Telegram Web
📺 از «قطر به سفر» تا گروگینگاری!
چرا مهمانان، مجری‌ها و سخنرانان گاف می‌دهند؟

✍️ احسان محمدی

دبیر ستاد اربعین استان گیلان در یک برنامه تلویزیونی تعداد زائران اربعین از گیلان در سال ۱۴۰۴ را حدود ۳۰ میلیون نفر عنوان کرد، او صبح روز بعد جلوی دوربین آمد و گفت: «دیشب با موتور آمده بودم، آمار اشتباه دادم... آمار درست ۳۱ میلیون نفره!».توضیحی که نه‌تنها اشتباه قبلی را اصلاح نکرد، بلکه یک پله آن را ارتقاء داد گرچه با راهنمایی مجری بالاخره به عدد تقریبی نزدیک شد اما چرا مهمانان، مجری‌ها و سخنرانان گاف می‌دهند؟

1️⃣ اگر حس لیز خوردن قطره عرق از پشت گردن تا روی ستون فقرات را تجربه نکرده‌اید، احتمالاً هنوز در یک برنامه زنده روبروی دوربین نبوده‌اید!

استرس! حتی مجری‌های حرفه‌ای هم به صورت کامل به این شرایط عادت نمی‌کنند چه رسد به مهمان کم‌تجربه!
ترس از سوتی دادن، خودش باعث سوتی دادن می‌شود. به محض روشن شدن دوربین ضربان قلب مهمان کم‌تجربه می‌رود روی هزار! او فکر می‌کند الان همه مردم جهان دارند برنامه را می‌بینند و اگر گاف بدهد چطور سرش را بالا بگیرد ... همین خودش مغز را به سمت اشتباه کردن می‌برد!

2️⃣ بیشتر گاف‌های آماری و عدد ریشه در مدرسه دارد. همان حرف‌های عامه‌پسند که: «ریاضی مهم نیست مثلاً مشتق و انتگرال کجای زندگی به درد میخوره!»

وقتی بحث آمار و درصد پیش می‌آید بیشتر مدیران ریاضی خوبی ندارند، از قبل عددی که کسی به آنها داده را حفظ می‌کنند، مغز روی این عدد قفل می‌شود و در لحظه قرار گرفتن زیر فشار دوربین و پروژکتور قادر به تحلیل نیست حتی وقتی مجری خطایش را اصلاح می‌کند باز نمی‌پذیرد در نتیجه حماسه خلق می‌شود.

3️⃣ بعضی‌ها فکر می‌کنند عدد باید بزرگ باشد تا نشان بدهد آنها خیلی زحمت کشیده‌اند ...

ادامه را اینجا بخوانید
https://www.asriran.com/fa/news/1083773/
🖋️ @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران (M)
قصه‌های نان و نمک : دلیل عاشقانه‌ی تشنگی بعد از خوردن ماهی!

✍️ احسان محمدی - عصرایران

🔹 چند روز پیش داشتم پادکستی از رشید کاکاوند گوش می‌دادم. در مورد شاعرهای کمتر شناخته شده. این بیت از غنی کشمیری شاعر قرن یازدهم هجری قمری را خواند: عاشق به فنا سیر ز معشوق نگردد/ ماهی طلب آب کُند گر چه غذا شد!
👇👇👇
asriran.com/004Xxp

@MyAsriran
Forwarded from عصر ایران (M)
قصه‌های نان و نمک / برنج با عطر نفت، کیلویی ...

✍️ احسان محمدی - عصرایران

🔹 بوی خوب چای و برنج کهنه توی مغازه پیچیده بود. کاغذهای روی کیسه‌های کوچک برنج را نگاه می‌کردم: برنج هندی: کیلویی 79 هزارتومان؛ برنج صدری هاشمی: کیلویی 300 هزارتومان...
👇👇👇
asriran.com/004Y3L

@MyAsriran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◼️ بی‌تعارف و یک‌بار برای همیشه!

