tgoop.com/dardvadel/12833
Last Update:
#پارت645
#تپش🎀🎀🎀
همه اش تو فکرم تو افکارم هنوزم مژگان زن من بود .
لعنت به تو پدرام ازت متنفرم .
چقدر دلم می خواست اون خنده ها برا من باشه برا خود خودم .
گوشیم زنگ زد مهدیس بود حالشو نداشتم که با اونم کل کل کنم .
یه ساعت پیش قرار گذاشتیم که گفت نمیتونه بیاد گویا طول راه
حالش خراب شده و الانم حس سرگیجه و این حرفا رو داشت .
منم از سر بیکاری رفتم تو استبل یکی از اسبا رو زین کردم راه
افتادم .
دیدم که مژگان اومد به این آسیاب خرابه همه رو دیدم وصالشونم
دیدم .
خیلی درد داشت با هم دیدنشون اصلا فکرشو نمیکردم .تحمل
دیدنشو نداشته باشم .
همینکه به خونه ی پدری مژگان برگشتم رفتم دراز کشیدم ولی
بازم وقتی چشمامو میبستم اون صداها که ملکه ی ذهنم شده
بودن تو مغزم پژواک میشدن .
بلند شدم دوباره به حیاط چشم دوختم هنوز از مژگان خبری نبود .
از رو رختخوابا مانتوشو برداشتم . بغلش کردم بوی عطر دلبرش
دیوونه ام میکرد .
کاش هیچوقت حماقت نمیکردم که برم سراغ مهدیس . من چه
میدونستم که ممکنه یه روزی این دلبر وحشی با دلم راه بیاد ؟
❅•| درد دل |•❅
❤️🔥~ @DarDvaDel ~❤️🔥
BY درد و دل
Share with your friend now:
tgoop.com/dardvadel/12833