FAGHADKHADA9 Telegram 78412
#داستان مریم وعباس
قسمت پانزدهم

برای اولین بار سبد گل رو گرفتنی بهم لبخند زد و گل رو ازم گرفت ..
عمو و بابا شروع کردن به حرفهای همیشگی تا اینکه مامان موضوع خواستگاری رو عنوان کرد ...
عمو ولی ، دست گذاشت پشت بابا و گفت کی از شما بهتر ، کی از عباس بهتر ...
بابام خیلی از این حرف خوشحال شد و گفت شما تاج سر مایی پسرعمو .. مهم مریم خانوم.. اون باید راضی باشه بعد ما بزرگترها حرفهامون رو بزنیم ..
مامان گفت بله درسته اگه اجازه بدید این دو تا کمی با هم حرف بزنند ..
عمو ولی، گفت بله .. حتما .. دخترم بلند شید برید .. مریم به مادرش نگاهی کرد .. مامانش گفت برید همین اتاق بغلی ..
آبجی مریم گفت نه ... بفرمایید بالا ، اتاق مریم ...
مریم جلوتر از من از پله ها بالا رفت و من هم پشت سرش وارد اتاقش شدم ..
با سر پایین گفت بفرمایید عباس آقا..
گونه هاش از خجالت و هیجان سرخ شده بود...
کنار دیوار نشستم و به مریم که هنوز ایستاده بود گفتم خودتون هم بشینید ...
هر دو تامون کمی سکوت کردیم .. فقط نگاهش میکردم .. وقتی سکوتم طولانی شد سرش رو بالا آورد و گفت بفرمایید ..
لبخندی زدم و گفتم من حرفی ندارم ، شما رو همه جوره پسندیدم و میخوام ...
انگشتش رو روی فرش بازی داد و گفت بالاخره یه چیزی بگید ...
دستم رو لای موهام کشیدم و گفتم تو این یکی دو ماهه ، تو فکرم کلی باهات حرف زدم و الان احساس میکنم همه حرفهام رو بهت گفتم .. هیچ کدوم از حرفهام هم الان یادم نمیاد فقط.. فقط اینو میدونم که هم خیلی دوستت دارم و هم خیلی دلم میخواست ببینمت ...
مریم در جوابم حرفی نزد و فقط لبخند زد .. گفتم تو هم یه چی بگو ...
بدون اینکه سرش رو بلند کنه آروم گفت منم...
با شنیدن همون یک کلمه دنیا رو بهم دادند.. منم .... یعنی منم دوستت دارم.. یعنی منم دلم میخواست تو رو ببینم ..
گفتم نگام کن...
مریم چشمهاش رو بالا آورد ..
زل زدم به چشمهای درشتش و گفتم به مولا خوشبختت میکنم ... خوشبخت ترین دختر عالم ... نفهمیدیم آبجی فاطمه کی به طبقه ی بالا اومد و به چارچوب در ضربه ای زد و گفت میوه تون رو بیارم اینجا یا میایید پایین ؟؟
از عمو خجالت میکشیدم و نخواستم بیشتر طول بدم .. بلند شدم و گفتم تموم شد هرچی که من باید میگفتمو گفتم ...
آبجی گفت پس بفرمایید پایین الان ما هم میاییم ...

الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
2👏2



tgoop.com/faghadkhada9/78412
Create:
Last Update:

#داستان مریم وعباس
قسمت پانزدهم

برای اولین بار سبد گل رو گرفتنی بهم لبخند زد و گل رو ازم گرفت ..
عمو و بابا شروع کردن به حرفهای همیشگی تا اینکه مامان موضوع خواستگاری رو عنوان کرد ...
عمو ولی ، دست گذاشت پشت بابا و گفت کی از شما بهتر ، کی از عباس بهتر ...
بابام خیلی از این حرف خوشحال شد و گفت شما تاج سر مایی پسرعمو .. مهم مریم خانوم.. اون باید راضی باشه بعد ما بزرگترها حرفهامون رو بزنیم ..
مامان گفت بله درسته اگه اجازه بدید این دو تا کمی با هم حرف بزنند ..
عمو ولی، گفت بله .. حتما .. دخترم بلند شید برید .. مریم به مادرش نگاهی کرد .. مامانش گفت برید همین اتاق بغلی ..
آبجی مریم گفت نه ... بفرمایید بالا ، اتاق مریم ...
مریم جلوتر از من از پله ها بالا رفت و من هم پشت سرش وارد اتاقش شدم ..
با سر پایین گفت بفرمایید عباس آقا..
گونه هاش از خجالت و هیجان سرخ شده بود...
کنار دیوار نشستم و به مریم که هنوز ایستاده بود گفتم خودتون هم بشینید ...
هر دو تامون کمی سکوت کردیم .. فقط نگاهش میکردم .. وقتی سکوتم طولانی شد سرش رو بالا آورد و گفت بفرمایید ..
لبخندی زدم و گفتم من حرفی ندارم ، شما رو همه جوره پسندیدم و میخوام ...
انگشتش رو روی فرش بازی داد و گفت بالاخره یه چیزی بگید ...
دستم رو لای موهام کشیدم و گفتم تو این یکی دو ماهه ، تو فکرم کلی باهات حرف زدم و الان احساس میکنم همه حرفهام رو بهت گفتم .. هیچ کدوم از حرفهام هم الان یادم نمیاد فقط.. فقط اینو میدونم که هم خیلی دوستت دارم و هم خیلی دلم میخواست ببینمت ...
مریم در جوابم حرفی نزد و فقط لبخند زد .. گفتم تو هم یه چی بگو ...
بدون اینکه سرش رو بلند کنه آروم گفت منم...
با شنیدن همون یک کلمه دنیا رو بهم دادند.. منم .... یعنی منم دوستت دارم.. یعنی منم دلم میخواست تو رو ببینم ..
گفتم نگام کن...
مریم چشمهاش رو بالا آورد ..
زل زدم به چشمهای درشتش و گفتم به مولا خوشبختت میکنم ... خوشبخت ترین دختر عالم ... نفهمیدیم آبجی فاطمه کی به طبقه ی بالا اومد و به چارچوب در ضربه ای زد و گفت میوه تون رو بیارم اینجا یا میایید پایین ؟؟
از عمو خجالت میکشیدم و نخواستم بیشتر طول بدم .. بلند شدم و گفتم تموم شد هرچی که من باید میگفتمو گفتم ...
آبجی گفت پس بفرمایید پایین الان ما هم میاییم ...

الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78412

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Commenting about the court's concerns about the spread of false information related to the elections, Minister Fachin noted Brazil is "facing circumstances that could put Brazil's democracy at risk." During the meeting, the information technology secretary at the TSE, Julio Valente, put forward a list of requests the court believes will disinformation. The best encrypted messaging apps With Bitcoin down 30% in the past week, some crypto traders have taken to Telegram to “voice” their feelings. Telegram users themselves will be able to flag and report potentially false content. As the broader market downturn continues, yelling online has become the crypto trader’s latest coping mechanism after the rise of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May and beginning of June, where holders made incoherent groaning sounds and role-played as urine-loving goblin creatures in late-night Twitter Spaces.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American