✍️ احسان محمدی

تقریباً هر چیزی در مورد «مسئولیت اجتماعی» ورزشکاران بوده، فارسی یا انگلیسی خوانده‌ام. سالها قبل با سامسونگ هم در بخش مسئولیت اجتماعی کار کردم و تفاوت «مسئولیت اجتماعی شرکتی» و افراد را می‌دانم.

فیفا در بند سه اساسنامه و در کدهای اخلاقی توصیه‌هایی دارد که فوتبالیست‌ها تلاش کنند نسبت به جامعه بی‌توجه نباشند. اما هیچ‌جا در برنامه‌های مسئولیت اجتماعی نگفته «باید».

بیشتر مشارکت‌جویانه‌ است و روی کلیدواژه‌های ارتقای آگاهی/"Increase awareness" تاکید دارند، اینکه‌ وظیفه بازیکن حل مشکلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیست اما خوب است در مسیر ارتقای آگاهی عمومی کار‌ کند و بسیار نیکوتر اینکه از «مشاور باسواد» بهره بگیرد تا حرف‌های شعاری و صرفاً برای لایک نزند.

دم ورزشکارانی که برای مردم در کارهای عام‌المنفعه و خیریه قدم واقعی برمی‌دارند گرم.

📺 شبکه ۲، سال ۱۴۰۳
🖋️ @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه های نان و نمک (۳) / قورباغه در نانوایی بربری!

✍️ احسان محمدی

🔹 اگر عمری بود روزی برنامه‌ای می‌سازم در مورد همین مردم نازنین، معمولی‌های کوچه و بازار. نه ستاره‌ها، سلبریتی‌ها، سیاسیون، جنجالی‌ها، تو خالی‌ها ...

👇👇👇
asriran.com/004YAQ

@MyAsriran
دلیل دروغی که همه می‌گوییم!

✍️ احسان محمدی

پیرمردی داشت می‌مُرد. لحظه‌های آخر بچه‌هاشو جمع کرد گفت:
- فرزندانم! اون قضیه چوب و اتحاد و اینا دیگه تکراری شده! من فقط می‌خوام بهتون بگم من همه‌ی عمرم از صدا بلبل بدم می‌اومد ولی از ترس این مردم نمی‌گفتم!

این را بگفت، لبخند رضایتی بزد و با سبکبالی آدمی که بالاخره راستشو گفته، بمُرد! …

احتمالاً شما هم از چیزهایی بدتون میاد ولی از ترس مردم نمی‌گید. مثلاً من از #قهوه خوشم نمیاد. به نظرم یه معجون سیاه و تلخه که فالوور زیادی جمع کرده! اما بوش رو خیلی دوست دارم. همانطور که بوی خاک باران خورده رو دوست دارم، ولی هیچ‌وقت نمی‌خورمش!

اگه شما هم از چیزی خوشتون نمیاد ولی سکوت می‌کنید، نگران نباشید، تنها نیستید. میلیون‌ها انسان مثل ما هستن. این سکوت یا حتی تظاهر به خوش آمدن از یک غذا، نوعی موسیقی، لباس یا ... دلایل روانشناسی زیادی دارد. از جمله:

اثر فشار همسالان (Peer Pressure )

یعنی یه سری آدم دوروبرت هستن که تو رو طوری نگاه می‌کنن که انگار اگه بگی «قهوه دوست ندارم» اعتراف کردی هر شب تا یه قسمت #جومونگ نبینی خوابت نمیبره!

پس برای اینکه از حلقه‌ی رفقای شیک و قهوه‌خورت که فقط #فرندز می‌بینن حذف نشی، یه لبخند محو می‌زنی، فنجونتو برمی‌داری و تلخی قهوه رو با فحش دادن به خودت و رفقا تحمل می‌کنی!

