FAGHADKHADA9 Telegram 78317
#دوقسمت دویست وپنجاه ویک ودویست وپنجاه ودو
📖سرگذشت کوثر
ولی من تو این بیمارستان تو این راهروهای بیمارستان معجزه زیاد تو زندگیم دیدم
ولی گاهی هم معجزه اتفاق نمی‌افته متاسفانه تو بیمارانی مثل برادرشما من خیلی کم دیدم که معجزه اتفاق بیفته  خدا را چه دیدی
شاید معجزه‌ای که ما فکرشو نمیکنیم اتفاق بیفته و بنده خدا خوب بشه فقط بهش روحیه بده بهش بگو تو خوب میشی مدام این حرفو بهش بگو مقاومت کنه گفتم دکتر برادر من باهوش‌تر از این حرفاست کسی نمیتونه سرشو کلاه بگذاره ولی باشه هرچی شما بگین من تمام تلاشم را  میکنم ولی با زنش و بچش چی کار کنم کی میتونه اون‌ها راآروم کنه هیچکس نمیتونه آرومشون کنه مخصوصاً زنشو چون خیلی حساسه از دکتر تشکر کردم از اتاقش اومدم بیرون دلم میخواست فریاد بزنم ترسیده بودم بدجوری هم ترسیده بودم قشنگ میتونستم سایه مرگ رو احساس کنم حضرت عزرائیل و دور و بر خودم احساس میکردم احساس میکردم دور و بر برادرم  داره میچرخه تا با خودش ببره رفتم بالا سر مهدی خواب بود چقدر خواب زیبایی فرو رفته بود
ماسک اکسیژن رو دهنش بود انگار داشت به سختی نفس می‌کشیددستمو رو شونه راحله گذاشتم دستمو گرفت و گفت آبجی چی شد
داشت قرآن میخوند گفتم هیچی دکتر گفت خوب میشه نگران نباشیدنگاهی بهم کرد و گفت آبجی تو که اهل دروغ نبودی مهدی همیشه میگه راستگو‌ترین آدمی که تا حالا  دیدم خواهر خودمه اون رو سرتو قسم میخوره آبجی راستشو بگو گفتم بهت میگم خوب میشه نگران نباش فاطمه کجاست گفت رفته  غذا بگیره به مهدی نگاه کردم میدونستم مسافره ولی نمیدونستم کی سفرش قرار شروع بشه ما ناراحت بودیم تمام وجودمون پر از غم و غصه بود همش گریه میکردیم حال خیلی بدی داشتیم
احساس میکردم پشتم خالی شده پشت و پناهم داره میره مدام صحنه‌های مختلف
جلوی چشم من میومد تنهایی از دست دادن عزیزان صحنه روزی که به چشم خودم  دیدم مادرم فوت شده مهدی که به هوش اومد از من یه خواهش کرد گفتش منو ببر خونه نمیخوام اینجا بمونم گفتم نمیتونم تو رو ببرم خونه حالت خوب نیست باید اینجا بمونی باید دکترا مراقبت باشن گفت اینجا بمونم بیشتر ناراحتی میکشم ولی برم خونه حالم بهتر میشه خونه رو دوست دارم اینجا مثل قبر واسم میمونه احساس میکنم همین امروز فرداست که بمیرم گفتم دیوونه این حرفا رو نزن تو حالا حالاها باید عمر کنی بهم لبخندی زد و گفت نمیدونم شاید بیشتر از این ها عمر کنم مهدی را به خواست خودش بردیم خونه هر چقدر دکتر گفت باید بمونی اینجا گفت نه نمیخوام بمونم وقتی بردیمش  خونه بچه‌ها مثل پروانه  دورش می‌چرخیدن یونس خیلی بیشتر از قبل به داییش رسیدگی میکرد می‌گفت میخوام من جبران همه اون روزهای گذشته رو بکنم من بهت قول دادم که مرد خوبی باشم دو ماه بعد از اینکه مهدی رو آوردیم خونه یه شب حالش خیلی بد شد میخواستیم ببریمش بیمارستان که گفت نه نمیخواد منو ببرین دست منو تو دستاش گرفت و گفت آبجی خیلی دوست دارم میدونی چقدر عاشقتم بهش گفتم هر چقدر تو عاشق منی من ۱۰۰ برابر بیشتر عاشقتم
تو پسر کوچولوی خودم هستی تو دامن خود من بزرگ شدی اینو یادت که نرفته گفت نه یادم نرفته گفت مراقب زن و بچه‌ام باش خیلی اینا به تو احتیاج دارن هواشونو داشته باش بیرون بارون شدیدی میومد خیلی وقت بود که همچین بارونی نیومده بودالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
2👍1



tgoop.com/faghadkhada9/78317
Create:
Last Update:

