FAGHADKHADA9 Telegram 78419
#داستان مریم وعباس
#قسمت شانزدهم

همون شب پدرهامون در مورد مهریه و شیربها حرفهاشون رو زدند .. قرار شد هفته ی بعد مراسم بله برون باشه ...
از فردای اون شب مامان زنگ زد به فامیلهای درجه یک و برای پنج شنبه دعوتشون کرد
وقتی به خاله زنگ زد و خاله ماجرا رو فهمید ، گفت دختر قحط بود ؟ باید میرفتی دختری که سعید من میخواسته واسه پسرت بگیری ؟؟
مامان گفت خواهرم این کارها همش قسمته و خواست خود بچه ها .. مریم خودش عباس رو انتخاب کرد ..
خاله گفت ولی اینو بدون پسرت خیر نمیبینه .. خوشبخت نمیشه
و تلفن رو قطع کرد ..
مامان خیلی از حرفهاش ناراحت شد ولی واسه من مهم نبود .. میدونستم که اگه بشنوند همچین واکنشهایی نشون میدهند...
پنج شنبه یک ساعت زودتر از محل کارم در اومدم که خودم رو برای شب آماده کنم ...
به سمت ماشینم میرفتم که دستی روی شونم نشست ..
برگشتم ، سعید بود ...
با نفرت تو چشمهام نگاه کرد و گفت خیلی پستی.. خیلی نامردی .. من بهت گفتم اون دختر رو میخوام و تو عمدا به من گفتی یادت نیست با کی سلام و علیک کردی ... کاش اینقدر مرد بودی و همون موقع بهم میگفتی که بهش علاقه داری.. مطمئن باش من میگذشتم .. ولی تو با رند بازی صاحب مریم شدی و ..
نزاشتم جمله اش رو تموم کنه با کف دستم محکم کوبیدم روی سینه اش و گفتم اسم ناموس منو به دهنت نیار ..
سعید با ضرب من ، کمی عقب رفت و با تمسخر گفت توی نامرد بی غیرت ، حرف ناموس رو نزن که مطمئنم چیزی ازش حالیت نمیشه...
این بار نتونستم خودم رو کنترل کنم و با مشت زدم به صورتش و باهم گلاویز شدیم ..
چند نفری که اطرافمون بودند مارو از هم جدا کردند و من با لب خونی سوار ماشینم شدم و به خونه رفتم ...
قبل از این که به خونه برسم کنار خیابون ایستادم .. رفتار و حرفهای سعید خیلی اذیتم میکرد..
تو آینه به خودم زل زدم و گفتم راست میگه تقصیر من بود ، باید همون روز بهش میگفتم و ماجرا همونجا تموم میشد ..
با دستمال گوشه ی لبم رو پاک کردم .. سرم رو روی فرمون گذاشتم و به جمله ی آخر سعید فکر کردم ..
"کاش اونقدر وجود داشتی که پنهون کاری نمیکردی و اجازه میدادی دو تامون همزمان میرفتیم خواستگاری "...
سرم رو بلند کردم و با به یاد آوردن چشمهای مریم گفتم من نمیزاشتم مریم مال کس دیگه ای بشه ، حتی اگر با نامردی باشه ..
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه رفتم و خودم رو برای شب آماده کردم...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1👍1



tgoop.com/faghadkhada9/78419
Create:
Last Update:

#داستان مریم وعباس
#قسمت شانزدهم

همون شب پدرهامون در مورد مهریه و شیربها حرفهاشون رو زدند .. قرار شد هفته ی بعد مراسم بله برون باشه ...
از فردای اون شب مامان زنگ زد به فامیلهای درجه یک و برای پنج شنبه دعوتشون کرد
وقتی به خاله زنگ زد و خاله ماجرا رو فهمید ، گفت دختر قحط بود ؟ باید میرفتی دختری که سعید من میخواسته واسه پسرت بگیری ؟؟
مامان گفت خواهرم این کارها همش قسمته و خواست خود بچه ها .. مریم خودش عباس رو انتخاب کرد ..
خاله گفت ولی اینو بدون پسرت خیر نمیبینه .. خوشبخت نمیشه
و تلفن رو قطع کرد ..
مامان خیلی از حرفهاش ناراحت شد ولی واسه من مهم نبود .. میدونستم که اگه بشنوند همچین واکنشهایی نشون میدهند...
پنج شنبه یک ساعت زودتر از محل کارم در اومدم که خودم رو برای شب آماده کنم ...
به سمت ماشینم میرفتم که دستی روی شونم نشست ..
برگشتم ، سعید بود ...
با نفرت تو چشمهام نگاه کرد و گفت خیلی پستی.. خیلی نامردی .. من بهت گفتم اون دختر رو میخوام و تو عمدا به من گفتی یادت نیست با کی سلام و علیک کردی ... کاش اینقدر مرد بودی و همون موقع بهم میگفتی که بهش علاقه داری.. مطمئن باش من میگذشتم .. ولی تو با رند بازی صاحب مریم شدی و ..
نزاشتم جمله اش رو تموم کنه با کف دستم محکم کوبیدم روی سینه اش و گفتم اسم ناموس منو به دهنت نیار ..
سعید با ضرب من ، کمی عقب رفت و با تمسخر گفت توی نامرد بی غیرت ، حرف ناموس رو نزن که مطمئنم چیزی ازش حالیت نمیشه...
این بار نتونستم خودم رو کنترل کنم و با مشت زدم به صورتش و باهم گلاویز شدیم ..
چند نفری که اطرافمون بودند مارو از هم جدا کردند و من با لب خونی سوار ماشینم شدم و به خونه رفتم ...
قبل از این که به خونه برسم کنار خیابون ایستادم .. رفتار و حرفهای سعید خیلی اذیتم میکرد..
تو آینه به خودم زل زدم و گفتم راست میگه تقصیر من بود ، باید همون روز بهش میگفتم و ماجرا همونجا تموم میشد ..
با دستمال گوشه ی لبم رو پاک کردم .. سرم رو روی فرمون گذاشتم و به جمله ی آخر سعید فکر کردم ..
"کاش اونقدر وجود داشتی که پنهون کاری نمیکردی و اجازه میدادی دو تامون همزمان میرفتیم خواستگاری "...
سرم رو بلند کردم و با به یاد آوردن چشمهای مریم گفتم من نمیزاشتم مریم مال کس دیگه ای بشه ، حتی اگر با نامردی باشه ..
ماشین رو روشن کردم و به سمت خونه رفتم و خودم رو برای شب آماده کردم...الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78419

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

5Telegram Channel avatar size/dimensions 1What is Telegram Channels? With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures. Telegram desktop app: In the upper left corner, click the Menu icon (the one with three lines). Select “New Channel” from the drop-down menu. 2How to set up a Telegram channel? (A step-by-step tutorial)
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American