تطابق اجتماعی یا هم‌نوایی (Social Conformity)

گاهی حتی کسی بهمون فشار نمیاره. فقط چون همه دارن کاری می‌کنن، ما هم می‌افتیم تو صف. مثلاً وارد جایی می‌شی، همه ساکتن. تو هم ساکت می‌شی، حتی اگه نفهمی چرا!

یا همه دارن #ماچا می‌خورن و آه می‌کشن که “وااای من چقدر افسرده‌ام!”

تو هم یه آه فیلسوفانه می‌کشی و فکر می‌کنی اگه بگی “من چایی‌خورم و حالا وضع هم اینقدرها بد نیست”، اونا ممکنه با چوب بیفتن دنبالت! فلذا آدمی اینجور مواقع میگه:«من امروز تصمیم گرفته بودم خودمو بکُشم ولی الان ماچا خوردم دوباره به زندگی برگشتم، اصلاً من جوری عاشق ماچا هستم که میخوام باهاش ازدواج کنم!»

ریشه‌ی همه این ترس‌ها و تظاهرها در «طرد» است، انسان موجودی اجتماعی است و به شدت از طرد شدن می‌ترسد. حذف از قبیله در میان اجداد ما باعث کشته شدن توسط حیوانات درنده یا افراد سایر قبایل می‌شد، در نتیجه افراد برای ماندن در قبیله به قوانین و عرف جمعی تن می‌دادند حتی اگر خوششان نمی‌آمد. این ترس هنوز هم در ما ریشه دارد.
🖋️ @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه‌های نان و نمک (4)؛ وقتی «جبرئیل» در بیمارستان، معلم شد!

✍️ احسان محمدی

🔹سرم را به دیوار تکیه داده بودم و سعی می‌کردم مغزم را از پنجره طبقه هشتم بفرستم توی باغچه. بابا خواب بود، درد بعد از عمل تعویض مفصل زانو عملاً بیهوشش کرده بود.
👇👇👇
asriran.com/004YGg

@MyAsriran
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه‌های نان و نمک(6)/ سگ هاسکی در خیابان‌های تفتیده!

✍️ احسان محمدی

🔹 پسر جوان در حالیکه خودش شلوارک پوشیده بود و تمام پشت تی‌شرتش از عرق خیس بود، قلاده سگ «هاسکی» را توی دست داشت و راه می‌رفت. عصر تابستان، کرج ...

👇👇👇
asriran.com/004YMl

@MyAsriran
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه نان و نمک (7)/ بوسه به شانه «غلامرضا جانباز»

✍️ احسان محمدی

🔹 وقتی کسی میفهمه ما اسیر شدیم اولین سوالش اینه که کتک‌تون هم میزدن؟ در صورتیکه کتک هیچی نیست، کتک که میزنن تو یه نیم‌ساعتی درد میکشی، جیغ میزنی، بعدش درد تمام میشه. کابل بزنن تموم میشه، فلکت کنن تموم میشه. دردا، دردای دیگه است!

👇👇👇
asriran.com/004YQi

@MyAsriran
Ela Ey Ahouye Vahshi Kojaei
Faramarz Aslani
🎵 آهوی وحشی/ فرامرز اصلانی

الا ای آهوی وحشی، کجایی؟
مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان و دو بی‌کس
دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
.....
🎶 شاعر: حافظ
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه نان و نمک (8)/ وقتی درد دیگران نان ما می‌شود!

✍️ احسان محمدی

🔹 راننده‌ای که تازه از جاده فرعی وارد اتوبان شده بود، ناگهان صدای عجیبی از موتور شنید و ماشینش وسط راه از حرکت ایستاد. گرما، بوق ماشین‌ها، اضطراب… و درست همان لحظه یدک‌کش از راه رسید. راننده خوشحال شد، اما...

👇👇👇
asriran.com/004YUA

@MyAsriran
من زندگیمو برات توی سینی نقره‌ای گذاشتم اما تو ...

