tgoop.com/faghadkhada9/77924
Last Update:
بهار و مرد پاییز
نویسنده فاطمه “سون ارا”
قسمت: صد و سی و یک
با صدای آرام گفت لازم نیست بروی میتوانی اینجا باشی.
پرستو پلک زد. او انتظار چنین حرفی را نداشت.
بهار ادامه داد امروز تولد منصور است. یوسف هم خوشحال است که تو اینجا هستی. نمی خواهم این طفل امروز غمگین شود…
بعد سرش را به طرف یوسف خم کرد و لبخندی زد، هر چند دلش پر از درد بود و گفت بیا عزیزم بیا داخل برویم مهمانان منتظرند.
یوسف دست مادرش را رها کرد و دست بهار را گرفت و داخل اطاق رفتند منصور نگاهش را به پرستو دوخت و آهسته گفت لطفاً محترمانه رفتار کن. اگر بهار را ناراحت بسازی شاید دیگر هیچ چیز برایم مهم نباشد.
پرستو چیزی نگفت، فقط چادر نازکش را روی موهای اتوشده اش جا به جا کرد و قدم برداشت تا داخل شود.
وقتیکه وارد مهمانخانه شد، نگاه مهمانان برای لحظه ای به پرستو خیره ماند. بهار با لبخندی ساختگی دست یوسف را گرفت و او را روی چوکی کنار خودش نشاند. با همان لبخند که هزار زخمی پنهان داشت، دست های لرزانش را در هم قلاب کرد.
پس از یک ساعت پذیرایی با میوه ها و آبمیوه های رنگارنگ
بهار با لبخند همیشگی و صبوری خاص خودش، با کمک راضیه و دختر او، دسترخوان را هموار کرد. با دقت و حوصله غذاها را کشید وقتی همه غذا خوردند و صدای قاشق ها خاموش شد، کیک بزرگی را که از قبل آماده کرده بود، آورد و منصور با تشویق مهمان ها شمع ها را فوت کرد و کیک را برید.
صدای کف زدن ها، لبخندها و جمله های تبریکی فضا را پر کرده بود. بعد نوبت هدیه ها رسید. هرکس هدیه ای کوچک یا بزرگ به دست منصور داد، اما همه چشم به بهار دوخته بودند، که با دستانی لرزان ولی لبخندی آرام، دو بستهٔ تحفه را پیش روی منصور گذاشت.
منصور قبل از همه هدیه های بهار را گرفت تا باز کند بستهٔ اول را گرفت. با دقت کاغذ تحفه نقره ای رنگ را باز کرد. درون جعبه، ساعتی شیک و خوش طرح قرار داشت. نگاهش روشن شد. با لبخندی صادقانه به بهار نگاه کرد، خم شد و بوسه ای بر صورتش زد و گلت خیلی زیباست، عزیزم تشکر.
بهار نفس راحتی کشید و نگاهش پر از رضایت شد. بعد بستهٔ دوم را با نگاهی پُر از شور به دست منصور داد.
راضیه که شوخ طبعی اش گل کرده بود، با خنده گفت به به! این هدیه چقدر بزرگ است. بهار جان، داخلش چیست دختر؟
ادامه داردالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77924