tgoop.com/faghadkhada9/77934
Last Update:
#دوقسمت دویست وبیست وسه ودویست وبیست وچهار
📖سرگذشت کوثر
یاسین گفت از همون راهی که رفتی برو دیگه نمیخوایم ببینیمت آقا زورکی که نیست ما برادر نداریم نمیخوایمم داشته باشیم یونس داد زد و گفت چرا این کارا رو دارین با من میکنین چه این رفتارها رو با من میکنین مگه من چیکار کردم من اون موقع احساس میکردم این کار بهترین کاره من عاشق شده بودم چشمام کور شده بود هرچی لادن میگفت قبول میکردم فکر میکردم لادن و مادرش راست میگن مادرش اجازه نمیدادمیگفتش که به کلاس تو نمیخوره با خونوادت رفت و آمد داشته باشی خب من اون موقع جوون بودم احمق بودم یاسین دادزدتوراست میگی اگه توغیرت داشتی همون موقع
مادرزنتومینداختی زیر مشت و لگد اونقدر میزدیش که بفهمه مادر یعنی چی الان برو مادر زنت و زنتو بیار اینجا باید دست و پای مامانو بوس کنن اگه اومدن دست و پای مامانو بوس کردن ما تو رو میبخشیم
در غیر این صورت ما نمیبخشیمشون دلمون نمیخواد که اونا با ما رفت و آمد داشته باشن اونا باید از ما عذرخواهی کنن مهدی اومد جلو گفت یاسین دیگه تمومش کن دیگه نمیخوام اینجا چیزی بشنوم تو حق نداری صدات رو روی برادر بزرگترت بلند کنی برو داخل خونه ما بزرگترا باید با هم حرف بزنیم یاسین گفت یعنی من جزو بزرگترا نیستم من دیگه بزرگ شدم من حق دارم حرف بزنم مهدی گفت نه الان حق نداری بعداً بهت میگم به یاسین اشاره کردم که بره داخل خونه یاسین با عصبانیت رفت درم محکم بست مهدی
به یونس گفت برای چی اومدی اینجا یونس تو چی میخوای از جون مادرت یونس گفت لادن میخواد از من جدا بشه خواهش میکنم کمکم کنید من نمیخوام داراییمو از دست بدم
بهم کمک کن مامان ازت خواهش میکنم کمک کن من نمیخوام حاصل دسترنجمو بدم به یک زن بیشعور مثل لادن اونم میخواد بره خرج یکی دیگه بکنه گفتم لادن به اندازه کافی داره پسر من مال تو رو میخواد چیکار گفت اون خیلی حریصه به مهدی نگاه کردم گفتم تو چی میگی داداش چیکار کنیم گفت به نظرم بهش کمک کنیم به هر حال نمیتونیم ولش کنیم مهدی پرسید یونس میخوای به اسم کی بکنی یونس گفت فقط واسه مادرم میخوام بکنم ولی دایی تو رو خدا به زن دایی هیچی نگواون هرچی باشه نباشه دختر خاله لادنه اون نمیاد پشت دختر خالشو ول کنه حتی اگه بدترین دختر خاله دنیا باشه ما تصمیممونو گرفتیم تصمیم گرفتم به یونس کمک کنم چاره دیگهای نبود یونس اون شب خونه ما خوابیدمیگفت بعد از مدتها بعد از سالها دارم احساس آرامش میکنم ای کاش تا ابد تو همین خونه میتونستم زندگی کنم گفتم ای کاش لادن همینجا بود نمیدونی چقدر دلم میخواست مادر شوهر خوبی براش باشم یونس گفت مامان میشه منو ببخشید به خاطر همه اون فحشهایی که لادن بهت میداد و من خیلی اوقات جلوش لال بودم و از تو خواهر برادرم هیچ حمایتی نمیکردم مامان شرمندتم دستشو محکم فشار دادم و گفتم عیب نداره پسرم من بخشیدم تو همین که الان سلامتی برای من کافیه انشالله خدا لادن و به راه راست هدایت کنه گفتم تو مطمئنی اون الان با یه مرد دیگه رابطه داره گفت ۱۰۰ در صد شک ندارم
فقط متاسفانه نمیتونم ثابت کنم ولی میدونم که با یکی دیگه رابطه داره از فردای اون روز افتادیم دنبال کارای یونس به سرعت سعی میکردیم کارها را انجام بدیم یونس میگفت وقت زیادی ندارم میترسم لادن یه کاری بکنه از لادن میترسم از اون وکیل خونوادگیشون میترسم وکیلشون خیلی عقدهایه همه کار میکنه که طرفو بزنه زمین میدونم بخواد منم زمین میزنه مهدی بهش گفت غلط بکنه کسی تو رو زمین بزنه مگه داییت اینجا مرده منم اونو میزنم زمین فکر کردی اینجا دایی برگ چغندره یونس پشتش به ما گرم بود یه موقعهایی شبها خونه میرفت ولی همیشه میگفت تو خونم جنگ و دعواست الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77934