tgoop.com/faghadkhada9/78276
Last Update:
#دوقسمت دویست وچهل وهفت ودویست وچهل وهشت
📖سرگذشت کوثر
هر روز فقط دست مهدی رو میگرفتم ساعت ها نگاش میکردم بهش میگفتم مهدی منو تنها نذارمقاومت کن با این بیماری لعنتی بجنگ مهدی اگه تو منو تنها بگذاری چه خاکی تو سرم بریزم تو این دنیا بیکس و تنها میشم غریب میشم تو که نمیخوای خواهرتو تنها بگذاری مهدی دستمو فشار میدادو میگفت خواهر من تو تنها نیستی خدا رو داری بچههاتو داری تو باید محکم باشی
وقتی من رفتم تو باید مراقب بچههام باشی اونها به تو نیاز دارندراحله خیلی شکننده و حساسه اجازه نده که کسی اذیتش کنه
مهدی یه روز خوب بود یه روز بد بود یه بار انقدر حالش بد شد که مجبور شدیم چند روز تو بیمارستان بستریش کنیم وقتی مرخص شدمن و یاسین صدا زدوبهمون گفتش بیاید کارتون دارم وقتی رفتیم پیشش بهمون گفت آقا پسر شنیدم که میخوای داماد بشی نالوطی نکنه میخواستی داییت بمیره بعد بری خواستگاری من عروسی تو رو نبینم
من بزرگترین آرزوم دیدن عروسی تویه عروسی خان داداشت رو که نتونستیم ببینیم
لااقل عروسی تو رو که میتونم ببینم یاسین گفت دایی الان شرایط شما خوب نیست حالت خوب نیست انشالله شما هر وقت بهتر شدین میریم خواستگاری مهدی گفت
حال من بهتر شدن و بدتر شدن نداره من مهمون امروز فردام کارهای انجام نشده زیادی دارم یکی از کارهام اینه که تو رو داماد کنم
بقیش دست خداست خدا خودش به ما کمک میکنه تازه باید یونس رو هم برگردونم
قبل اینکه دیر بشه یونس باید برگرده شماها رو باید بسپارم دست یونس
اون باید کنار مادرش باشه یاسین گفت یعنی من نمیتونم کنار مادرم باشم مهدی لبخندی بهش زد گفت آی پسر به برادر بزرگترت حسودی نکن اونم احمق بود
اونم اشتباه انتخاب کرد وگرنه آدم بدی نیستش خودشم مثل چی پشیمونه من مطمئنم برادرت پشیمونه خودم چند بار باهاش حرف زدم دوست داره برگرده بیاد ولی نمیدونه چه جوری برگرده و دوباره تو چشم ماها نگاه کنه به هر حال اونم کم در حق ماهابدی نکرد معلومه که نباید روی برگشتن داشته باشه ولی ما انقدر بخشنده هستیم که اونو میبخشیم تو هم باید با برادرت آشتی کنی مهدی با بغض گفت یاسین میدونی بزرگترین آرزوم چیه گفت نه نمیدونم دایی گفت بزرگترین آرزوی من اینه که یه بار دیگه داداش محمدم و ببینم تمام زندگیموحاضرم بدم فقط یه بار دیگه اونو زنده ببینم نمیدونی چقدر دلم براش تنگ شده برادر یار و پشتیبانه آدم بعد پدر دلش به وجود و پشتیبانیه برادرش گرمه این فرصت و سرمایه را از خودت دریغ نکن یونس بدترین آدمم باشه بازم برادر بزرگتر تو هستش برادر باید پشت برادر باشه این هیچ وقت فراموش نکن یاسین گفت هیچ وقت نمیبخشمش دایی هیچ وقت نمیبخشمش اون ما رو تنها گذاشت اون روزایی که من بهش احتیاج داشتم یونس رفته بودهمیشه به من میگفت من یار و یاور توام همیشه میگفت من برادر بزرگترتم باباتم .چی شد؟ وقتی لادن رو دید چرا منو فراموش کردهمیشه دلم میخواست عمو بشم دوست داشتم برادرزادمو بغل کنم اما قسمتم نشد واسه همین هیچ وقتی یونسو نمیبخشم یونس غیر قابل بخشیدنه از من نخواه ببخشمش مهدی گفت پس منم هیچ وقت با تو حرف نمیزنم دیگه دایی تو نیستم اینو جدی میگم یاسین تو دل مادرتو حق نداری بشکنی همینطور دل منو خواهش میکنم یونسو ببخش یاسین یه خورده فکر کرددودل بود انگار دلش میخواست که با برادرش آشتی کنه گفت حالایه فکری میکنم دایی اول شما به فکر خودت باش بعد به فکر ماها اما لبخند مهدي خيلي تلخ بود.الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78276