tgoop.com/faghadkhada9/77691
Last Update:
#ماجرای ازدواج دوم و مادرشوهر ظالم
قسمت اول
شوهر اولم ۱۴ سال از خودم بزرگ بود و تک پسر و مادرش مدیر بازنشسته مدرسه بود در ظاهر علیرضا مردی مهربون و مذهبی بود منم ۱۷ ساله بودم جوان و کم سن و بی تجربه ...
بعد عروسی متوجه دخالتهای بیجای معصومه خانوم مادرشوهرم بودم اولش بنظرم عادی اومد ولی کم کم از حد تعادل خودش گذشت.
بدون اجازه ام به خونه ام میاومد به آشپزی ایراد میگرد داد میزد حتی مادرشوهرم منو کتک هم میزد. من مادر نداشتم پدرم رو خیلی دوست داشتم پدرم وقتی من ۱۲ ساله بودم که ازدواج کرده بود. این ازدواجم به نوعی فرار از خونه بود. همیشه زن بابام یجوری باهام برخورد میکرد میفهمیدم اضافه ام ...
مادرشوهرم هر بار که منو کتک میزد به گلایه به شوهرم میگفتم ولی مادرشوهرم میگفت:من باب تربیت هست باید تربیت بشه ... شوهرم هم پشت مادرش در میاومد.
تو این غم ها و درد ها. مادرشوهرم طبقه سوم خونه رو به پسر همکار قدیمیش اجاره داد داود و مینا همسایه جدید ما بودن تازه عروسی کرده بودن مینا زنی پرخاشگر بود هیچ وقت احترام شوهرشو نداشت.منم تنها بودم کسی نداشتم با مینا دوست شدم به خونه اشون رفت امد کردم چندی نگذشته بود مینا بهم تهمت دزدی زد.
من اون موقع دو ماهه حامله بودم هر چی قسم خوردم کسی باورم نکرد بعد اون جریان حسابی از چشم شوهرم افتادم دیگه شوهرم خونه نمیاومد با من.زناشویی نداشت منم خبر نداشتم حامله ام ماه چهارم متوجه شدم.
مینا دوباره بهم تهمت زد که با شوهرش بودم.
مادرشوهرم گفت: تو که با پسرم قهری باهم نیستی تو خیانت کردی. این شدکه طلاقم دادن پسرمو تو خونه پدریم بدنیا اوردم.
بعد طلاقم خیاطی یاد گرفتم خدا بهم کمک کرد روزی فراون داد مزون زدم حسابی درآمدداشتم. بخاطر در امد بالام زن بابا حسابی هوامو داشت حتی به دوتا دختراش من جهیزیه دادم زندگی خوبی شروع کردم ولی ته قلبم هیچ وقت خانواده شوهرمو نبخشیدم ...
تا اینکه پسرم ۱۶ ساله شد. با محمد آشنا شدم یه مرد خیلی مهربون و دلسوز
ازدواج کردیم. یه ماه مونده به عروسی خونه مناسب با پولم پیدا نمیکردم تا اینکه تو دیوار خونه ای دیدم رفتم با یه پیر زن شیک خوش برخورد مواجه شدیم.
قرار داد بستیم رفتم اون خونه زیبا و شیک .الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
BY الله رافراموش نکنید
Share with your friend now:
tgoop.com/faghadkhada9/77691