tgoop.com/faghadkhada9/77695
Last Update:
سلام
نمیدونم چیشد که دلم خواست منم بنویسم، از روز و ساعت پرازبغض و کنیه بنویسم...
همیشه، برای مُردن لازم نیس روح از تن جدابشه، اگه دخترباشی و بابات بمیره، توام برای همیشه مُردی....
من 9سالم بود و بابام فقط 37سال
22فروردین، چهارشنبه بعدازظهر، توی اتاقم مشغول بازی کردن با عروسکام بودم...
عمه کوچیکم خونمون بود و کمک حال مادرم،
آخه 3روزی بود که بابام رفته بود توکما و شرایط مراقبت ازش خیلی سخت تر شده بود....
ساعتای حدودا 3ونیم 4عصربود، که یهو شنیدم مامانم داره صدای بابام میکنه و میگه ن مجید صبرکن، زوده...
ترسیدم، دویدم دراتاق خودم و ازهمونجا به بابام نگاه میکردم که گوشه پذیرایی روی تخت خوابیده بود؛ مامانم از ترس و نگرانی و دلهره به همه جا زنگ زد...
درکمتراز10دقیقه فامیلامون که نزدیکمون بودن رسیدن؛...
پرستارای آمبولانس رسیده بودن و به دل صبر کارشون رو میکردن، اما فایده نداشت، خودم با چشم خودم دیدم لحظه رفتن بابامو........
من ازهمون گوشه شاهد ماجرا بودم و ذره ذره آب شدن خودمو میفهمیدم...
پرستاره گفت متاسفم
همین یه جمله کافی بود که بفهمم دنیا چخبره!؟ با پاهای لرزون رفتم جلو ک بابامو ببوسم بغل کنم، اما نذاشتن و بغلم کردن و بردنم خونه عمم، که بغل خونمون بود....
ازاونجا دویدم بیرون، نگاهم به درخونه خودمون خورد که داشتن بابامو میبردن....
تا برسم به آمبولانس درو بسته بودن و سوارشده بودن و میرفتن حرکت کنن، هرچی جیغ کشیدم و گفتم صبرکنید فایده نداشت...
دنبال آمبولانس دویدم، پابرهنه، اما بهش نرسیدم.....
داییم بغلم کرد و گفت بیابریم خونه، بابا حالش خوب شد دایی جون؛ نگران نباش، الان بردنش یه جایی که هیچی درد نداره و آرومه...
آخه بابام 5سال مریضی کشید، عمل، شیمی درمانی و.....
زدم زیرگریه و گفتم:اما من بابامو میخوام..
گفت: فردا میریم پیشش...
همین جمله وعده دیدار حتی برای آخرین بار شاید به یه دختر9ساله قدرتی میداد ک بیتابی هاش رو کمتر نشون بده...
ساکت بودم.هرکی میدیدم میگفت :گریه کن.
#اما هیشکی نفهمید از درون چقدر گریه کردم و سوختم....
هنوزم که هنوزه بعدازگذشت 14سال از اون ماجرا، کسی که جلوی من هی صدای باباش کنه و ازکلمه بابا صحبت کنه، بند دلم پاره میشه و دلم بیقرار بابام میشه....
اینا گوشه خیلی کوچیکی از خاطرات تلخم بوده، فقط به این دلیل براتون نوشتم که بهتون بگم، بعد از گذشت سالهای سال، داغ پدر برای بچه هاش؛ مثل روز اول تازه و داغه....
تنها چیزی که میتونه آروممون کنه وبه باباهامون ثواب برسونه؛ خوندن قرآن و نمازخوندنه...
چ خوبه که بعد از نماز عشاء، ی دورکعت نمازبخونیم به نیت رفتگان آسمونی، مخصوصامخصوصا برای پدرو مادرهای رفته
التماس دعا
((ارسالی شما عزیزان ))الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77695