Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بدون تعارف و بي اطاله کلام ، تف به قبر باباي آن کسي که بخواهد زين پس حرفي از شور و مشورت و ريش سفيد بازي بزند، حکومت خشک و خودراي معاويه هميشه براي من شبه برانگيز بود. حال ميفهمم کار درست را او ميکرده نور به قبرش ببارد .شور و مشاوره به ماها نميآيد اين وصلهها زيبندهي همان روميان با شعوري است که حد خودشان را ميشناسند ما که به هر کس تکيه کرديم کرمو درآمد و خراب از فردا ميخواهم به خلفاي خلفم اقتدا کنم ، شما اعتراضي داريد؟
تضاد منافع
اینکه محل مصاحبه با کاندیداهای وزارت در ساختمانهای بخش خصوصی است، خودش نشان از تعارض منافع دارد.
اینکه صاحبان کسبوکارهای خصوصی اعم از روزنامه و رسانه و پفک و گچ و آرد را به دولت پیشنهاد میدهند، یعنی به تضاد منافع توجه ندارند.
اینکه صاحبان کسبوکار خصوصی مشاور دولت باشند، تضاد آشکار منافع است.
@exitvoiceloyalty
اینکه محل مصاحبه با کاندیداهای وزارت در ساختمانهای بخش خصوصی است، خودش نشان از تعارض منافع دارد.
اینکه صاحبان کسبوکارهای خصوصی اعم از روزنامه و رسانه و پفک و گچ و آرد را به دولت پیشنهاد میدهند، یعنی به تضاد منافع توجه ندارند.
اینکه صاحبان کسبوکار خصوصی مشاور دولت باشند، تضاد آشکار منافع است.
@exitvoiceloyalty
ممدقلی تو چه شغلی میخواهی
جانبداری بازتوزیعی و جانبداری مقرراتی دو تقاضایی است که حامیان یک دولت بعد از انتخابش در جریان حامیپروری از آن انتظارش را دارند.
اولی در شکل توزیع و بازتوزیع منابع به سمت حامیان انجام میشود و دومی در قالب تنظیم مقررات جانبدارانه.
از ممدقلی پرسیدم تو هم مثل ممد جوادها چیزی نمیخواهی؟
گفت نه؛ من تا این حد خویشتندار و ایثارگر نیستم.
من کتابخانه ملی را میخواهم.
میخواهم ساز و کار آنجا را تغییر دهم .
ممدقلیها از جانبداری و منافع بویی نبردهاند.
@exitvoiceloyalty
جانبداری بازتوزیعی و جانبداری مقرراتی دو تقاضایی است که حامیان یک دولت بعد از انتخابش در جریان حامیپروری از آن انتظارش را دارند.
اولی در شکل توزیع و بازتوزیع منابع به سمت حامیان انجام میشود و دومی در قالب تنظیم مقررات جانبدارانه.
از ممدقلی پرسیدم تو هم مثل ممد جوادها چیزی نمیخواهی؟
گفت نه؛ من تا این حد خویشتندار و ایثارگر نیستم.
من کتابخانه ملی را میخواهم.
میخواهم ساز و کار آنجا را تغییر دهم .
ممدقلیها از جانبداری و منافع بویی نبردهاند.
@exitvoiceloyalty
جوانگرایی
جوانگرایی یعنی اینکه به جای
ممدجواد و ممدقلی
ممد کارن و ممدرامتین
وزیر بشوند.
جوانگرایی یعنی اینکه به جای
ممدجواد و ممدقلی
ممد کارن و ممدرامتین
وزیر بشوند.
آخر چرا؟
ممدقلی گز نکرده میبرد. میگوید چرا دو اقتصاددانی که در ایام انتخابات تمامقد همراه آقای پزشکیان بودند، در همه اسامی نهایی برای وزارتخانهها یا سازمان برنامه یا …. گزینه دوماند.
آخر چرا؟
ممدقلی گز نکرده میبرد. میگوید چرا دو اقتصاددانی که در ایام انتخابات تمامقد همراه آقای پزشکیان بودند، در همه اسامی نهایی برای وزارتخانهها یا سازمان برنامه یا …. گزینه دوماند.
