روزنوشت‌های احسان محمدی

0:59

This media is not supported in your browser

VIEW IN TELEGRAM

◾️ درباره مردی که از کویر آمده بود

✍️ احسان محمدی

◼️ بعضی‌ها پرویز کردوانی را از تلویزیون شناختند. پیرمردی با صورت استخوانی که بی‌تعارف حرفش را می‌زد. پرشور، عاشق ایران، نگران آینده، شیفته کویر و آب و البته مشتاق برای ورود به هر چالشی. گاهی که حوصله‌اش سر می‌رفت مثل همین ویدئو وسط برنامه زنده بلند می‌شد می‌رفت. این شاید یکی از خصلت‌های پیری است که آدم محکم روی حرفش می‌ایستد و کسی خوشش نیامد هم نیامد!

◼️من او را از اولین سال دانشگاه می‌شناسم. دانشجوی رشته «مرتع و آبخیزداری» بودم و یکی از منابعی که معرفی کردند کتابی از او در مورد کویر بود. هنوز «پرویز کردوانی» بود و «پرفسور» صدایش نمی‌کردند.

چند بار هم در سمینارهای مختلف او را دیدم. مهارت غریبی در قصه‌گویی داشت. بلد بود یک ماجرای تخصصی را مثل یک قصه سرگرم‌کننده تعریف کند و مخاطب را چنان میخ‌کوب و متقاعد کند که جای سوال نگذارد یا کسی جرات شک کردن نداشته باشد.

اگر هم سوال یا نقد می‌کردی با لحن پدربزرگ‌ها می‌گفت:«به من گوش کن!» و بعد پرشور حرف می‌زد...

متن کامل را اینجا بخوانید👇

https://www.instagram.com/p/CSv2hL0DKDd/?utm_medium=copy_link

www.tgoop.com/ehsanmohammadi95/9184

20.5K viewsedited  Aug 19, 2021 at 07:56

◾️ درباره مردی که از کویر آمده بود

✍️ احسان محمدی

◼️ بعضی‌ها پرویز کردوانی را از تلویزیون شناختند. پیرمردی با صورت استخوانی که بی‌تعارف حرفش را می‌زد. پرشور، عاشق ایران، نگران آینده، شیفته کویر و آب و البته مشتاق برای ورود به هر چالشی. گاهی که حوصله‌اش سر می‌رفت مثل همین ویدئو وسط برنامه زنده بلند می‌شد می‌رفت. این شاید یکی از خصلت‌های پیری است که آدم محکم روی حرفش می‌ایستد و کسی خوشش نیامد هم نیامد!

◼️من او را از اولین سال دانشگاه می‌شناسم. دانشجوی رشته «مرتع و آبخیزداری» بودم و یکی از منابعی که معرفی کردند کتابی از او در مورد کویر بود. هنوز «پرویز کردوانی» بود و «پرفسور» صدایش نمی‌کردند.

چند بار هم در سمینارهای مختلف او را دیدم. مهارت غریبی در قصه‌گویی داشت. بلد بود یک ماجرای تخصصی را مثل یک قصه سرگرم‌کننده تعریف کند و مخاطب را چنان میخ‌کوب و متقاعد کند که جای سوال نگذارد یا کسی جرات شک کردن نداشته باشد.

اگر هم سوال یا نقد می‌کردی با لحن پدربزرگ‌ها می‌گفت:«به من گوش کن!» و بعد پرشور حرف می‌زد...

متن کامل را اینجا بخوانید👇

https://www.instagram.com/p/CSv2hL0DKDd/?utm_medium=copy_link

BY روزنوشت‌های احسان محمدی