tgoop.com/dardvadel/12836
Last Update:
#پارت648
#تپش🎀🎀🎀
با زن عموی پدرام رفتیم صدر مجلس . هر یه ثانیه به یه ثانیه
یکی از راه می رسید . باید پا بر جا میشدم و روبوسی میکردم
. برام جالب بود که هیچ کدوم با دست دادن احوالپرسی رو
تمومش نمیکردن باید رو بوسی و یه جوری با خونگرمی احوال
پرسی میکردن .
یه سری اسمایی هم زن عموی پدرام برا آشنایی تو گوشم میخوندند که هیچی ازشون سر در نمیآوردم
تا اینکه چند نفری جلو اومدن .که همه نگاهها به طرف ما
برگشتن . یه جور کنجکاوانه ...
وقتی نزدیک که شدن مژگانو با لباسای محلی خیلی بامزه شده
بود و اصلا نمیتونستی بشناسیش دیدم.
خودش بهم لبخند زد ولی خواهر و مادرش خیلی سر سنگین رفتن
اونطرف نشستن تا اونا نشستن یه زنی به طرف زن عموی پدرام
متمایل شد و گفت :اون مژگانه ؟
زن عموی پدرام که اسمش صفیه بود گفت :آره
_به حق چیزای ندیده مژگانو دامن ؟ چقدر فرق کرده خوشگل
شده ؟ چطور شده یه دفعه سر کله مژگانو نوه ی آیت خان یه دفعه
تو آبادی پیدا شده ؟
_هیس !
❅•| درد دل |•❅
❤️🔥~ @DarDvaDel ~❤️🔥
BY درد و دل
Share with your friend now:
tgoop.com/dardvadel/12836