✍️ احسان محمدی

ناراحت می‌شوید اما واقعیت این است که در بیشتر مواقع حتی اگر خودتان را برای رضایت کسی در چرخ گوشت بیندازید، کلیه‌تان را به کسی هدیه بدهید، صبح تا شب برای پیشرفت و رضایت کسی از کیک زندگی خودتان ببخشید، اگر مثل شمع بسوزید تا خانه کسی دیگر روشن شود و ... باز هم ممکن است روزی که به او نیاز دارید، سراغ شما را نگیرد!

یکی از تلخ‌ترین نوع زندگی، زیست فداکارانه اما همراه با توقع است.

هر کدام از ما حداقل یک نفر را اطرافمان می‌شناسیم که مدام از بقیه گله می‌کند. می‌گوید من از زندگی خودم زدم، از آرامش و راحتی خودم، از پول خودم زدم به خاطر اون، اما قدر منو ندونست!

☑️ مادری درباره فرزندش، زنی در مورد همسرش، کارمندی در مورد همکارش، پسری درباره معشوقش ... فرقی نمی‌کند، آنها از این ناراحتند که در برابر فداکاریشان چیزی که انتظارش را داشته‌اند، دریافت نکرده‌اند.

من سالهاست دارم «تمرین» می‌کنم از هیچ‌کس توقع نداشته باشم. کار خیلی سختی است، اصلاً انگار با سرشت آدمی که موجودی اجتماعی است جور در نمی‌آید، اما سالهاست تمرین می‌کنم که کلمه «ازش توقع داشتم» را حتی به زبان نیاورم. این نسخه را برای هیچ‌کس نمی‌پیچم اما کماکان به تمرین ادامه می‌دهم.

تمرین می‌کنم که اگر برای کسی کاری می‌کنم، ته دلم هم بوی معامله و جبران ندهد، برای دل خودم انجام بدهم، اگر قدم متقابلی برداشت دَمش گرم، انجام هم نداد نه غُر بزنم، نه گله کنم.

عارف، مرتاض یا درویش نیستم و هنوز خیلی راه دارم که به آرامش عمیق بعد از ناسپاسی‌های تلخ برسم، برای همین تمرین می‌کنم ....

می‌فهمم که بیشتر روابط انسانی مثل یک «معامله» است حتی اگر این اسم را رویش نگذاریم، آدم‌ها توقع دارند وقتی چیزی می‌دهند (محبت، وقت، کمک)، دریافت متقابل داشته باشند. حتی اصلی داریم به نام «هنجار متقابل» (Norm of Reciprocity) یا اصل «بده‌بستان» که بر اساس آن افراد انتظار دارند در پاسخ به رفتارهای خوب، رفتارهای خوب و در پاسخ به رفتارهای بد، رفتارهای بد دریافت کنند.

هیچ ایرادی در این نیست. ذات زندگی بده بستان است. فداکاری هم بی‌نهایت رفتار ارزشمندی است و آدمی حق دارد اگر کسی در جام‌اش نوشیدنی مجاز نمی‌ریزد دیگر سنگ هم نزند!

بهتر است در زندگی رُک معامله کنید، توقع‌های متقابل را تعریف کنید، این حق شماست.

❇️ مرز بین #انتظار و #توقع کجاست؟ نمی‌دانم!

اینکه خداوند متعال ما را به خاطر یک سیب از بهشت راند، دلیلش این بود که از #آدم و #حوا «توقع» داشت نروند سراغ میوه ممنوعه؟

خدا از ما الان «انتظار» دارد بنده‌های خوبی باشیم، کار بد نکنیم تا ما را ببرد بهشت و اگر انتظارش را برآورده نکنیم قیر داغ و …؟!

من هر روز با یک بغل «نمی‌دانم» از خواب بیدار می‌شوم و با یک کوه «نمی‌دانم» به رختخواب می‌روم.

