tgoop.com/faghadkhada9/78476
Last Update:
💠 سرگذشت واقعی و تاثیرگذار با نام #صابره
🈯️🗯
🔶 قسمت چهارم
دستم را دور شانه زن حلقه کردم و گفتم: «خودت رو ناراحت نکن. از این جور آدمای بی شعور و بی شخصیت زیادن. تو که نباید به خاطرشون اینطوری خودت رو ناراحت کنی. بابت از دست دادن خانواده ت هم واقعا متاسفم. بالاخره زندگی پستی و بلندی زیادی داره. همین که داری با آبرو کار می کنی واقعا جای تحسین داره اما فقط چطور شد که سر ازتهران دراوردی؟ بم کجا، اینجا کجا؟»
زن جوان با چشمان بارانی اش نگاهم کرد و گفت: «قصه ش سردراز داره. زندگی هیچ وقت روی خوبش رو به من نشون نداد. همیشه آرزو می کنم که ای کاش من هم تو اون زلزله می مردم...»
فاجعه سنگینی بود. در یک آن زمین لرزید و همه جا با خاک یکسان شد. فریاد می زدم، جیغ می کشیدم ولی هیچ کس نمی توانست کمکی بکند. انگار قسمت بود که پدر و مادر و برادر کوچکم زیر خروارها خاک دفن شوند و امدادگران مرا نجات دهند.
بعد از آن فاجعه تا چند هفته نزد بستگانم که در کرمان زندگی می کردند ماندم اما هنوز از آن حادثه شوکه بودم که بهانه های فامیل شروع شد.
خاله ام می گفت: « دخترم، تو می دونی که وضع مالی ما خوب نیست و خرج خودمون رو به زور در میاریم!»
عمه ام بهانه می آورد که: «من خودم راضی ام اینجا با ما زندگی کنی اما شوهرم مخالفه!»
دایی ام می گفت: «پسرای من بزرگ شدن و به تو نامحرم هستن. زنم می گه دوست نداره یه دختر جوون و زیبا تو خونه ش زندگی کنه!»
همه بهانه آورند، همه مرا از خود راندند و آخر سر عمویم که معتاد بود و اهل هر خلافی، سرپرستی مرا پذیرفت البته به شرط اینکه . . .
⏪ ادامه دارد ...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78476