FAGHADKHADA9 Telegram 77790
سلام و عرض ادب خدمت همه
اسمم پریساست.

#قسمت_اول:

همسر من وکیل هستش و دفتر حقوقی داره
رابطمون خوبه و هیچ مشکلی تا چند وقت پیش نداشتیم .
به اندازه کافی بهم محبت می‌کرد و هم از لحاظ مالی در رفاه بودم.تا اینکه برای بار دوم باردار شدم. خودم خیلی خوشحال بودم و فرهاد هم همچنین اظهار خوشحالی می‌کرد
هرچند از اول می‌گفت: تک فرزندی بهترین راهه.ولی وقتی به اصرار من باردار شدم دیگه حرفشو نزد .و بهم می‌رسید

چند ماه اول حالم خیلی بد بود
همش حالت تهوع و سردردهای شدید داشتم. که با چکاپی که رفتم دکتر گفت :
از علائم بارداری و مشکل دیگه‌ای ندارم
درگیر همین بارداری بودم و مامانم بهم می‌رسید .تا این حالت‌ها از بین بره
وقتی شش ماهم شد کاملاً حالم خوب بود
ولی فرهادم دیگه اون فرهاد قبلی نبود.
احساس می‌کردم بهم کم محلی می‌کنه
و حتی گاهی بی محلی هم می‌کرد
نسبت به مسائلی که به من مربوط می‌شد بی‌تفاوت بود.
در حالی که قبلاً هر کاری می‌کرد تا من خوشحال باشم.
فکر کردم از من دلخوره که این چند وقت بهش بی تفاوت بودم.هرچند که عذر موجهی داشتم.
ولی وقتی این جریان ادامه‌دار شد دیگه ناراحت شدم .چند باری ازش درباره بی‌تفاوتی‌هاش سوال کردم. ولی جواب درست حسابی نمی‌داد.

یک بار که دید من خیلی ناراحتم گفت که مشکل کاری داره و نمیخاد راجع به اون مشکلات با من صحبت کنه.
من ساده‌ام قبول کردم و سعی کردم درکش کنم. همسر من از یک خانواده پرجمعیت که ۵ برادر و دو خواهر بودند.

پدرش حاج حسن قاسمی از تاجران فرش شهرشون بود که برای خودش اسم و رسمی داشت. نمی‌دونم به خاطر بارداری بود یا چی که خیلی حساس شده بودم.
دلم می‌خواست فرهاد بیشتر بهم محبت کنه.چون خانواده‌اش هم اینجا نبودند
و اکثراً تو شهرستان بودند.