آخر چرا؟
من از دفترم در دانشگاه
ممد قلی میگوید من پست نمیخواهم ؛
من از دفترم در دانشگاه تیم اقتصادی دولت را هدایت میکنم.
ممدقلی بنشین سر جایت.
ممد قلی میگوید من پست نمیخواهم ؛
من از دفترم در دانشگاه تیم اقتصادی دولت را هدایت میکنم.
ممدقلی بنشین سر جایت.
قحطالرجال
سال ۱۳۷۶ ممدکارن دانشجوی کارشناسی بود و ممدقلی و ممدجواد آن زمان معاون اول و نماینده مجلس بودند.
حالا ممدکارن ۲۲ سال سابقه کار دارد و باز هم ممدقلی میخواهد بشود معاون اول رئیسجمهور و ممدجواد هم میخواهد بشود وزیر.
ممدقلی و ممدجواد بزرگوار
لعنتیها
ساقی شما کیست که پیر و بازنشسته نمیشوید، اما ممدکارن دارد پیر و بازنشسته میشود؛
به موسیبن جعفر قسمتان میدهم بگوید چه میخورید و مینوشید که نسل ممدکارن نمیتواند.
سال ۱۳۷۶ ممدکارن دانشجوی کارشناسی بود و ممدقلی و ممدجواد آن زمان معاون اول و نماینده مجلس بودند.
حالا ممدکارن ۲۲ سال سابقه کار دارد و باز هم ممدقلی میخواهد بشود معاون اول رئیسجمهور و ممدجواد هم میخواهد بشود وزیر.
ممدقلی و ممدجواد بزرگوار
لعنتیها
ساقی شما کیست که پیر و بازنشسته نمیشوید، اما ممدکارن دارد پیر و بازنشسته میشود؛
به موسیبن جعفر قسمتان میدهم بگوید چه میخورید و مینوشید که نسل ممدکارن نمیتواند.
پیشگویی خودمتحقق ممدقلی
یک ماه قبل ممدقلی در گوشم چند اسم گفت که اینها وزیر میشوند.
اسامی کاندیداها که الان منتشر شده کاملا با پیشگویی ممدقلی همخوانی دارد.
برایم غیرقابلباور است که این همه کارگروه و کارشناسی و راهبردی همگی با ممدقلی هماهنگ بودهاند.
یک ماه قبل ممدقلی در گوشم چند اسم گفت که اینها وزیر میشوند.
اسامی کاندیداها که الان منتشر شده کاملا با پیشگویی ممدقلی همخوانی دارد.
برایم غیرقابلباور است که این همه کارگروه و کارشناسی و راهبردی همگی با ممدقلی هماهنگ بودهاند.
این همه بخش دولتی پایش را در بخش خصوصی کرده و میکند
و
حالا یکبار بخش خصوصی پایش را در کفش دولت بکند.
و
حالا یکبار بخش خصوصی پایش را در کفش دولت بکند.
دولت پزشکیان و اقتصاددانان همراهش
حسین عبده تبریزی و احمد میدری، اقتصاددانانی بودند که در برنامه اقتصادی آقای پزشکیان همراهش بودند؛ نمادی از ترکیب بازار و حمایتهای اجتماعی؛ سیاستگذاری اقتصادی که در کشورهایی مثل شیلی و کره جنوبی جواب داده بود.
تا اینجای کار چنان که پیداست نه آقای میدری در میان اقتصاددانان تصمیمگیر دولت جای دارد نه آقای عبدهتبریزی؛ سازمان برنامه که به ایشان نرسید، وزارت اقتصاد و بانک مرکزی هم طبق شنیدهها نخواهد رسید.
میماند وزارت رفاه برای آقای میدری که ظرف چند روز آتی این هم روشن خواهد شد.
در برنامه اقتصادی اقتصاددانان همراه دولت نیز حجت میرزایی به نمایندگی از پزشکیان حضور داشت که علیالظاهر ایشان هم جایی در دولت جدید ندارد.
