FAGHADKHADA9 Telegram 77903
#دوقسمت دویست وبیست ویک ودویست وبیست ودو
📖سرگذشت کوثر
فاطمه با عصبانیت رفت رخ به رخ یونس وایستاد گفت واسه چی اومدی اینجا
از زنت اجازه گرفتی بیای اینجا یا قبل از اینکه بیای اینجا مادر زنت قیل و قال راه انداخته یا خودشو زده به غش و ضعف آخه فیلم بازی کردن کار خونواده زنته نه شعور دارن نه فرهنگ معلوم نیست از کدوم طویله بلند شدن اومدن ادعای باکلاسیشون داره همه رو میکشه گفتم فاطمه بس کن سرم داد
داد زد و گفت مامان برای چی بس کنم بزار حرفموبزنم اگه حرف نزنم میمیرم سال‌هاست حرف رودلم مونده گفت میدونی دعای شبانه روزم برات چیه یونس گفت من نمیدونم چیه گفت امیدوارم که بچه‌هات به خاک سیاه بشینن هیچ وقت نتونی عروسی بچه‌هاتو ببینی نه تو نه اون زنت همون جور که ما تو را نتونستیم تو لباس دامادی ببینیم همون جوری هم شماها نبینیدبا فاطمه دعوا کردم گفتم فاطمه بس کن خستم کردی نفرین نکن از صورت یونس خشم و عصبانیت داشت میبارید معلوم بودش که ناراحت شده بود به هرحال اونا پاره تنش بودن فاطمه گفت آخی داداشی ناراحت شدی چرا ناراحت شدی قربونت برم من مگه ماها آدم نبودیم
چرا مادر زنت با اون قیافه کج و کوله‌اش حق داشت بیاد تو عروسی تو اصلاً معلوم نبود مال کدوم خراب شده‌ای بودش که به سر ما بدبخت خراب شدش باور کن اگه من
خونواده زنت مخصوصاً اون مادر زنت و توی کوچه میدیدم به عنوان کلفت میاوردمش تو خونم خونمو تمیز کنه آخه لیاقتش فقط به درد همون خونه تمیز کردن میخوره نه چیز دیگه راستی داداش من یه دستشویی شور لازم دارم به مادر زنت میگی بیاد توالت حموم منو بشوره به زنتم بگو بیاد بقیه کارای خونمو بکنه بهت قول میدم یه لقمه نون بهشون میدم به بقیه فامیلای شوهرم معرفیش میکنم پول خوبی میدن دیگه داشت دعوا بالا میگرفت خشم فاطمه خیلی زیاد بود خشمش منو ناراحت می‌کردهر جوری بود فرستادمش داخل خونه هیچکس نمیتونست فاطمه روآروم بکنه یاسین اومد جلو گفت داداش خواهش میکنم از اینجا برو شما هیچ جایی تو این خونه نداری سال‌هاست از این خونه رفتی ازت خواهش میکنم بروتو سال‌هاست مارا
انداختی دور الان واسه چی اومدی من تبریک تورونمیخوام اگه من نخوام تو رو ببینم کی رو باید ببینم من مامان نیستم که سکوت بکنم مگه برای شادیهات ما را خبر کردی یونس گفت آره شماها راست میگین من آدم بدی بودم الان اومدم جبران کنم یاسین گفت خیلی دیر شده ما الان دیگه احتیاجی به تو نداریم تو خودت گفتی خونواده نداری برای چی اومدی تبریکتو گفتی حالا راهتو بکش برو دیگه نمیخوام بیشتر از این اینجا باشی میترسم جشنم خراب بشه یونس پاکتی داد دست یاسین گفت مبارکت باشه داداشی ولی یاسین زد زیر دستش گفت من کادوی تو رو نمیخوام من اصلاً احتیاجی به تو و کادوت ندارم یاسین دست منو گرفت و کشید سمت یونس گفت این زنو نگاه کن مادرتو نگاه کن نگاش کن فقط خجالت نمیکشی تو نبودی ولی من بودم دیدم اشکای مامانو دیدم چه اشکایی تو خلوت از دوری تو میریخت
میدونی چه دردی کشید وقتی که تو هیچ وقت سراغی ازش نگرفتی وقتی که پسش زدی میدونی چند دفعه حالش بد شد تو هیچ وقت اینا رو ندیدی فقط چسبیدی به زنت و خونواده زنت گفتی زنم شماها را نمیخواد گفتی زنم میگه شماها بی‌کلاسیدبی‌شخصیتید انقدر بی‌شخصیت بودیم که دلت نیومد ماها رو عروسیتم دعوت کنی یعنی مامان هیچ زحمت واسه تو نکشیده بود همینجوری بزرگ شدی به اینجا رسیدی یاسین خم شد جلوی یونس دست منو بوس کرد نمیخواستم اجازه بدم ولی دستم و بوس کرد گفت دست این مادرو باید غرق در بوسه کرد نه اینکه کف دستش تف انداخت تو کف دست مامان تف انداختی تو اشک مامانو درآوردی من نمی‌بخشمت
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
2👍1



tgoop.com/faghadkhada9/77903
Create:
Last Update:

