tgoop.com/faghadkhada9/77708
Last Update:
داستان آموزنـده
دیوارهاي شیشه اي
روزي دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه اى در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى
بزرگتر بود. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى داد. او
براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود
داشت برخورد مى کرد، همان دیوار شیشه اى که او را از غذاى مورد علاقه ش جدا مى کرد...
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که
رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
در پایان، دانشمند شیشه ي وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و
به نزدیک آکواریوم نیز نرفت!!! میدانیدچـــــرا؟
دیوار شیش اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت تر و بلند
تر بود وآن دیوار، دیوار بلند
باور خود بود! باوري از جنس محدودیت! باوري به وجود دیواري بلند و غیرقابل عبور! باوري از ناتوانی خویش.الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77708