حسین عبده تبریزی و احمد میدری، اقتصاددانانی بودند که در برنامه اقتصادی آقای پزشکیان همراهش بودند؛ نمادی از ترکیب بازار و حمایتهای اجتماعی؛ سیاستگذاری اقتصادی که در کشورهایی مثل شیلی و کره جنوبی جواب داده بود.
تا اینجای کار چنان که پیداست نه آقای میدری در میان اقتصاددانان تصمیمگیر دولت جای دارد نه آقای عبدهتبریزی؛ سازمان برنامه که به ایشان نرسید، وزارت اقتصاد و بانک مرکزی هم طبق شنیدهها نخواهد رسید.
میماند وزارت رفاه برای آقای میدری که ظرف چند روز آتی این هم روشن خواهد شد.
در برنامه اقتصادی اقتصاددانان همراه دولت نیز حجت میرزایی به نمایندگی از پزشکیان حضور داشت که علیالظاهر ایشان هم جایی در دولت جدید ندارد.
زندگی دیوید گیل
The life of David gale
عجب فیلمی بود لامصب؛ پایانی تراژیک و غافلگیرکننده؛ روایتی جذاب و نفسگیر؛ بازیهای خوب. از برج عاج فلسفه تا فلسفه عملی در زندگی روزمره.
وقتش را دارید ببینید.
The life of David gale
عجب فیلمی بود لامصب؛ پایانی تراژیک و غافلگیرکننده؛ روایتی جذاب و نفسگیر؛ بازیهای خوب. از برج عاج فلسفه تا فلسفه عملی در زندگی روزمره.
وقتش را دارید ببینید.
دریاچه ارومیه
ممدقلی به خواب ممدجواد آمده و یک پرسش تاریخی-جغرافیایی بسیار مهم پرسیده است:
چرا در نقشههای جغرافیای دوران سلجوقی اثری از دریاچه ارومیه نیست؟
ممدکارن میگوید در کتاب درسی تاریخ که نقشه جغرافیای دوران سلجوقی کشیده شده، هیچ خبری از دریاچه ارومیه نیست.
ممدقلی به خواب ممدجواد آمده و یک پرسش تاریخی-جغرافیایی بسیار مهم پرسیده است:
چرا در نقشههای جغرافیای دوران سلجوقی اثری از دریاچه ارومیه نیست؟
ممدکارن میگوید در کتاب درسی تاریخ که نقشه جغرافیای دوران سلجوقی کشیده شده، هیچ خبری از دریاچه ارومیه نیست.
ممدجواد هم خیلی زود ترمز برید.
اساسا وقتی گز نکرده ببری، زود هم ترمز میبری.
ممدحسن حداقل نقشی برای ممدجواد و تخصص قائل بود؛ ممدکارن و ممدرامتین در کنارش جایی داشتند؛ اما این ممدبنفش نشان داد که اصلا تخصص ر بیخیال.
اساسا وقتی گز نکرده ببری، زود هم ترمز میبری.
ممدحسن حداقل نقشی برای ممدجواد و تخصص قائل بود؛ ممدکارن و ممدرامتین در کنارش جایی داشتند؛ اما این ممدبنفش نشان داد که اصلا تخصص ر بیخیال.
مبینا نعمتزاده مستحق چیست؟
مایکل جوردن و رونالدو و مسی و علی دایی مالک دارایی خویشتن، یعنی استعدادشان در حرفه ورزشی خویشاند.
اگر از بکارگیری این دارایی خویشتن به ثروت یا شهرت یا هر جای دیگری برسند، بر ماست که کلاهمان را به احترامشان از سر برداریم.
اما همه اینان و منجمله مبینا نعمت از یک بابت خوششانساند؛ آن هم جامعه و زمانهای که به خاطر توانایی حرکت با توپ یا لگدزدن به ایشان پاداش میدهد. به این خاطر، هر یک از ایشان از مایکل جوردن تا مبینا هر چقدر هم سخت برای توسعه مهارتهای خویش تلاش کرده باشند، نمیتوانند برای زندگی در زمانهای که برای چسباندن توپ به تور، یا انداختن توپ در حلقه یا لگدزدن به سر، ادعای اعتبار کنند.