#دوقسمت دویست وپنجاه ویک ودویست وپنجاه ودو
📖سرگذشت کوثر
ولی من تو این بیمارستان تو این راهروهای بیمارستان معجزه زیاد تو زندگیم دیدم
ولی گاهی هم معجزه اتفاق نمی‌افته متاسفانه تو بیمارانی مثل برادرشما من خیلی کم دیدم که معجزه اتفاق بیفته  خدا را چه دیدی
شاید معجزه‌ای که ما فکرشو نمیکنیم اتفاق بیفته و بنده خدا خوب بشه فقط بهش روحیه بده بهش بگو تو خوب میشی مدام این حرفو بهش بگو مقاومت کنه گفتم دکتر برادر من باهوش‌تر از این حرفاست کسی نمیتونه سرشو کلاه بگذاره ولی باشه هرچی شما بگین من تمام تلاشم را  میکنم ولی با زنش و بچش چی کار کنم کی میتونه اون‌ها راآروم کنه هیچکس نمیتونه آرومشون کنه مخصوصاً زنشو چون خیلی حساسه از دکتر تشکر کردم از اتاقش اومدم بیرون دلم میخواست فریاد بزنم ترسیده بودم بدجوری هم ترسیده بودم قشنگ میتونستم سایه مرگ رو احساس کنم حضرت عزرائیل و دور و بر خودم احساس میکردم احساس میکردم دور و بر برادرم  داره میچرخه تا با خودش ببره رفتم بالا سر مهدی خواب بود چقدر خواب زیبایی فرو رفته بود
ماسک اکسیژن رو دهنش بود انگار داشت به سختی نفس می‌کشیددستمو رو شونه راحله گذاشتم دستمو گرفت و گفت آبجی چی شد
داشت قرآن میخوند گفتم هیچی دکتر گفت خوب میشه نگران نباشیدنگاهی بهم کرد و گفت آبجی تو که اهل دروغ نبودی مهدی همیشه میگه راستگو‌ترین آدمی که تا حالا  دیدم خواهر خودمه اون رو سرتو قسم میخوره آبجی راستشو بگو گفتم بهت میگم خوب میشه نگران نباش فاطمه کجاست گفت رفته  غذا بگیره به مهدی نگاه کردم میدونستم مسافره ولی نمیدونستم کی سفرش قرار شروع بشه ما ناراحت بودیم تمام وجودمون پر از غم و غصه بود همش گریه میکردیم حال خیلی بدی داشتیم
احساس میکردم پشتم خالی شده پشت و پناهم داره میره مدام صحنه‌های مختلف
جلوی چشم من میومد تنهایی از دست دادن عزیزان صحنه روزی که به چشم خودم  دیدم مادرم فوت شده مهدی که به هوش اومد از من یه خواهش کرد گفتش منو ببر خونه نمیخوام اینجا بمونم گفتم نمیتونم تو رو ببرم خونه حالت خوب نیست باید اینجا بمونی باید دکترا مراقبت باشن گفت اینجا بمونم بیشتر ناراحتی میکشم ولی برم خونه حالم بهتر میشه خونه رو دوست دارم اینجا مثل قبر واسم میمونه احساس میکنم همین امروز فرداست که بمیرم گفتم دیوونه این حرفا رو نزن تو حالا حالاها باید عمر کنی بهم لبخندی زد و گفت نمیدونم شاید بیشتر از این ها عمر کنم مهدی را به خواست خودش بردیم خونه هر چقدر دکتر گفت باید بمونی اینجا گفت نه نمیخوام بمونم وقتی بردیمش  خونه بچه‌ها مثل پروانه  دورش می‌چرخیدن یونس خیلی بیشتر از قبل به داییش رسیدگی میکرد می‌گفت میخوام من جبران همه اون روزهای گذشته رو بکنم من بهت قول دادم که مرد خوبی باشم دو ماه بعد از اینکه مهدی رو آوردیم خونه یه شب حالش خیلی بد شد میخواستیم ببریمش بیمارستان که گفت نه نمیخواد منو ببرین دست منو تو دستاش گرفت و گفت آبجی خیلی دوست دارم میدونی چقدر عاشقتم بهش گفتم هر چقدر تو عاشق منی من ۱۰۰ برابر بیشتر عاشقتم
تو پسر کوچولوی خودم هستی تو دامن خود من بزرگ شدی اینو یادت که نرفته گفت نه یادم نرفته گفت مراقب زن و بچه‌ام باش خیلی اینا به تو احتیاج دارن هواشونو داشته باش بیرون بارون شدیدی میومد خیلی وقت بود که همچین بارونی نیومده بودالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78317

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Hashtags Some Telegram Channels content management tips On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. Choose quality over quantity. Remember that one high-quality post is better than five short publications of questionable value. fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American