tgoop.com/faghadkhada9/77817
Last Update:
بهار و مرد پاییز
نویسنده فاطمه “سون ارا”
قسمت: صد و بیست و دو
سرانجام آهسته بلند شد. مثل آدمی که از جنگ برگشته باشد، قدم هایش سنگین و بی جان بود. داخل خانه آمد. موبایلش را از روی میز برداشت. انگشتش چند لحظه روی شمارهٔ منصور ماند اما تردید کرد.
و گفت اگر نزد یوسف رفته باشد این زنگ بیشتر عصبانی اش میکند.
نفس عمیقی کشید و موبایل را دوباره روی میز گذاشت. آرام به اطاقش رفت. روی تخت نشست و سرش را میان دست هایش گرفت. درد وحشیانه ای در شقیقه هایش می پیچید. سرش را آهسته روی بالش گذاشت و به سقف خیره شد.
در سکوت شب، صدای نفس هایش پر از اضطراب و وحشت بود. نمی دانست چی باید بکند تا زندگی اش از هم نپاشد.
بعد از چند دقیقه بلند شد و رو به روی آینه نشست. چهرهٔ رنگ پریده اش را نگاه کرد. با صدای پر از خستگی و شرم گفت اگر همینطور ادامه بدهم یک روز منصور را از دست میدهم.
به تصویر خودش دقیق تر نگاه کرد. صورتش رنگ نداشت. موهای ساده اش روی شانه ها ریخته بود. ابروهایش مرتب نبود. پوستش خسته و بی روح به نظر می آمد.
آرام دست به موهایش کشید. انگشتانش لرزیدند. آهسته لب زد ببین خودت را چقدر ساده هستی هیچوقت به خودت نرسیدی…
اشک در چشم هایش نشست. دست به موهای قهوه ای تیره اش کشید و ادامه داد حتی یکبار هم موهایم را رنگ نکرده ام موهای پرستو همیشه براق و زیبا است…
نگاهش به ناخن های کوتاه خودش افتاد. آهی کشید و لبخند تلخی زد و گفت حتی یکبار ناخن هایم را درست نکرده ام با اینکه ازدواج کرده ام ولی ابروهایم را اصلاح نکرده ام ولی پرستو بسیار زیباست او همیشه به خودش میرسد هر بار که او را دیده ام خیلی شیک و زیبا بوده است.
قطره های اشک بی صدا روی صورتش لغزیدند. زیر لب ادامه داد من باید تغییر کنم باید به خودم برسم باید زنی باشم که وقتی منصور نگاهش می کند، حتی یاد کسی دیگری نیفتد…
دستش را محکم روی قلبش گذاشت. طوری که می خواست این تصمیم را در عمق وجودش حک کند.
چند دقیقه بعد بهار آهسته از جایش برخاست و به آشپزخانه رفت. تصمیم گرفته بود این بار زندگی شان را فقط با معذرت خواهی و حرف های ساده پیش نبرد، می خواست ثابت کند میتواند همان همسر ایدهآلی باشد که منصور همیشه انتظارش را داشت. حدود یک ساعت مشغول مرتب کردن خانه و پخت و پز بود که صدای باز شدن دروازهٔ حویلی بلند شد. دست هایش بی اختیار لرزید. به طرف حویلی رفت.
ادامه داردالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77817