اینها کار ایشان نیست و فقط خوششانسی است.
پس حتی چهبسا بخشی از پولی که با استعدادهایشان به چنگ میآورند نیز متعلق به خودشان نباشد.
اگر از این استدلال خوششانسی بگذریم، ایشان نان توانایی و استعداد و سختکوشی و بهرهمندی از برخی امکانات شخصی و عمومی را میبرند. پس هر دستمزدی بگیرند حقشان است.
اینکه این افراد مالک چیزی شوند که با استعدادشان به دست نیامده، آزارنده و برای جامعه، پذیرشش سخت و دشوار است. مثلا اگر مسی به خاطر فوتبال خوبش، مدرک پزشکی نصیبش شود، همان کسانی که به ثروت ناشی از فوتبالش احترام میگذارند، معترض میشوند.
مایکل جوردن یا مبینا همچنین بخشی از موفقیتشان را مدیون کسانی هستند که با ایشان و در کنارشان بازی میکنند. در بازی جمعی که تکلیف این حرف روشن است. در بازی فردی، هم نقش مربی و یاددهنده انکار ناپذیر است.
پس، اگر جامعه بخواهد به یک قهرمان المپیک پاداش دهد، بهترین حالت این است که او یک عدد شماره کارت بدهد، و هر کس خواست برای او از دارایی خویش واریز کند.
اما بخشش دارایی عمومی به مایکل جوردن و علی دایی و مبینا دشوار است؛ اما در جامعهای که رانت و توزیع رانت باب باشد، مدعیان بهرهمندی از منافع عمومی زیاد میشود.
@exitvoiceloyalty
مایکل جوردن و رونالدو و مسی و علی دایی مالک دارایی خویشتن، یعنی استعدادشان در حرفه ورزشی خویشاند.
اگر از بکارگیری این دارایی خویشتن به ثروت یا شهرت یا هر جای دیگری برسند، بر ماست که کلاهمان را به احترامشان از سر برداریم.
اما همه اینان و منجمله مبینا نعمت از یک بابت خوششانساند؛ آن هم جامعه و زمانهای که به خاطر توانایی حرکت با توپ یا لگدزدن به ایشان پاداش میدهد. به این خاطر، هر یک از ایشان از مایکل جوردن تا مبینا هر چقدر هم سخت برای توسعه مهارتهای خویش تلاش کرده باشند، نمیتوانند برای زندگی در زمانهای که برای چسباندن توپ به تور، یا انداختن توپ در حلقه یا لگدزدن به سر، ادعای اعتبار کنند.
اینها کار ایشان نیست و فقط خوششانسی است.
پس حتی چهبسا بخشی از پولی که با استعدادهایشان به چنگ میآورند نیز متعلق به خودشان نباشد.
اگر از این استدلال خوششانسی بگذریم، ایشان نان توانایی و استعداد و سختکوشی و بهرهمندی از برخی امکانات شخصی و عمومی را میبرند. پس هر دستمزدی بگیرند حقشان است.
اینکه این افراد مالک چیزی شوند که با استعدادشان به دست نیامده، آزارنده و برای جامعه، پذیرشش سخت و دشوار است. مثلا اگر مسی به خاطر فوتبال خوبش، مدرک پزشکی نصیبش شود، همان کسانی که به ثروت ناشی از فوتبالش احترام میگذارند، معترض میشوند.
مایکل جوردن یا مبینا همچنین بخشی از موفقیتشان را مدیون کسانی هستند که با ایشان و در کنارشان بازی میکنند. در بازی جمعی که تکلیف این حرف روشن است. در بازی فردی، هم نقش مربی و یاددهنده انکار ناپذیر است.
