FAGHADKHADA9 Telegram 78607
                                
✐✎ یک داستان یک پنـد ✐✎

🍃🍃🌱📖🌱🍃🍃

#جادو_1

*حتماً این داستان را یک بار بخوانید و برای دیگران ارسال کنید...!*

زنی که این داستان را نوشته، داستان خود را در مورد چگونگی جادو کردن شوهرش و سپس مجازات او و کسانی که با او همکاری کردند، می‌نویسد.
‌‌‌‌
من مدیر مدرسه ایی هستم، خداوند به من ثروت، زیبایی، قدرت و فرزندان عطا کرد.
شوهرم هم صاحب منصب و مقام بالایی دارد.اما وقتی شوهرم ازدواج مجدد کرد، زندگی‌ام ویران شد.همه آشنایان از تقوا و دینداری هووی من تعریف می‌کردند، این باعث حسادت بیشتر من شود.دیدم که شوهرم هم از تقوای او تعریف می‌کند و می‌گوید که او به خدا نزدیک است.وقتی در مورد او صحبت می‌کردم یا چیز بدی می‌گفتم، به من می‌گفت:
"به او ظلم نکن، او یکی از بندگان خاص خداست."بعد از شنیدن این حرف، قلبم از حسادت می‌سوخت، می‌ترسیدم که او صاحب فرزند نشود.با یکی از همکارانم صحبت کردم و او پیشنهاد داد: «با جادو سقط جنینش کن، طلسمش کن تا طلاق بگیرد.»اولش قبول نکردم و ترسیدم.بعد گفت: «وقتی طلاق گرفت، صدقه بده و توبه کن.» آخر شیطان بر دلم غلبه کرد و قبول کردم.پیش جادوگر معروف منطقه رفتیم.به او گفتم: «نمی‌خواهم هووی من، باردار شود و می‌خواهم از شوهرم طلاق بگیرد.» وقتی دلم تاریک‌تر شد، اضافه کردم:«همچنین نمی‌خواهم او هرگز از شوهرم یا هیچ‌کس دیگری صاحب فرزند شود.»جادوگر گفت: «عطر یا چیز شخصی او را می‌خواهم.» با دختر بزرگم مشورت کردم. ما برنامه‌ای ریختیم که او را برای شام به خانه‌مان دعوت کنیم.


هدف این بود که چیزی از مال خودش به دست بیاوریم.دختر روسری‌اش را برداشت و به من داد. من آن را به جادوگر دادم. او گفت: «او هرگز مادر نخواهد شد!»او به من چیزهایی داد تا هر جا که وارد می‌شود بپاشم و چیزهایی هم داد تا در غذایش مخلوط کنم. او را برای شام به خانه‌ام دعوت کردم و با محبت فراوان گفتم: «همه ما مثل خواهر هستیم، امشب با هم غذا می‌خوریم.» آن سحر را روی دری که هوو ام قرار بود وارد شود پاشیدم و سحر دیگر را در قهوه مخلوط کردم.وقتی دیدم که او آن قهوه را می‌نوشد، از خوشحالی داشتم دیوانه می‌شدم.احساس می‌کردم دنیا را برده‌ام! اما نمی‌دانستم که دین، دنیا و آخرتم را خراب کرده‌ام...چند روز بعد، او مریض شده و خونریزی شدیدی شروع شد.که سه هفته یا حتی یک ماه ادامه داشت. حالش رو به وخامت گذاشت.


شوهرم به من می‌گفت که او هنگام نماز گریه می‌کند، در دستشویی گریه می‌کند و گاهی شب‌ها غش می‌کند.من به شوهرم می‌گفتم: «بله، همه اینها به خاطر خونریزی است.»و خودم را نگران و ناراحت جلوه می‌دادم.وضعیت جسمی و روحی او بدتر شد. پزشکان به او گفتند که تومورهای سرطانی در رحم او وجود دارد. بنابراین، او باید رحمش را بردارد. اما او از عمل جراحی امتناع کرد. دلیل امتناع او این بود که در خواب دیده بود که یک سگ سیاه رحم او را پاره می‌کند.
تعبیرکننده خواب گفت: «تو جادو شده‌ای. روغن زیتون را به شکمت بمال و خودت را دم کن.» شوهرم همه اینها را به من گفت، بنابراین من فوراً به پیش جادوگر رفته و به او گفتم. او گفت: «اگر او روغن زیتون بمالد، توده‌ها باز می‌شوند و او مادر می‌شود.» پس دوباره جادو را در غذایش حل کن." زنی که خواب همسرم را تعبیر می‌کرد، او را جادو کرده بود و گفته بود: "قبل از عصر به من مراجعه کن، سپس او را صدا بزن و صحبت طولانی داشته باش... تا وقت نماز عصر برسد و من بتوانم در آن زمان جادو را روی او اعمال کنم." این اتفاق افتاد. در این مدت، زنی که خواب را تعبیر می‌کرد، دچار خفگی شد و نمی‌توانست صحبت کند. طلسم کامل شده بود.و هوو نمی‌توانست دوباره برای تعبیر به او مراجعه کند.بار دوم جادو را در غذا حل کردم، پس از آن حالش بدتر شد و شوهرش او را مجبور به عمل جراحی کرد و رحمش را برداشتند، اما وقتی دیدم شوهرش از وضعیتش ناراحت است، عصبانی شدم. حالا می‌خواستم طلاق بگیرد تا پیروزی من کامل شود.....

#ادامه_دارد...

               الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1😭1



tgoop.com/faghadkhada9/78607
Create:
Last Update:

                                
✐✎ یک داستان یک پنـد ✐✎

🍃🍃🌱📖🌱🍃🍃

#جادو_1

*حتماً این داستان را یک بار بخوانید و برای دیگران ارسال کنید...!*

زنی که این داستان را نوشته، داستان خود را در مورد چگونگی جادو کردن شوهرش و سپس مجازات او و کسانی که با او همکاری کردند، می‌نویسد.
‌‌‌‌
من مدیر مدرسه ایی هستم، خداوند به من ثروت، زیبایی، قدرت و فرزندان عطا کرد.
شوهرم هم صاحب منصب و مقام بالایی دارد.اما وقتی شوهرم ازدواج مجدد کرد، زندگی‌ام ویران شد.همه آشنایان از تقوا و دینداری هووی من تعریف می‌کردند، این باعث حسادت بیشتر من شود.دیدم که شوهرم هم از تقوای او تعریف می‌کند و می‌گوید که او به خدا نزدیک است.وقتی در مورد او صحبت می‌کردم یا چیز بدی می‌گفتم، به من می‌گفت:
"به او ظلم نکن، او یکی از بندگان خاص خداست."بعد از شنیدن این حرف، قلبم از حسادت می‌سوخت، می‌ترسیدم که او صاحب فرزند نشود.با یکی از همکارانم صحبت کردم و او پیشنهاد داد: «با جادو سقط جنینش کن، طلسمش کن تا طلاق بگیرد.»اولش قبول نکردم و ترسیدم.بعد گفت: «وقتی طلاق گرفت، صدقه بده و توبه کن.» آخر شیطان بر دلم غلبه کرد و قبول کردم.پیش جادوگر معروف منطقه رفتیم.به او گفتم: «نمی‌خواهم هووی من، باردار شود و می‌خواهم از شوهرم طلاق بگیرد.» وقتی دلم تاریک‌تر شد، اضافه کردم:«همچنین نمی‌خواهم او هرگز از شوهرم یا هیچ‌کس دیگری صاحب فرزند شود.»جادوگر گفت: «عطر یا چیز شخصی او را می‌خواهم.» با دختر بزرگم مشورت کردم. ما برنامه‌ای ریختیم که او را برای شام به خانه‌مان دعوت کنیم.


هدف این بود که چیزی از مال خودش به دست بیاوریم.دختر روسری‌اش را برداشت و به من داد. من آن را به جادوگر دادم. او گفت: «او هرگز مادر نخواهد شد!»او به من چیزهایی داد تا هر جا که وارد می‌شود بپاشم و چیزهایی هم داد تا در غذایش مخلوط کنم. او را برای شام به خانه‌ام دعوت کردم و با محبت فراوان گفتم: «همه ما مثل خواهر هستیم، امشب با هم غذا می‌خوریم.» آن سحر را روی دری که هوو ام قرار بود وارد شود پاشیدم و سحر دیگر را در قهوه مخلوط کردم.وقتی دیدم که او آن قهوه را می‌نوشد، از خوشحالی داشتم دیوانه می‌شدم.احساس می‌کردم دنیا را برده‌ام! اما نمی‌دانستم که دین، دنیا و آخرتم را خراب کرده‌ام...چند روز بعد، او مریض شده و خونریزی شدیدی شروع شد.که سه هفته یا حتی یک ماه ادامه داشت. حالش رو به وخامت گذاشت.


شوهرم به من می‌گفت که او هنگام نماز گریه می‌کند، در دستشویی گریه می‌کند و گاهی شب‌ها غش می‌کند.من به شوهرم می‌گفتم: «بله، همه اینها به خاطر خونریزی است.»و خودم را نگران و ناراحت جلوه می‌دادم.وضعیت جسمی و روحی او بدتر شد. پزشکان به او گفتند که تومورهای سرطانی در رحم او وجود دارد. بنابراین، او باید رحمش را بردارد. اما او از عمل جراحی امتناع کرد. دلیل امتناع او این بود که در خواب دیده بود که یک سگ سیاه رحم او را پاره می‌کند.
تعبیرکننده خواب گفت: «تو جادو شده‌ای. روغن زیتون را به شکمت بمال و خودت را دم کن.» شوهرم همه اینها را به من گفت، بنابراین من فوراً به پیش جادوگر رفته و به او گفتم. او گفت: «اگر او روغن زیتون بمالد، توده‌ها باز می‌شوند و او مادر می‌شود.» پس دوباره جادو را در غذایش حل کن." زنی که خواب همسرم را تعبیر می‌کرد، او را جادو کرده بود و گفته بود: "قبل از عصر به من مراجعه کن، سپس او را صدا بزن و صحبت طولانی داشته باش... تا وقت نماز عصر برسد و من بتوانم در آن زمان جادو را روی او اعمال کنم." این اتفاق افتاد. در این مدت، زنی که خواب را تعبیر می‌کرد، دچار خفگی شد و نمی‌توانست صحبت کند. طلسم کامل شده بود.و هوو نمی‌توانست دوباره برای تعبیر به او مراجعه کند.بار دوم جادو را در غذا حل کردم، پس از آن حالش بدتر شد و شوهرش او را مجبور به عمل جراحی کرد و رحمش را برداشتند، اما وقتی دیدم شوهرش از وضعیتش ناراحت است، عصبانی شدم. حالا می‌خواستم طلاق بگیرد تا پیروزی من کامل شود.....

#ادامه_دارد...

               الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78607

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Done! Now you’re the proud owner of a Telegram channel. The next step is to set up and customize your channel. Content is editable within two days of publishing To delete a channel with over 1,000 subscribers, you need to contact user support Those being doxxed include outgoing Chief Executive Carrie Lam Cheng Yuet-ngor, Chung and police assistant commissioner Joe Chan Tung, who heads police's cyber security and technology crime bureau. Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American