#دوقسمت دویست وبیست ویک ودویست وبیست ودو
📖سرگذشت کوثر
فاطمه با عصبانیت رفت رخ به رخ یونس وایستاد گفت واسه چی اومدی اینجا
از زنت اجازه گرفتی بیای اینجا یا قبل از اینکه بیای اینجا مادر زنت قیل و قال راه انداخته یا خودشو زده به غش و ضعف آخه فیلم بازی کردن کار خونواده زنته نه شعور دارن نه فرهنگ معلوم نیست از کدوم طویله بلند شدن اومدن ادعای باکلاسیشون داره همه رو میکشه گفتم فاطمه بس کن سرم داد
داد زد و گفت مامان برای چی بس کنم بزار حرفموبزنم اگه حرف نزنم میمیرم سال‌هاست حرف رودلم مونده گفت میدونی دعای شبانه روزم برات چیه یونس گفت من نمیدونم چیه گفت امیدوارم که بچه‌هات به خاک سیاه بشینن هیچ وقت نتونی عروسی بچه‌هاتو ببینی نه تو نه اون زنت همون جور که ما تو را نتونستیم تو لباس دامادی ببینیم همون جوری هم شماها نبینیدبا فاطمه دعوا کردم گفتم فاطمه بس کن خستم کردی نفرین نکن از صورت یونس خشم و عصبانیت داشت میبارید معلوم بودش که ناراحت شده بود به هرحال اونا پاره تنش بودن فاطمه گفت آخی داداشی ناراحت شدی چرا ناراحت شدی قربونت برم من مگه ماها آدم نبودیم
چرا مادر زنت با اون قیافه کج و کوله‌اش حق داشت بیاد تو عروسی تو اصلاً معلوم نبود مال کدوم خراب شده‌ای بودش که به سر ما بدبخت خراب شدش باور کن اگه من
خونواده زنت مخصوصاً اون مادر زنت و توی کوچه میدیدم به عنوان کلفت میاوردمش تو خونم خونمو تمیز کنه آخه لیاقتش فقط به درد همون خونه تمیز کردن میخوره نه چیز دیگه راستی داداش من یه دستشویی شور لازم دارم به مادر زنت میگی بیاد توالت حموم منو بشوره به زنتم بگو بیاد بقیه کارای خونمو بکنه بهت قول میدم یه لقمه نون بهشون میدم به بقیه فامیلای شوهرم معرفیش میکنم پول خوبی میدن دیگه داشت دعوا بالا میگرفت خشم فاطمه خیلی زیاد بود خشمش منو ناراحت می‌کردهر جوری بود فرستادمش داخل خونه هیچکس نمیتونست فاطمه روآروم بکنه یاسین اومد جلو گفت داداش خواهش میکنم از اینجا برو شما هیچ جایی تو این خونه نداری سال‌هاست از این خونه رفتی ازت خواهش میکنم بروتو سال‌هاست مارا
انداختی دور الان واسه چی اومدی من تبریک تورونمیخوام اگه من نخوام تو رو ببینم کی رو باید ببینم من مامان نیستم که سکوت بکنم مگه برای شادیهات ما را خبر کردی یونس گفت آره شماها راست میگین من آدم بدی بودم الان اومدم جبران کنم یاسین گفت خیلی دیر شده ما الان دیگه احتیاجی به تو نداریم تو خودت گفتی خونواده نداری برای چی اومدی تبریکتو گفتی حالا راهتو بکش برو دیگه نمیخوام بیشتر از این اینجا باشی میترسم جشنم خراب بشه یونس پاکتی داد دست یاسین گفت مبارکت باشه داداشی ولی یاسین زد زیر دستش گفت من کادوی تو رو نمیخوام من اصلاً احتیاجی به تو و کادوت ندارم یاسین دست منو گرفت و کشید سمت یونس گفت این زنو نگاه کن مادرتو نگاه کن نگاش کن فقط خجالت نمیکشی تو نبودی ولی من بودم دیدم اشکای مامانو دیدم چه اشکایی تو خلوت از دوری تو میریخت
میدونی چه دردی کشید وقتی که تو هیچ وقت سراغی ازش نگرفتی وقتی که پسش زدی میدونی چند دفعه حالش بد شد تو هیچ وقت اینا رو ندیدی فقط چسبیدی به زنت و خونواده زنت گفتی زنم شماها را نمیخواد گفتی زنم میگه شماها بی‌کلاسیدبی‌شخصیتید انقدر بی‌شخصیت بودیم که دلت نیومد ماها رو عروسیتم دعوت کنی یعنی مامان هیچ زحمت واسه تو نکشیده بود همینجوری بزرگ شدی به اینجا رسیدی یاسین خم شد جلوی یونس دست منو بوس کرد نمیخواستم اجازه بدم ولی دستم و بوس کرد گفت دست این مادرو باید غرق در بوسه کرد نه اینکه کف دستش تف انداخت تو کف دست مامان تف انداختی تو اشک مامانو درآوردی من نمی‌بخشمت
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77903

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Healing through screaming therapy During a meeting with the president of the Supreme Electoral Court (TSE) on June 6, Telegram's Vice President Ilya Perekopsky announced the initiatives. According to the executive, Brazil is the first country in the world where Telegram is introducing the features, which could be expanded to other countries facing threats to democracy through the dissemination of false content. Although some crypto traders have moved toward screaming as a coping mechanism, several mental health experts call this therapy a pseudoscience. The crypto community finds its way to engage in one or the other way and share its feelings with other fellow members. "Doxxing content is forbidden on Telegram and our moderators routinely remove such content from around the world," said a spokesman for the messaging app, Remi Vaughn. With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American