پس، اگر جامعه بخواهد به یک قهرمان المپیک پاداش دهد، بهترین حالت این است که او یک عدد شماره کارت بدهد، و هر کس خواست برای او از دارایی خویش واریز کند.
اما بخشش دارایی عمومی به مایکل جوردن و علی دایی و مبینا دشوار است؛ اما در جامعهای که رانت و توزیع رانت باب باشد، مدعیان بهرهمندی از منافع عمومی زیاد میشود.
@exitvoiceloyalty
تونل و اثر تونل
آلبرت هیرشمن، اقتصاددانی آلمانی که در زمان روی کار آمدن هیتلر مجبور به ترک آلمان شد، برای تشریح احساسات مردمان کشورهای درجالتوسعه و کمترتوسعهیافته مفهوم اثر تونل را ابداع میکند.
اگر حوصله دارید، دربارهاش بخوانید.
فیلم تونل اما ساخته کره جنوبی در سال ۲۰۱۶ است؛ آدمی گاه در کمال ناباوری و در اوج سرخوشی در تونلی گیر میافتد. دنیا روی سرش خراب میشود و مجبور است به خاطر دیگرانی برای زندهماندن تلاش کند.
اما دیگران و دیگران همه یکجای کار، چهبسا همان اولش کم بیاورند، رهایت کنند. مابقی هم اندکی بعد کم میآورند.
گاه باید خودت جانت را به دوش بکشی و اگر شده با یک سگ برای زیستنت دست و پا بزنی؛ فارغ از دیگران و دیگران.
اگر وقت دارید، کتاب کمتر بخوانید و فیلم خوب و دیدنی و انسانی تونل را ببینید.
امید که ناگهان در تونل زندگی گیر نیافتیم و اگر افتادیم، دیگران زود رهایمان نکنند.
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%86%D9%84_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B6)
آلبرت هیرشمن، اقتصاددانی آلمانی که در زمان روی کار آمدن هیتلر مجبور به ترک آلمان شد، برای تشریح احساسات مردمان کشورهای درجالتوسعه و کمترتوسعهیافته مفهوم اثر تونل را ابداع میکند.
اگر حوصله دارید، دربارهاش بخوانید.
فیلم تونل اما ساخته کره جنوبی در سال ۲۰۱۶ است؛ آدمی گاه در کمال ناباوری و در اوج سرخوشی در تونلی گیر میافتد. دنیا روی سرش خراب میشود و مجبور است به خاطر دیگرانی برای زندهماندن تلاش کند.
اما دیگران و دیگران همه یکجای کار، چهبسا همان اولش کم بیاورند، رهایت کنند. مابقی هم اندکی بعد کم میآورند.
گاه باید خودت جانت را به دوش بکشی و اگر شده با یک سگ برای زیستنت دست و پا بزنی؛ فارغ از دیگران و دیگران.
اگر وقت دارید، کتاب کمتر بخوانید و فیلم خوب و دیدنی و انسانی تونل را ببینید.
امید که ناگهان در تونل زندگی گیر نیافتیم و اگر افتادیم، دیگران زود رهایمان نکنند.
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%86%D9%84_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B6)
Wikipedia
تونل (فیلم ۲۰۱۶)
فیلم ۲۰۱۶ کره جنوبی
ایده مزخرف اتاق فکر
این روزها از ایده مزخرف اتاق فکر برای اداره سازمانها میشنویم. اتاق فکر در در سازمانهای وطنی مثل همان کمیته فنی در فوتبال است که برای مربی هیچ اهمیتی ندارد و اساسا هم نباید داشته باشد.
اگر کسی برای اتاق فکر دعوتتان کرد، یک عدد گل رز برایش ارسال کنید.
این روزها از ایده مزخرف اتاق فکر برای اداره سازمانها میشنویم. اتاق فکر در در سازمانهای وطنی مثل همان کمیته فنی در فوتبال است که برای مربی هیچ اهمیتی ندارد و اساسا هم نباید داشته باشد.
اگر کسی برای اتاق فکر دعوتتان کرد، یک عدد گل رز برایش ارسال کنید.