ESHTADAN Telegram 9787
بخشِ پایانی

و ساعت ۷/۵ نشده بود که رزا خانم آمد و نمی‌دانم آن بیچاره در آن ایام که هنوز در تهران تاکسی فراوان نبود چه جور خودش را سر موعد مقرر به بیمارستان رسانید و وقتی وارد شد با دلواپسی سراغ مرحوم قزوینی رفت و یواش‌یواش صحبت می‌کرد و من برای آنکه مزاحم نباشم از اتاق بیرون آمدم و همین که صحبت ایشان تمام شد من گزارش شب گذشته و دفعاتی که اطبا و پرستاران آمده بودند و اینکه چند بار لگن را خالی کرده‌ام و آنچه را که از صبحانه مرحوم قزوینی میل فرمود به‌اطلاع آن خانم رساندم.
و بدوبدو خودم را به توپخانه رساندم که با خط اتوبوس ۵ به میدان شاه بروم و به کلاسم برسم و مورد اخم و تشر مرحوم عباس باقری قزوینی رئیس وقت دبیرستان پهلوی که خدایش بیامرزاد از شریف‌ترین و وظیفه شناس‌ترین و دلسوزترین و با ابهت‌ترین معلمان و فرهنگیانی بود که من دیده‌ام. آن مرحوم در اواخر دهه چهل در تصادف اتومبیل در راه تهران ـ قزوین وفات یافت، خدایش بیامرزاد، قرار نگیرم. دوسه روز بعد باز برای عیادت خدمت مرحوم قزوینی رسیدم و حال‌شان محسوساً بهتر بود و فرمودند: بناست این دو روزه به منزل منتقل شوم.
و چنین شد و تا آنجا که به خاطر دارم پیش از نوروز سال ۱۳۲۸ یکی‌دوبار و بازهم جمعه، چرا که در روزهای دیگر گرفتار بودم به حضور ایشان برای عیادت و عرض خدمتی که ممکن بود از دستم برآید، رسیدم. و در طول این مدت ایشان همچنان اسیر بستر بودند و در تختخواب خوابیده و هردفعه ایشان ضعیف‌تر از دفعه پیش به نظر می‌آمد. ولی ظاهراً هنوز امکان و حوصله مطالعه داشت چون همیشه چندتا کتاب بربالین ایشان دیده می‌شد.
درسال ۱۳۲۸ در ایام نوروز خدمت‌شان شرفیاب شدم و شرح این شرفیابی و این‌‌که چگونه معظم‌له از این‌که مصرع اول بیتی عربی درذهن شریفش خلجان می‌کرد ولی تمام آن بیت و گوینده آن را به خاطر نمی‌آورد به هیجان آمده بود، در مقاله‌ای که به مناسبت دهمین سال ارتحال آن فقید سعید در مجله یغما نوشتم، به تفصیل شرح داده‌ام و آن روز من یقین کردم آنچه راکه مورخین و ارباب‌تراجم در شرح حال آن نابغه بی‌همتای علم و ادب یعنی ابوریحان بیرونی درباره آخرین ساعات زندگی او نقل کرده‌اند، درست است وهیچ مبالغه‌ای درآن نیست.
صبح شنبه ۹ خرداد ۱۳۲۸ در دفترخانه ۲۲ (بسردفتری مرحوم حاج‌شیخ محمدصادق شاه‌آبادی از فضلای حوزه علمیه قم‌ـ برادرزاده مرحوم آیت‌الله آقای آقامیرزا محمدعلی شاه‌آبادی، یکی از اساتید رهبر راحل انقلاب ـرحمه‌الله علیهماـ او و پسرش مرحوم آقاحسین، همسایگان ابدی مرحوم قزوینی در مقبره ابی‌الفتوح رازی‌اند مانند مرحومان استادعصار، استادفرزان و استادعباس اقبال) نشسته بودم مهدی‌آقا محقق (جناب استاد دکترمهدی محقق کنونی دامت‌عزته) آمد و گفت: «الان در مدرسه سپهسالار جدید بودم و شنیدم آقای قزوینی برحمت خدا رفته است و گفتم به تو خبر بدهم.»
من از شدت تأثر و ناگهانی بودن خبر جوری مبهوت شدم که تا چند لحظه زبانم بند آمد و پرسیدم: کی به شما گفت؟ مهدی آقا جواب داد: در آنجا شایع بود مثل این‌که بنا شده است جسد ایشان را برای غسل و کفن بدان‌جا بیاورند. من بنده که سخت شوریده حال و آشفته بودم، برخاستم و با یک ماشین کرایه‌ای خودم را به خانه مرحوم قزوینی رساندم. غیر از رزاخانم و سوزان‌خانم یک‌دو تا خانم دیگر هم بودند ولی کس دیگری نبود و من سراسیمه به همان اتاقی که مرحوم قزوینی در آن بر روی تختی از دنیا رفته بود داخل شدم.
جسد آن مرحوم زیر ملافه‌ای پنهان بود. درحالی که اشک می‌ریختم، ملافه را اندک کنار زدم ـگویی مرحوم قزوینی مثل همان شبی که در بیمارستان خوابیده بود، به خواب نازی رفته بود در قیافه‌اش هیچ‌گونه دگرگونی و آشفتگی‌ای که در چهره بعضی از اموات راه می‌یابد راه نیافته بود، و آرامش محسوسی در چهره نازنینش دیده می‌شد. از آن‌جا که همسر و دختر محترم بیچاره‌‌اش به بعضی مسائل آشنایی نداشته‌اند و هنگام فوت او دست تنها بوده‌اند لذا بعضی از امور لازم را انجام نداده و یا نتوانسته بودند انجام بدهند. وضع تخت مرحوم قزوینی در طول بستری بودن ایشان رو به قبله بود. یکی از بانوانی که آن وقت ندانستم کیست ولی زنی نسبتاً سالخورده بود، گفت: بنا شده است که حالا بیایند و جسد را به مدرسه سپهسالار ببرند. گفتم: اجازه بگیرید یا اجازه بدهید بعضی جزئیات را انجام دهم. زیرا ممکن است دیر شود. زیرا جسد که تقریباً در حال خشک شدن بود در آن وضع قطعاً نمی‌توانست در تابوت جای بگیرد.
آن بانوی سالخورده محترم هم که گویا همشیره مرحوم قزوینی بود و بانویی کوچک‌اندام و ظریف بود متوجه این معنی شد و گفت: ای وای، خدا مرگم بدهد. من فکر کردم اینها… این کارها را کرده‌اند و من اصلاً به این اتاق نیامدم. او و من هردو منقلب و اشک‌ریزان بودیم.

روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۲خرداد ۱۳۹۶
#علامه‌محمد‌قزوینی
#استاددکتراحمدمهدوی‌دامغانی
#یادبود_بزرگان
https://www.tgoop.com/tarikhfarhanghonariranzamin



tgoop.com/eshtadan/9787
Create:
Last Update:

بخشِ پایانی

و ساعت ۷/۵ نشده بود که رزا خانم آمد و نمی‌دانم آن بیچاره در آن ایام که هنوز در تهران تاکسی فراوان نبود چه جور خودش را سر موعد مقرر به بیمارستان رسانید و وقتی وارد شد با دلواپسی سراغ مرحوم قزوینی رفت و یواش‌یواش صحبت می‌کرد و من برای آنکه مزاحم نباشم از اتاق بیرون آمدم و همین که صحبت ایشان تمام شد من گزارش شب گذشته و دفعاتی که اطبا و پرستاران آمده بودند و اینکه چند بار لگن را خالی کرده‌ام و آنچه را که از صبحانه مرحوم قزوینی میل فرمود به‌اطلاع آن خانم رساندم.
و بدوبدو خودم را به توپخانه رساندم که با خط اتوبوس ۵ به میدان شاه بروم و به کلاسم برسم و مورد اخم و تشر مرحوم عباس باقری قزوینی رئیس وقت دبیرستان پهلوی که خدایش بیامرزاد از شریف‌ترین و وظیفه شناس‌ترین و دلسوزترین و با ابهت‌ترین معلمان و فرهنگیانی بود که من دیده‌ام. آن مرحوم در اواخر دهه چهل در تصادف اتومبیل در راه تهران ـ قزوین وفات یافت، خدایش بیامرزاد، قرار نگیرم. دوسه روز بعد باز برای عیادت خدمت مرحوم قزوینی رسیدم و حال‌شان محسوساً بهتر بود و فرمودند: بناست این دو روزه به منزل منتقل شوم.
و چنین شد و تا آنجا که به خاطر دارم پیش از نوروز سال ۱۳۲۸ یکی‌دوبار و بازهم جمعه، چرا که در روزهای دیگر گرفتار بودم به حضور ایشان برای عیادت و عرض خدمتی که ممکن بود از دستم برآید، رسیدم. و در طول این مدت ایشان همچنان اسیر بستر بودند و در تختخواب خوابیده و هردفعه ایشان ضعیف‌تر از دفعه پیش به نظر می‌آمد. ولی ظاهراً هنوز امکان و حوصله مطالعه داشت چون همیشه چندتا کتاب بربالین ایشان دیده می‌شد.
درسال ۱۳۲۸ در ایام نوروز خدمت‌شان شرفیاب شدم و شرح این شرفیابی و این‌‌که چگونه معظم‌له از این‌که مصرع اول بیتی عربی درذهن شریفش خلجان می‌کرد ولی تمام آن بیت و گوینده آن را به خاطر نمی‌آورد به هیجان آمده بود، در مقاله‌ای که به مناسبت دهمین سال ارتحال آن فقید سعید در مجله یغما نوشتم، به تفصیل شرح داده‌ام و آن روز من یقین کردم آنچه راکه مورخین و ارباب‌تراجم در شرح حال آن نابغه بی‌همتای علم و ادب یعنی ابوریحان بیرونی درباره آخرین ساعات زندگی او نقل کرده‌اند، درست است وهیچ مبالغه‌ای درآن نیست.
