tgoop.com/faghadkhada9/78093
Last Update:
#دوقسمت دویست وسی وسه ودویست وسی وچهار
📖سرگذشت کوثر
مهدی پوزخندی زد و بهم گفت من جای یونس بودم خون گریه میکردم با این زن و بچهای که دارم واقعاً واسش متاسفم من واقعاً واسه یونس متاسف شدم حال مهدی خوب نبود دلم نمیخواست بیشتر از این اذیتش کنم واسه همین سکوت کردم وقتی که سکوت منو دید گفت میخوای بدونی اونجا چه خبر بود گفتم نه گفت اونجا تا تونسته بودن پی پی کرده بودن تو هر اتاقی پی پی بودتو دستشویی
هم پی پی بودواقعاً متاسف شدم حالم داشت اونجا به هم میخورد دلم میخواست به
لادن هرچی لایقش بود بهش میگفتم لادن معلوم نیست مادر پدرش تو خونه تربیتش کردن یا تو طویله بغل گاو و گوسفندها تربیتش کردن دوباره حالم بد شد داشتم بالا میآوردم اما جلو خودمو گرفتم گفتم الان چیکار میکنی گفت تو رو میزارم خونه خودم میرم تمیز کنم باید خودم تمیز کنم هر کی را بیارم تمیز کنه گناه داره تو خودت هم گناه داری مهدی منو گذاشت خونه فردای اون روز با کلی وسایل شوینده رفت خونه یونس
راحله پیش من اومده بود مدام از من عذرخواهی میکرد میگفت تو رو خدا ببخش آبجی تقصیر من بودمن نباید دختر خالمو برای یونس لقمه میگرفتم من اشتباه کردم
گفتم عزیز من تو واسه پسر من این لقمه را نگرفتی پسر من خودش این لقمه رو گرفت
فکر میکرد چون اینا پولدارن خیلی آدمای خوبی هستند فکر نکرد که ممکنه بی اصالت باشن همه که مثل تو خونوادت اصالتدار نیستندگفت یعنی تو از من هیچ ناراحتی نداری گفتم نه واسه چی ازت ناراحت باشم
مهدی رفت چند روز خونه رو تمیز کرد به قول خودش تازه خونه شده خونه بهم گفت چند روز دیگه میتونین بیاین خونه رو ببینید گفتم نمیخوام اون خونه رو ببینم اون خونه رو باید اجاره بدیم ترجیح میدم تا زمانی که پسرم برنگشته پامو توی اون خونه نگذارم حالم از اون خونه به هم میخوره خونه را ظرف سه هفته اجاره دادیم اصلاً دلم نمیخواست خونه رو ببینم فقط رفتم بنگاهو امضا کردم برام مهم نبود کی مستاجر اون خونه باشه فقط مهم این بودش که کسی تو اون خونه زندگی کنه یونس خیلی اوقات به من زنگ میزد باهام درد دل میکرد گاهی اوقات گریه میکردبهم میگفت چقدر احتیاج بهت دارم چقدر دلم میخواست پیشت بودم و سرمو رو پات میذاشتم تو سرم و نوازش میکردی آرومم میکردی گفت مامان ببخشید من خیلی پسر بدیام بارها و بارها ازش خواهش کردم که برگرده گفتم یونس برگرد همه چی درست میشه ولی اون میگفت من دیگه برنمیگردم بهش گفتم با فرار کردن هیچی درست نمیشه گفت چرا همه چی درست میشه گفت لاقل از شر اونها راحت میشوم هیچ وقت به یونس نگفتم زن و بچت چیکار کردن با خودم میگفتم عیب نداره بزار فکر کنه که زن و بچهاش مثل آدمیزاد رفتن چندین و چند بار شدش که لادن به من زنگ زد و منو فحش داد منو تهدید کرد خیلی حرف رکیکی بهم زد بهم میگفت هرچی که راجع به مادر شوهر میگن عین واقعیته
من تنها کسی بودم که ذات تو رو خوب شناختم پسرتم ذات تو رو نشناخته یک آدم بدبخت و مفلوکی که الکی خودتو به مظلومیت زدی تو اصلاً مظلوم نیستی یه آدم بیشعوری تو اگه آدم خوبی بودی خونه رو به نام من میزدی نه اینکه به نام خودت باشه
میدونستم که دنبال کارای طلاقشه بدجوری هم دنبال کارای طلاقش دوندگی میکرد
مهرش زیاد بود ولی چیزی هم نبود که بتونه به عنوان مهریه بگیره مطب خونه به نام من بودیاسین بهم میگفت مامان دلم خنک میشه میبینم که هیچی نمیتونه بگیره این زن حقشه باید بدترینها به سرش بیاد گفتم نمیدونم یاسین جان واقعاً نمیدونم الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/78093