DR_RASHED_MOAMADREZA Telegram 251
❇️یک استکان چای و قندان استیل

💠نخستین دیدارم با دکتر راشد دوره کارشناسی ارشد ادبیات فارسی بود؛ از همان نخستین‌ها که تا پایان عمر با دقایق زندگی‌ات گره می‌خورد. دانشگاه بیرجند سال 1382 با استاد راشد واحد خاقانی و نظامی داشتیم. ورودی 82 فقط سه نفر بودیم در کلاس: پناهی از زنجان، بزرگی از بابل، میرزایی از بافتِ کرمان. به‌راستی 20 سال پیش، درس و دانشگاه هنوز قدر و قیمتی داشت!
❇️نگاه نافذ و کلام پرطنین دکتر راشد در همان جلسه اول شور و ولوله‌ای در دلم به پا کرد. سراپا گوش بودیم و بی‌اختیار سرمست و مدهوش می شدیم در کلاس مثنوی مولوی . این همه جذبه و گیرایی استاد راشد گاهی حسادت دیگر استادان کوته‌فکر را برمی‌انگیخت و استادان شعبده‌باز، پنهان و آشکار شیطنت‌ها می‌کردند. آن هم در حق استادی که از مشهد به بیرجند می‌آمد.
❇️در و دیوار دانشکده ادبیات دانشگاه بیرجند هرگز آن روز را فراموش نخواهد کرد؛ همان بعد از ظهری که دکتر راشد، استاد نازنین‌مان وارد کلاس شد. چشم‌در‌چشم دلنواز استاد از جایمان بلند شدیم. دکتر راشد طبق معمول با کیف چرمی قهوای برّاق که همیشه پر از کتاب بود، باصمیمت روبه‌رویمان نشست. نگاه و تبسم مهربانش مثل همیشه بر جان و دلمان جاری شد. روی صندلی‌های چوبی بر جایمان نشستیم و باز هم سراپا گوش...
❇️چند لحظه بعد آبدارچی دانشکده برای استاد یک استکان چای آورد درکنارش یک قندان گِرد و کوچک استیل حاوی سه حبه قند. نرم‌نرمک داشت از کلاس خارج می‌شد که دکتر راشد نگاهی به ما سه نفر انداخت و با خطابِ عتاب‌آمیزی به آبدارچی جوان گفت: برای آقایان هم چای بیاورید! آبدارچی در برزخ ماندن و رفتن و در چهارچوب در کلاس، سر در گریبان برگشت و با لهجۀ ملیح بیرجندی به استاد راشد گفت: ببخشید قند و چای در این دانشکده سهمیه‌بندی شده و فقط برای استادان است!
❇️همین جملۀ خام و نسنجیده‌اش کافی بود که استاد راشد در عرض چند ثانیه احساس شرم و خشم در دلش بجوشد. وای از آن لحظه که با پشت دستش چنان ضربۀ محکمی به قندان استیل زد که مثل گلوله‌ای آتشین از روی میز به خارج از کلاس پرتاب شد ... صدای زوزه‌ای مهیب از آن قندان استیل در راهروهای دانشکده ساکت پیچید و سپس همه چیز خاموش شد...
❇️ پس از آن لحظۀ توفانی، آبدارچی نماند و رفت و جرئت نکرد حتی پشت سرش را نگاه کند. فقط ما ماندیم و استاد راشد که آن روز تحقیر و توهین بر خود و دانشجویانش را روا ندید. دقایقی مبهوت بودیم و متحیر. آن جلسۀ آتشین به هر حال گذشت...
❇️اما بعد از کلاس همراه استاد راشد وقتی از پله‌های دانشکده پایین می‌آمدیم به نشانۀ دلداری و دلجویی، سخن‌ها از آن اتفاق نامیمون گفتیم، استاد راشد فقط با یک بیت، جوابمان را داد و رفت:

🔹نهنگ آن بِه که در دریا ستیزد
کز آبِ خُرد، ماهی خُرد خیزد

#خسرو_و_شیرین #نظامی

#محمدرضا_راشد_محصل
@pak_negar
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️

@dr_rashed_moamadreza



tgoop.com/dr_rashed_moamadreza/251
Create:
Last Update:

❇️یک استکان چای و قندان استیل

💠نخستین دیدارم با دکتر راشد دوره کارشناسی ارشد ادبیات فارسی بود؛ از همان نخستین‌ها که تا پایان عمر با دقایق زندگی‌ات گره می‌خورد. دانشگاه بیرجند سال 1382 با استاد راشد واحد خاقانی و نظامی داشتیم. ورودی 82 فقط سه نفر بودیم در کلاس: پناهی از زنجان، بزرگی از بابل، میرزایی از بافتِ کرمان. به‌راستی 20 سال پیش، درس و دانشگاه هنوز قدر و قیمتی داشت!
❇️نگاه نافذ و کلام پرطنین دکتر راشد در همان جلسه اول شور و ولوله‌ای در دلم به پا کرد. سراپا گوش بودیم و بی‌اختیار سرمست و مدهوش می شدیم در کلاس مثنوی مولوی . این همه جذبه و گیرایی استاد راشد گاهی حسادت دیگر استادان کوته‌فکر را برمی‌انگیخت و استادان شعبده‌باز، پنهان و آشکار شیطنت‌ها می‌کردند. آن هم در حق استادی که از مشهد به بیرجند می‌آمد.
❇️در و دیوار دانشکده ادبیات دانشگاه بیرجند هرگز آن روز را فراموش نخواهد کرد؛ همان بعد از ظهری که دکتر راشد، استاد نازنین‌مان وارد کلاس شد. چشم‌در‌چشم دلنواز استاد از جایمان بلند شدیم. دکتر راشد طبق معمول با کیف چرمی قهوای برّاق که همیشه پر از کتاب بود، باصمیمت روبه‌رویمان نشست. نگاه و تبسم مهربانش مثل همیشه بر جان و دلمان جاری شد. روی صندلی‌های چوبی بر جایمان نشستیم و باز هم سراپا گوش...
❇️چند لحظه بعد آبدارچی دانشکده برای استاد یک استکان چای آورد درکنارش یک قندان گِرد و کوچک استیل حاوی سه حبه قند. نرم‌نرمک داشت از کلاس خارج می‌شد که دکتر راشد نگاهی به ما سه نفر انداخت و با خطابِ عتاب‌آمیزی به آبدارچی جوان گفت: برای آقایان هم چای بیاورید! آبدارچی در برزخ ماندن و رفتن و در چهارچوب در کلاس، سر در گریبان برگشت و با لهجۀ ملیح بیرجندی به استاد راشد گفت: ببخشید قند و چای در این دانشکده سهمیه‌بندی شده و فقط برای استادان است!
❇️همین جملۀ خام و نسنجیده‌اش کافی بود که استاد راشد در عرض چند ثانیه احساس شرم و خشم در دلش بجوشد. وای از آن لحظه که با پشت دستش چنان ضربۀ محکمی به قندان استیل زد که مثل گلوله‌ای آتشین از روی میز به خارج از کلاس پرتاب شد ... صدای زوزه‌ای مهیب از آن قندان استیل در راهروهای دانشکده ساکت پیچید و سپس همه چیز خاموش شد...
❇️ پس از آن لحظۀ توفانی، آبدارچی نماند و رفت و جرئت نکرد حتی پشت سرش را نگاه کند. فقط ما ماندیم و استاد راشد که آن روز تحقیر و توهین بر خود و دانشجویانش را روا ندید. دقایقی مبهوت بودیم و متحیر. آن جلسۀ آتشین به هر حال گذشت...
❇️اما بعد از کلاس همراه استاد راشد وقتی از پله‌های دانشکده پایین می‌آمدیم به نشانۀ دلداری و دلجویی، سخن‌ها از آن اتفاق نامیمون گفتیم، استاد راشد فقط با یک بیت، جوابمان را داد و رفت:

🔹نهنگ آن بِه که در دریا ستیزد
کز آبِ خُرد، ماهی خُرد خیزد

#خسرو_و_شیرین #نظامی

#محمدرضا_راشد_محصل
@pak_negar
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️

@dr_rashed_moamadreza

BY دکتر محمدرضا راشد محصّل


Share with your friend now:
tgoop.com/dr_rashed_moamadreza/251

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

While some crypto traders move toward screaming as a coping mechanism, many mental health experts have argued that “scream therapy” is pseudoscience. Scientific research or no, it obviously feels good. The SUCK Channel on Telegram, with a message saying some content has been removed by the police. Photo: Telegram screenshot. Concise On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. Telegram iOS app: In the “Chats” tab, click the new message icon in the right upper corner. Select “New Channel.”
from us


Telegram دکتر محمدرضا راشد محصّل
FROM American