صبح شنبه ۹ خرداد ۱۳۲۸ در دفترخانه ۲۲ (بسردفتری مرحوم حاج‌شیخ محمدصادق شاه‌آبادی از فضلای حوزه علمیه قم‌ـ برادرزاده مرحوم آیت‌الله آقای آقامیرزا محمدعلی شاه‌آبادی، یکی از اساتید رهبر راحل انقلاب ـرحمه‌الله علیهماـ او و پسرش مرحوم آقاحسین، همسایگان ابدی مرحوم قزوینی در مقبره ابی‌الفتوح رازی‌اند مانند مرحومان استادعصار، استادفرزان و استادعباس اقبال) نشسته بودم مهدی‌آقا محقق (جناب استاد دکترمهدی محقق کنونی دامت‌عزته) آمد و گفت: «الان در مدرسه سپهسالار جدید بودم و شنیدم آقای قزوینی برحمت خدا رفته است و گفتم به تو خبر بدهم.»
من از شدت تأثر و ناگهانی بودن خبر جوری مبهوت شدم که تا چند لحظه زبانم بند آمد و پرسیدم: کی به شما گفت؟ مهدی آقا جواب داد: در آنجا شایع بود مثل این‌که بنا شده است جسد ایشان را برای غسل و کفن بدان‌جا بیاورند. من بنده که سخت شوریده حال و آشفته بودم، برخاستم و با یک ماشین کرایه‌ای خودم را به خانه مرحوم قزوینی رساندم. غیر از رزاخانم و سوزان‌خانم یک‌دو تا خانم دیگر هم بودند ولی کس دیگری نبود و من سراسیمه به همان اتاقی که مرحوم قزوینی در آن بر روی تختی از دنیا رفته بود داخل شدم.
جسد آن مرحوم زیر ملافه‌ای پنهان بود. درحالی که اشک می‌ریختم، ملافه را اندک کنار زدم ـگویی مرحوم قزوینی مثل همان شبی که در بیمارستان خوابیده بود، به خواب نازی رفته بود در قیافه‌اش هیچ‌گونه دگرگونی و آشفتگی‌ای که در چهره بعضی از اموات راه می‌یابد راه نیافته بود، و آرامش محسوسی در چهره نازنینش دیده می‌شد. از آن‌جا که همسر و دختر محترم بیچاره‌‌اش به بعضی مسائل آشنایی نداشته‌اند و هنگام فوت او دست تنها بوده‌اند لذا بعضی از امور لازم را انجام نداده و یا نتوانسته بودند انجام بدهند. وضع تخت مرحوم قزوینی در طول بستری بودن ایشان رو به قبله بود. یکی از بانوانی که آن وقت ندانستم کیست ولی زنی نسبتاً سالخورده بود، گفت: بنا شده است که حالا بیایند و جسد را به مدرسه سپهسالار ببرند. گفتم: اجازه بگیرید یا اجازه بدهید بعضی جزئیات را انجام دهم. زیرا ممکن است دیر شود. زیرا جسد که تقریباً در حال خشک شدن بود در آن وضع قطعاً نمی‌توانست در تابوت جای بگیرد.
آن بانوی سالخورده محترم هم که گویا همشیره مرحوم قزوینی بود و بانویی کوچک‌اندام و ظریف بود متوجه این معنی شد و گفت: ای وای، خدا مرگم بدهد. من فکر کردم اینها… این کارها را کرده‌اند و من اصلاً به این اتاق نیامدم. او و من هردو منقلب و اشک‌ریزان بودیم.

روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۲خرداد ۱۳۹۶
#علامه‌محمد‌قزوینی
#استاددکتراحمدمهدوی‌دامغانی
#یادبود_بزرگان
https://www.tgoop.com/tarikhfarhanghonariranzamin

BY اشتادان Eshtadan




Share with your friend now:
tgoop.com/eshtadan/9787

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. The Standard Channel Add up to 50 administrators How to Create a Private or Public Channel on Telegram?
from us


Telegram اشتادان Eshtadan
FROM American