FAGHADKHADA9 Telegram 78483
💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕

مریم وعباس
قسمت بیست وهشتم

مامان که سینی چای دستش بود با شنیدن صدام سینی افتاد زمین ..
صدای فریادم با صدای سینی و شکستن استکانها درهم پیچیده بود ... مامان دوید سمتم و پرسید چی شده مریم ...
دستم رو گذاشتم زیر شکمم و با گریه گفتم درد دارم مامان .. دردم مثل اون دفعه است... بچم داره میوفته مامان...
مامان دستهام رو گرفت و گفت آروم باش فدات بشم ، چیزی نمیشه ..
به سمت تلفن رفت و زنگ زد آژانس و خواست ماشین زودتر بفرستند....
قطع کرد و زنگ زد به زنعمو و کوتاه خبر داد ..
با رسیدن ماشین به کمک مامان سوار ماشین شدم و راهی بیمارستان شدیم ..
همین که به بیمارستان رسیدیم حس کردم شلوارم خیس شد .. با گریه گفتم مامان مثل اون دفعه شدم .. بچم نمیره؟
مامان که اشکهاش روی گونه هاش سرازیر شده بود گفت هیچی نمیشه .. مطمئن باش ..
منو به اتاق عمل بردند و دیگه چیزی نفهمیدم ..
وقتی چشمهام رو باز کردم یک حالت آرامشی داشتم و از اون درد وحشتناک خبری نبود .. دلم میخواست دوباره بخوابم .. چشمهام رو بستم ولی صدای فین فین آروم مامان تو گوشم پیچید و یک لحظه متوجه ی وضعیتم شدم ..
چشمهام رو دوباره باز کردم و بی حال مامان رو صدا کردم ..
مامان سریع به سمتم اومد و دستش رو گذاشت روی سرم و گفت جانم مامان جان .. جانم ...
+بچه ام؟ بچه ام کجاست؟؟
قبل از جواب دادن مامان ، عباس وارد اتاق شد و پرسید مریم بیدار شده؟؟
مامان کمی ازم فاصله گرفت و گفت آره بیا عباس جان ..
نالیدم مامااان میگم بچم کجاست؟؟
عباس دستم رو گرفت و گفت آروم باش مریم جان .. عمل کردی .. به خودت فشار نیار گلی ..
زل زدم تو چشمهای عباس و پرسیدم بچمون مرده؟؟
چشمهای عباس پرآب شد و گفت مهم خودتی که الان سالمی .. این بار جون خودت هم تو خطر بوده ..
به سختی کمی بلند شدم و با گریه گفتم بچمون مرده عباس .. آره...
عباس سعی کرد منو بخوابونه و آرومم کنه .. داد زدم چرا نزاشتید منم بمیرم ..
کاش میموندم تو خونه و هر دوتامون باهم جون میدادیم ..
مامان که مثل ابر بهار گریه میکرد سرم رو بغل کرد و گفت دخترم حکمت خدا بوده.. اگر بچتون میموند فقط عذاب میکشید .. طفل معصوم سالم نبود که...
با چشمهای از حدقه در اومده به مامان نگاه کردم و گفتم یعنی چی سالم نبود؟؟ چش بود مگه؟
مامان نگاهش رو ازم دزدید و گفت عقب مونده بود ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
😭2



tgoop.com/faghadkhada9/78483
Create:
Last Update:

💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕💓💞💕

مریم وعباس
قسمت بیست وهشتم

مامان که سینی چای دستش بود با شنیدن صدام سینی افتاد زمین ..
صدای فریادم با صدای سینی و شکستن استکانها درهم پیچیده بود ... مامان دوید سمتم و پرسید چی شده مریم ...
دستم رو گذاشتم زیر شکمم و با گریه گفتم درد دارم مامان .. دردم مثل اون دفعه است... بچم داره میوفته مامان...
مامان دستهام رو گرفت و گفت آروم باش فدات بشم ، چیزی نمیشه ..
به سمت تلفن رفت و زنگ زد آژانس و خواست ماشین زودتر بفرستند....
قطع کرد و زنگ زد به زنعمو و کوتاه خبر داد ..
با رسیدن ماشین به کمک مامان سوار ماشین شدم و راهی بیمارستان شدیم ..
همین که به بیمارستان رسیدیم حس کردم شلوارم خیس شد .. با گریه گفتم مامان مثل اون دفعه شدم .. بچم نمیره؟
مامان که اشکهاش روی گونه هاش سرازیر شده بود گفت هیچی نمیشه .. مطمئن باش ..
منو به اتاق عمل بردند و دیگه چیزی نفهمیدم ..
وقتی چشمهام رو باز کردم یک حالت آرامشی داشتم و از اون درد وحشتناک خبری نبود .. دلم میخواست دوباره بخوابم .. چشمهام رو بستم ولی صدای فین فین آروم مامان تو گوشم پیچید و یک لحظه متوجه ی وضعیتم شدم ..
چشمهام رو دوباره باز کردم و بی حال مامان رو صدا کردم ..
مامان سریع به سمتم اومد و دستش رو گذاشت روی سرم و گفت جانم مامان جان .. جانم ...
+بچه ام؟ بچه ام کجاست؟؟
قبل از جواب دادن مامان ، عباس وارد اتاق شد و پرسید مریم بیدار شده؟؟
مامان کمی ازم فاصله گرفت و گفت آره بیا عباس جان ..
نالیدم مامااان میگم بچم کجاست؟؟
عباس دستم رو گرفت و گفت آروم باش مریم جان .. عمل کردی .. به خودت فشار نیار گلی ..
زل زدم تو چشمهای عباس و پرسیدم بچمون مرده؟؟
چشمهای عباس پرآب شد و گفت مهم خودتی که الان سالمی .. این بار جون خودت هم تو خطر بوده ..
به سختی کمی بلند شدم و با گریه گفتم بچمون مرده عباس .. آره...
عباس سعی کرد منو بخوابونه و آرومم کنه .. داد زدم چرا نزاشتید منم بمیرم ..
کاش میموندم تو خونه و هر دوتامون باهم جون میدادیم ..
مامان که مثل ابر بهار گریه میکرد سرم رو بغل کرد و گفت دخترم حکمت خدا بوده.. اگر بچتون میموند فقط عذاب میکشید .. طفل معصوم سالم نبود که...
با چشمهای از حدقه در اومده به مامان نگاه کردم و گفتم یعنی چی سالم نبود؟؟ چش بود مگه؟
مامان نگاهش رو ازم دزدید و گفت عقب مونده بود ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78483

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram message that reads: "Bear Market Screaming Therapy Group. You are only allowed to send screaming voice notes. Everything else = BAN. Text pics, videos, stickers, gif = BAN. Anything other than screaming = BAN. You think you are smart = BAN. During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month. Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations. Commenting about the court's concerns about the spread of false information related to the elections, Minister Fachin noted Brazil is "facing circumstances that could put Brazil's democracy at risk." During the meeting, the information technology secretary at the TSE, Julio Valente, put forward a list of requests the court believes will disinformation. In the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram, members are only allowed to post voice notes of themselves screaming. Anything else will result in an instant ban from the group, which currently has about 75 members.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American