبه ..
از خوشحالی با مامان همدیگر رو بغل کردیم .. مامان زنگ زد به بابا که خبر بده .. منم دلم میخواست زنگ بزنم و به مریم خبر بدم ولی ترسیدم ناراحت بشه .. کمی که گذشت بچه رو آوردند و دیدیم .. مامان میگفت کپی امیرعلی.. خداروشکر همبازی میشن .. دلم براش ضعف رفت ..
مامان رفت پیش نرگس و به من گفت تو برگرد خونه .. صبح بیا واسه مرخص کردن و بقیه پول نرگس رو بیار که بهش بدیم ..
فردا تا مرخص کنم نزدیک ظهر شد ..
وارد اتاق نرگس شدم که کمک کنم .. داشت به پسرم شیر میداد و با انگشتش موهای بچه رو نوازش میکرد .. مامان گفت تا بچه شیر میخوره من میرم دستشویی..
کنار تخت نشستم و با لذت شیر خوردن بچه رو نگاه میکردم که قطره ی اشکی روی لباس بچه افتاد .. به نرگس نگاه کردم ، گریه میکرد .. حرفی نزدم ..
بدون اینکه نگاهم کنه با بغض گفت میشه فقط سه روز، سه روز اجازه بدی نگهش دارم تا شیر خودم رو بخوره؟؟
خیره شده بودم به بچه که وقتی یک لحظه سینه ی نرگس عقب رفت چطور با دهنش دنبال سینه میگشت .. اون لحظه نه به نرگس که فقط دلم به پسرم سوخت و گفتم باشه .. ولی فقط سه روز حتی یک ساعت هم بیشتر اجازه نمیدم ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⠀الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78635

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered." The SUCK Channel on Telegram, with a message saying some content has been removed by the police. Photo: Telegram screenshot. The court said the defendant had also incited people to commit public nuisance, with messages calling on them to take part in rallies and demonstrations including at Hong Kong International Airport, to block roads and to paralyse the public transportation system. Various forms of protest promoted on the messaging platform included general strikes, lunchtime protests and silent sit-ins. In handing down the sentence yesterday, deputy judge Peter Hui Shiu-keung of the district court said that even if Ng did not post the messages, he cannot shirk responsibility as the owner and administrator of such a big group for allowing these messages that incite illegal behaviors to exist. Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.”
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American