tgoop.com/faghadkhada9/78447
Last Update:
.
#چادر_فلسطینی
‹قسمت یازدهم›
نفسم را عمیق بیرون دادم و چشمانم را بستم؛ در آن لحظه که چشمان ترسیده و مظلومش را دیدم که چادرش در دستان شعیب بود، غیرت اسلامی و بعد غیرت مجاهدانه و در آخر غیرت مردانهام جوشید. من بخاطر چادر زنان مسلمان قیام کردم، نمیتوانستم بگذارم حتی به گوشهٔ چادرشان بیحرمتی شود. فرقی نمیکند با اسلحه باشد یا با ریختن خونم.
سرم را بر بالش گذاشتم. افکارم را به سمت خاطراتم با دوستانم بردم، تا با مرورش شاید حالم کمی بهتر شود.
به یاد خاطرهای افتادم؛ چند سال پیش وقتی معاویه زخمی شده بود وِرد زبانش این بود:
من الان شهید میشم خداروشکر... بعد از چند ثانیه میگفت: چرا هنوز شهید نشدم؟!
معاذ با مزاح گفت: خوبه حالا یه تَرکِش خوردی! به این راحتی درِ بهشت رو برات باز نمیکنن پسر! فکر نکن تو منی که هنوز شهید نشدم در بهشت برام بازه!...
همه با یک تای ابروی بالارفته به او نگاه کردیم همزمان گفتیم: معاذ دلت کتک می خواد اخی؟
به چهرهاش حالتی مظلومی داد و گفت: من یک طالب مِسکینم، کاری به کار کسی ندارم. نگاه به قدوقوَارهام نکنین! من خیلی مظلومم...
صدای قهقهه ما فضا را پر میکرد. جمعمان بوی جنّت میداد. جمعی که برادران مجاهد بیتوجه به سختیها، حتی زخمهای وَخیمشان با یاد و شوق دیدار الله و رسولش شاد بودند. آن عدّهای از مردم که با دید حقارت به ما مینگرند، فکر میکنند ما یک مُشت انسانهای بیچاره هستیم، چون چیزی برای از دست دادن نداریم برای خودکشی در این راه میآییم! گمان میکنند ما همیشه غمگین و افسرده هستیم! ولی باید بگویم: اگر از نزدیک نظاره کنید میبینید؛ ما انسانهای خوشبختی هستیم که پروردگار جنّت را به همراه حورانش در همین دنیا برای ما نمایان کرده است. میدان مردان، خود جنّتی بیانتها است و مجاهدینش، حورانی هستند که زُلفهایشان با نسیم لشکر اسلام در هوا پریشان میشود. ما چنان سعادتمندانی هستیم که در شبهای سرد وقتی در کنار هم از شوق شهادت صحبت میکنیم چنان گرم میشویم که احساس میکنیم تابستان است. ما ثروتمندترین مردانِ جهان هستیم؛ زیرا ما لطف و احسان الله را به همراه داریم. گام نهادن در میدانِ عشق حتی برای یک لحظهٔ، بزرگترین نظرِ لطف الله است.
با وجود تمام سختیها؛ اسیری، شکنجه، گرسنگی، زخمیشدن و مریضی، باز هم ما بیغمترین و خوشبختترین انسانهای این عالم هستیم. تنها غم ما در این راه این است که مبادا اسم ما از لیست "عُشاقالشهادت" جا بیفتد.
ما با جانهایمان معامله کردهایم، در عوض پروردگارم "فوزالعظیم" یعنی جنتجاودانه و دیدارش را نصیبمان میکند، چرا که ما در این راهِ "جهادفیسبیلالله" با هدفِ برقراری عدالتِ عمری، امنیت و خدمت به مسلمین، جانهای خود را قربان میکنیم تا در عوض، دیدار ربّمان را در جنّتالفردوس حاصل کنیم... آه شهادت، چقدر شیرین هستی! اگر من تکهتکه شوم باز هم در شوقِ دستیابی به تو، دردها را متوجه نخواهم شد...
چشمانم گرم گرفته بود و داشتم خواب میرفتم؛ بهیکباره چشمان هراسان صفیه در مقابلم ترسیم شد!...
این دست و آن دست کردم اما فایدهٔ نداشت. با آشفتگی رو به سقف کردم و زمزمهوار تکرار کردم:
یعقوب نمیتونه صفیه رو به زور به کسی بده اونم به شعیب که چند لحظه پیش خودم متوجه دروغش شدم! صفیه دختری دلیر، شجاع، با ایمان...
با صدایی آرام ادامه دادم: و مجاهده است!
باز در دل ادامه دادم: شعیب اصلأ اینطوری نیست، نمیتونه اونو به اوج خوشبختی در دایرهٔ اسلام برسونه! خب اگه به شعیب ندن، بعد کی همسفرِ این مجاهده نترس میشه؟!...
در این فکرها بودم که خواب بر چشمانم غالب شد...
ادامه دارد...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78447