فرهاد آدم درون گرایی بود و دوست کمی داشت .همین باعث خوشحالی من بود
چون بیشتر وقتش رو با من می‌گذروند
ولی حالا چه اتفاقی افتاد اکثر مواقع کلافه و بی‌حوصله بود.
همون برهه‌ها بود که منشی همسرم که دوست دختر داییم بود و بهش اعتماد داشتم باهام تماس گرفت.و بعد از کلی من و من و فس فس کردن  گفت: که....
پریسا جون تو رو خدا اسم من نباشه
ولی چند وقتی است یه دختر خانوم که اکثراً دسته گلی تو دستش هست یا چند شاخه گل رز به دیدن آقا فرهاد میاد.
و بعد از اومدن اون خانوم یا قبلش آقا فرهاد عذر منو می‌خواد و می‌گه که برای امروز بسه
می‌تونی بری؟
گفتم بهت اطلاع بدم یه وقت خدایی نکرده بالاخره مرد دیگه شاید کسی خواست گولش بزنه.هم بر و رو داره هم پولداره
چون خودم رو مدیون شما می‌دونم احساس کردم که باید بهتون اطلاع بدم.
ماتم برده بود نمی‌دونستم چی بگم انگار که سطل آب یخی رو سرم ریختند و منو از خواب خرگوشی بیدار کردند .
اون شب فرهاد مثل این چند وقت پیش دیر به خانه اومد و وقتی هم رسید گفت که خسته است و میره بخوابه .
اولش می‌خواستم داد و بیداد کنم و یک دعوای حسابی راه بندازم ولی با خودم فکر کردم چیزی که بلند دیوار حاشاست .
باید مچشو بگیرم. به منشی زنگ زدم و با هماهنگی اون قبل از اینکه فرهاد به دفتر کارش بره تو کابینت آبدارخونه قایم شدم
با اون شکم بزرگم به زور خودمو تو کابینت جا کردم.
فرهاد فکرشم نمیکرد من اونجا قایم شده باشم خلاصه اون روز هم با صدای کفش پاشنه بلندی تپش‌های قلبم بالا رفت ...
آخر وقت بود
با صدای ملوسی خانمی گفت:
سلام آقای حسینی هستند ؟منشی همسرم به فرهاد خبر داد که به دیدنش اومدن
کمی گوشه در رو باز کردم کفش‌های ورنی براقش و مانتو پیرهن بلندش مشخص می‌کرد که اندام زیبایی داره. طبق همون چیزی که منشی گفته بود فرهاد از او خواست که دفتر رو ببنده و خودش هم مرخصه
منشی رفت و فرهاد و اون خانوم قد بلند وارد اتاق فرهاد شدند
به  آرومی بیرون اومدم  تا بتونم از در باز اتاق بفهمم چه خبره .فرهاد با خنده جلو اومد .گل رو از زن که پشتش به من بود گرفت و گفت :
ممننون که این همه زحمت می‌کشی
تو خودت گلی.. و زن با خنده و عشوه فراوون گفت: فرهاد پس کی منو به خانوادت معرفی می‌کنی ؟نمی‌دونی چقدر مشتاقم
فرهاد کلافه دستش را پشت گردنش برد و بعد گفت:
__کمی صبر کن دارم اوضاع رو درست می‌کنم
با بابا صحبت کردم انشاالله به زودی به همه معرفیت می‌کنم. نگران نباش عزیز دلم
باورم نمیشد حتی پدر شوهرمم خبر داشت
وای که نفهمیدم دوربرم پر از دشمنِ.توی اون ۱۰ دقیقه‌ای که اومده بود سه بار بهش عزیز دلم گفته بود.
به قول فیلم‌ها خون جلوی چشمامو گرفته بود.اون زن نشست فرهاد دست‌های زن رو با وقاحت تمام تو دستش گرفت و نوازش کرد و گفت:....
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ادامه دارد ان شاءالله
5😢1



tgoop.com/faghadkhada9/77790
Create:
Last Update:

سلام و عرض ادب خدمت همه
اسمم پریساست.

#قسمت_اول:

همسر من وکیل هستش و دفتر حقوقی داره
رابطمون خوبه و هیچ مشکلی تا چند وقت پیش نداشتیم .
به اندازه کافی بهم محبت می‌کرد و هم از لحاظ مالی در رفاه بودم.تا اینکه برای بار دوم باردار شدم. خودم خیلی خوشحال بودم و فرهاد هم همچنین اظهار خوشحالی می‌کرد
هرچند از اول می‌گفت: تک فرزندی بهترین راهه.ولی وقتی به اصرار من باردار شدم دیگه حرفشو نزد .و بهم می‌رسید

چند ماه اول حالم خیلی بد بود
همش حالت تهوع و سردردهای شدید داشتم. که با چکاپی که رفتم دکتر گفت :
از علائم بارداری و مشکل دیگه‌ای ندارم
درگیر همین بارداری بودم و مامانم بهم می‌رسید .تا این حالت‌ها از بین بره
وقتی شش ماهم شد کاملاً حالم خوب بود
ولی فرهادم دیگه اون فرهاد قبلی نبود.
احساس می‌کردم بهم کم محلی می‌کنه
و حتی گاهی بی محلی هم می‌کرد
نسبت به مسائلی که به من مربوط می‌شد بی‌تفاوت بود.
در حالی که قبلاً هر کاری می‌کرد تا من خوشحال باشم.
فکر کردم از من دلخوره که این چند وقت بهش بی تفاوت بودم.هرچند که عذر موجهی داشتم.
ولی وقتی این جریان ادامه‌دار شد دیگه ناراحت شدم .چند باری ازش درباره بی‌تفاوتی‌هاش سوال کردم. ولی جواب درست حسابی نمی‌داد.

یک بار که دید من خیلی ناراحتم گفت که مشکل کاری داره و نمیخاد راجع به اون مشکلات با من صحبت کنه.
من ساده‌ام قبول کردم و سعی کردم درکش کنم. همسر من از یک خانواده پرجمعیت که ۵ برادر و دو خواهر بودند.

پدرش حاج حسن قاسمی از تاجران فرش شهرشون بود که برای خودش اسم و رسمی داشت. نمی‌دونم به خاطر بارداری بود یا چی که خیلی حساس شده بودم.
دلم می‌خواست فرهاد بیشتر بهم محبت کنه.چون خانواده‌اش هم اینجا نبودند
و اکثراً تو شهرستان بودند.