اما می‌دانم «توقع» چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی. برای همین تمرین می‌کنم از هیچ‌کس توقع دلی نداشته باشم. اینطور کمتر ناامید می‌شوم، کمتر دلشکسته می‌شوم، خودم دست خودم را می‌گیرم و از زمین بلند می‌کنم.

تا کی؟
نمی‌دانم!

طبعاً توقعات کاری و اداری و شهروندی شامل این ماجرا نمی‌شود. آنها یکسری قرارداد است ولی اینکه من برای کسی کاری بکنم و بعد سرش منت بگذارم و توقع داشته باشم جبران کند در دنیای من، معامله است و من هیچ‌وقت تاجر خوبی نبودم و نمی‌شوم!

تمام حرف این نوشتار این است: زیست فداکارانه بیش از حد وقتی انتظار «جبران» داری، حتماً یک روز، یک‌وقت و یکجا به شدت ناامیدتان می‌کند!

اسراف نکنید! حتی در فداکاری!
حالا خیلی هم احتکار نکنید!
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران (S.s)
قصه‌های نان و نمک (9)/ تیِ شکسته، جعبه کفش و قلمرو انسان‌ها!

احسان محمدی-عصر ایران

🔹دو همکارم وارد اتاق می‌شوند و سر یک «تی» شکسته بحث می‌کنند. ساعت ۸:۳۰ صبح شنبه است....

👇👇👇
asriran.com/004YbA

@MyAsriran
Forwarded from عصر ایران (S.s)
قصه‌های نان و نمک(10)/ پنگوئن‌ها در تهران!

احسان محمدی-عصر ایران

🔹برای مراسم گرامیداشت سالروز درگذشت سیروس قایقران رفته بودم انزلی. هنوز بهار بود. ابوالفضل اکبری زنگ زد گفت امسال حتماً بی‌برقی داریم...

👇👇👇
asriran.com/004Yhu

@MyAsriran
Forwarded from عصر ایران (ALI)
قصه نان و نمک (11)/ از سوسیس گربه‌ای تا عسل آب‌قندی!

🔹 مرد همینطور که شیشه عسل را توی دستش می‌چرخاند از بالای عینک نگاهم کرد و با جدیت گفت:
- عسله!
انگار من گفته باشم مربای هویج است!

👇👇👇
asriran.com/004Yot

@MyAsriran
📸 این عکس‌ها تاریخی هستند ...

برای من شبیه تحقق یک رویای دسته‌جمعی است. نتیجه سالها دویدن، بحث کردن، خون دل خوردن و دلسرد نشدن.

سپاس از همه کسانی که برای شکل‌گیری این حق بدیهی تلاش کردند. ورود زنان به ورزشگاه کافی نیست، باید به سمت استادیوم‌های «دوستدار خانواده» برویم. جایی که امنیت در کنار آرامش فضا را برای لذت بردن از ورزش هموار سازد وگرنه کماکان به شکستن سر هم، کور کردن چشم هم و رگبار واژه‌های فلفل‌دار ادامه خواهیم داد!

گوشه‌ای از ماجرا را اینجا بخوانید👇
https://the-ffiri.com/fa/news/26901
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران
قصه‌های نان و نمک(13)/ «تا پای جان» با موتور برق!

✍️ احسان محمدی
عصرایران

🔹به جزئیات عکس نگاه کردم. انگار بُرشی از این روزهای همه ما بود: موتور برق یله در پیاده‌رو، بانک در پس‌زمینه، پارچه‌نوشت «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة»، ماشین‌ها که زیر آفتاب رها شده‌اند، موتورسیکلت که حالا مثل شهروندها کلاً در پیاده‌رو زندگی می‌کند، نوشته «حج» روی کافوی مخابرات و البته خود کافو با آن شیروانی شیب‌دار بالایش!

asriran.com/004Yxz

@MyAsriran
2025/08/23 17:22:44
Back to Top
HTML Embed Code: