tgoop.com/dardvadel/12814
Last Update:
#پارت636
#تپش❤️🔥
_میخوام به بهونه ی خوابنما شدنم زنگ بزنم به بابابزرگم تو
آبادی تا اونم دعوتم کنه بریم اونجا چون میدونن تو حامله ایی .
بقیه اشم خودت حدس بزن .
_عالیه برا بهرامو و مژگانم سوپرایز میشه ؟
وبعد با صدا خندیدم و گفتم :من پایه ام زود ردیفش کن .
لبخندی به لباش آورد و گفت :عالیه پس من تا ردیفش میکنم یه
ساک جمع جور ردیف کن .
_کلید بده ساک تو رو هم جمع و جور کنم !
دست تو جیبش کرد و دسته کلیدشو به طرفم گرفت .
تا رفت طرف آسانسور با خوشحالی در رو بستم رفتم تو اتاق
ساک رواز زیر تخت بیرون کشیدم .
انگاری دلم که فهمیده بود میخوایم بریم دیدن یار برا خودش
سور گرفته و بالاپایین میشد .
مژگان
دکمه های بلوزمو که بستم چند ضربه به در خورد و بعدش غزال
وارد اتاق شد . نگاهی بهم کرد و پرسید :جایی میخوای بری ؟
_آره از منصور اسبشو خواستم میخوام برم یه کم سواری کنم .
❅•| درد دل |•❅
❤️🔥~ @DarDvaDel ~❤️🔥
BY درد و دل
Share with your friend now:
tgoop.com/dardvadel/12814