فرهاد آدم درون گرایی بود و دوست کمی داشت .همین باعث خوشحالی من بود
چون بیشتر وقتش رو با من می‌گذروند
ولی حالا چه اتفاقی افتاد اکثر مواقع کلافه و بی‌حوصله بود.
همون برهه‌ها بود که منشی همسرم که دوست دختر داییم بود و بهش اعتماد داشتم باهام تماس گرفت.و بعد از کلی من و من و فس فس کردن  گفت: که....
پریسا جون تو رو خدا اسم من نباشه
ولی چند وقتی است یه دختر خانوم که اکثراً دسته گلی تو دستش هست یا چند شاخه گل رز به دیدن آقا فرهاد میاد.
و بعد از اومدن اون خانوم یا قبلش آقا فرهاد عذر منو می‌خواد و می‌گه که برای امروز بسه
می‌تونی بری؟
گفتم بهت اطلاع بدم یه وقت خدایی نکرده بالاخره مرد دیگه شاید کسی خواست گولش بزنه.هم بر و رو داره هم پولداره
چون خودم رو مدیون شما می‌دونم احساس کردم که باید بهتون اطلاع بدم.
ماتم برده بود نمی‌دونستم چی بگم انگار که سطل آب یخی رو سرم ریختند و منو از خواب خرگوشی بیدار کردند .
اون شب فرهاد مثل این چند وقت پیش دیر به خانه اومد و وقتی هم رسید گفت که خسته است و میره بخوابه .
اولش می‌خواستم داد و بیداد کنم و یک دعوای حسابی راه بندازم ولی با خودم فکر کردم چیزی که بلند دیوار حاشاست .
باید مچشو بگیرم. به منشی زنگ زدم و با هماهنگی اون قبل از اینکه فرهاد به دفتر کارش بره تو کابینت آبدارخونه قایم شدم
با اون شکم بزرگم به زور خودمو تو کابینت جا کردم.
فرهاد فکرشم نمیکرد من اونجا قایم شده باشم خلاصه اون روز هم با صدای کفش پاشنه بلندی تپش‌های قلبم بالا رفت ...
آخر وقت بود
با صدای ملوسی خانمی گفت:
سلام آقای حسینی هستند ؟منشی همسرم به فرهاد خبر داد که به دیدنش اومدن
کمی گوشه در رو باز کردم کفش‌های ورنی براقش و مانتو پیرهن بلندش مشخص می‌کرد که اندام زیبایی داره. طبق همون چیزی که منشی گفته بود فرهاد از او خواست که دفتر رو ببنده و خودش هم مرخصه
منشی رفت و فرهاد و اون خانوم قد بلند وارد اتاق فرهاد شدند
به  آرومی بیرون اومدم  تا بتونم از در باز اتاق بفهمم چه خبره .فرهاد با خنده جلو اومد .گل رو از زن که پشتش به من بود گرفت و گفت :
ممننون که این همه زحمت می‌کشی
تو خودت گلی.. و زن با خنده و عشوه فراوون گفت: فرهاد پس کی منو به خانوادت معرفی می‌کنی ؟نمی‌دونی چقدر مشتاقم
فرهاد کلافه دستش را پشت گردنش برد و بعد گفت:
__کمی صبر کن دارم اوضاع رو درست می‌کنم
با بابا صحبت کردم انشاالله به زودی به همه معرفیت می‌کنم. نگران نباش عزیز دلم
باورم نمیشد حتی پدر شوهرمم خبر داشت
وای که نفهمیدم دوربرم پر از دشمنِ.توی اون ۱۰ دقیقه‌ای که اومده بود سه بار بهش عزیز دلم گفته بود.
به قول فیلم‌ها خون جلوی چشمامو گرفته بود.اون زن نشست فرهاد دست‌های زن رو با وقاحت تمام تو دستش گرفت و نوازش کرد و گفت:....
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ادامه دارد ان شاءالله

BY الله رافراموش نکنید


Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77790

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Just as the Bitcoin turmoil continues, crypto traders have taken to Telegram to voice their feelings. Crypto investors can reduce their anxiety about losses by joining the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram. Telegram is a leading cloud-based instant messages platform. It became popular in recent years for its privacy, speed, voice and video quality, and other unmatched features over its main competitor Whatsapp. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) While some crypto traders move toward screaming as a coping mechanism, many mental health experts have argued that “scream therapy” is pseudoscience. Scientific research or no, it obviously feels good.
from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM American