tgoop.com/dr_rashed_moamadreza/218
Last Update:
سلام آقای معلم !
آه...ببخشید باید خداحافظی کنم آقای معلم.
چون شما رفته اید!
چرا نگفتید قصد سفر دارید ؟
شما معلمِ معلمِ شاهنامه ی من بودید!
شما معلمِ من هم بودید.
یعنی شما معلم چند نسل بودید ؟
سه نسل آقای معلم...
شما ساده، زیبا بودید !
لباس های شیک می پوشیدید،
کراوات می زدید و روی سرتان مو نداشتید!
آقای معلم
آدم های دوست داشتنی همین شکلی اند!
کتابفروشند...یا کتاب می خوانند...
کتاب می نویسند...روی سرشان مو ندارند، چهارخانه می پوشند و قطعا معلم هستند.
دست هایشان به باغچه آب داده...
کتاب ورق زده...
کتاب نوشته...
شبیه دست های شما آقای معلم!
شما خالقِ جمله های بلورین...
میوه های رسیده... درخت های بلند و
معلم های شاهنامه بودید!
شما روشن و سبز...
آقای معلم...
شما همسایه ی ما نبودید که من وقتی توی کوچه با پسر بچه ها شیشه ی مردم را می شکستم، دوچرخه سوار می شدم یا فوتبال بازی می کردم شما را ببینم که کتاب زیر بغل دارید و بعد من بنشینم به تماشای شما!
که شاید سرم بخورد به سنگ و من هم بشوم:«محصل»
شما اما همشانه ی من بودید...
شما همشانه ی تک تک ما بودید...
شما با کتاب های آبی...شعر های سبز...
شما با باغچه ی کلمات!
آقای معلم!
آخرین بار به بابا گفتم آدم چقدر بزرگ می شود وقتی واژه ی «معلم» می نشیند کنارِ نامِ روشنش؟
معلم ها بزرگند...معلم ها باغبانانِ عرصه ی آفرینش اند!
معلم ها دست های مهربانی دارند.
دست هایشان خاک های زیادی را گل کرده!
و گل های زیادی را پرورانده و عاشقان زیادی را آفریده! و از کلمات به قلب های زیادی دمیده!
آقای معلم!
شما هنرمند هم بودید!
من وقتی نقاشی ی صورتتان را می کشیدند نشسته بودم و تماشا می کردم...چشم های شما هنرمند بود. بوم نقاشی چشم هایتان را دوست داشت...
شما هربار کتاب ورق زده بودید یک تار از موهای گندمیتان را گذاشته بودید روی کلمات...
آقای معلم !
حالا اجتماع گچ های رنگی،
تخته سیاه،
تصاویر صامت روی دیوار،
کتاب ها و کلمات ،
وقتی که شما نیستید دلشان برایتان تنگ می شود...
چون شما وفادار ترین، بی ریا ترین، فروتن ترین...با تقوا ترین...و عاشق ترین معلم دنیا بودید!
شما نماد تواضع و مهر بودید.
شما نویدی مهری ها را پرورانده بودید.
شما آنقدر مهربان بودید که گندم زاران از دست هایتان جوانه می زدند و کتاب ها توی دست های شما تازه می ماندند.
آقای معلم!
شما گفته بودید اگر مهربانویتان نبودند خانه نداشتید! چون هر آنچه داشته اید را کتاب خریده اید!
شما در قلب های ما،
شما روی تکتک کلماتِ ما،
خانه داشتید.
خودتان خانه هارا ساخته بودید...
نه یک خانه...شما توی هر خیابان این شهر یک خانه داشتید...
شما برای همه ی ما هم یک خانه ساختید آقای معلم...
با خشتِ مهر و آگاهی!
آقای معلم!
آه...آقای معلم...
قلب من را شاید کلماتتان تسکین باشد،
اما بی قراریِ اجتماع گچ های رنگی را
بعد از شما چه کنیم ؟
کیانا رجائی فرد
برای آقای معلم!
«دکتر محمدرضا راشد محصل»
@kinrjiifrd
@dr_rashed_moamadreza
BY دکتر محمدرضا راشد محصّل
Share with your friend now:
tgoop.com/dr_rashed_moamadreza/218