ساختارهای بنیادین آگاهی از دیدگاه هوسرل: تحلیل مستقل از پیشفرضهای علمی
از منظر هوسرل، ساختارهای آگاهی مستقل از پیشفرضهای علمی و تجربی به ماهیت بنیادین و ذاتی تجربههای آگاهانه اشاره دارند، یعنی آن دسته از ویژگیهای تجربه که بهطور پیشینی وجود دارند و از محتوا یا شرایط تجربی خاص مستقلاند. در ادامه چند نمونه از این ساختارها بر اساس پدیدارشناسی هوسرل ذکر میشود:
۱. قصدیت (Intentionality)
توضیح: قصدیت یا intentionality ویژگی بنیادین آگاهی است که نشان میدهد هر حالت آگاهانه معطوف به چیزی است؛ بهعبارتدیگر، آگاهی همواره «آگاهی از چیزی» است.
مثال: وقتی به یک درخت نگاه میکنید، آگاهی شما از درخت بهعنوان یک ابژه وجود دارد، مستقل از اینکه آن درخت خاص چه نوع درختی است یا در چه شرایطی مشاهده میشود.
۲. تمایز میان «نوئما» و «نوئسیس» (Noema و Noesis)
توضیح: هوسرل میان دو جنبه از تجربه آگاهانه تمایز قائل شد:
نوئسیس: جنبه ذهنی یا کنش آگاهانه (مانند دیدن، یادآوری، قضاوت).
نوئما: محتوای قصدی یا آن چیزی که آگاهی به آن معطوف است (یعنی ابژه بهگونهای که در آگاهی حاضر میشود).
مثال: وقتی یک نقاشی را میبینید، عمل دیدن (نوئسیس) و معنای آن نقاشی بهعنوان یک ابژه هنری (نوئما) وجود دارد. این تمایز ساختاری مستقل از پیشفرضهای علمی است.
۳. زمانمندی (Temporality)
توضیح: آگاهی ذاتاً زمانمند است؛ یعنی هر تجربه در بستر زمان شکل میگیرد و دارای سه لایه زمانی است:
Retentional:
گذشتهای که در آگاهی باقی مانده (مثل ردپای خاطره).
Primal impression:
لحظه حال.
Protensional:
پیشبینی یا انتظار آینده.
مثال: وقتی به موسیقی گوش میدهید، نتهایی که پیشتر شنیدهاید، نُت کنونی، و انتظار برای نُتهای بعدی همگی بهطور همزمان در آگاهی شما حضور دارند.
۴. تصورپذیری (Idealization یا Imagination)
توضیح: توانایی آگاهی برای تصور یا ایدهپردازی درباره ابژههایی که ممکن است در تجربه حسی حاضر نباشند، اما همچنان بهصورت قصدی در آگاهی حضور دارند.
مثال: تصور کردن یک دایره کامل. در حالی که در جهان واقعی هیچ دایره کاملاً کامل وجود ندارد، آگاهی میتواند مفهوم ایدئال دایره را درک کند.
۵. مفهوم پیشین «بداهت» (Evidenz)
توضیح: بداهت، بهعنوان تجربهای که در آن یک حقیقت بهوضوح و بدون شک در آگاهی آشکار میشود، مستقل از تجربههای تجربی و علمی است.
مثال: درک بداهت جمله «۲+۲=۴» یا اینکه یک شی در لحظه حال در برابر شما قرار دارد.
۶. همدلی (Empathy)
توضیح: همدلی ساختاری است که از طریق آن میتوانیم آگاهی دیگران را بدون نیاز به مشاهده مستقیم تجربه کنیم. این توانایی ارتباط مستقیم با تجارب دیگران ندارد، بلکه یک ساختار قصدی خاص است.
مثال: وقتی درد کسی را درک میکنید، شما مستقیماً درد او را تجربه نمیکنید، بلکه از طریق همدلی به آگاهی او نسبت به درد دسترسی پیدا میکنید.
۷. زمینهمندی (Horizonality)
توضیح: هر تجربه آگاهانه در یک زمینه یا افق (horizon) گستردهتر رخ میدهد که تمام ابعاد ممکن تجربه را شامل میشود.
مثال: وقتی یک فنجان را میبینید، شما فقط یک زاویه خاص از آن را مشاهده میکنید، اما میدانید که پشت فنجان نیز وجود دارد، حتی اگر آن را نبینید.
۸. بینالاذهانی بودن (Intersubjectivity)
توضیح: آگاهی فردی همواره در یک شبکه بینالاذهانی رخ میدهد که امکان اشتراک تجربهها میان افراد را فراهم میکند.
مثال: مفهوم یک «میز» بهعنوان یک شیء مشترک بین همه انسانها وجود دارد، حتی اگر هرکسی آن را از زاویهای متفاوت ببیند
ساختارهای آگاهی از دیدگاه هوسرل ویژگیهایی بنیادین هستند که تجربه انسانی را ممکن میسازند و مستقل از علوم تجربی یا پیشفرضهای علمی مطالعه میشوند. هوسرل تلاش داشت با بررسی این ساختارها، فلسفهای بنیان گذارد که به ماهیت ذاتی تجربه و آگاهی انسان بپردازد.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Neurophenomenology
@cognitive_science_iran
از منظر هوسرل، ساختارهای آگاهی مستقل از پیشفرضهای علمی و تجربی به ماهیت بنیادین و ذاتی تجربههای آگاهانه اشاره دارند، یعنی آن دسته از ویژگیهای تجربه که بهطور پیشینی وجود دارند و از محتوا یا شرایط تجربی خاص مستقلاند. در ادامه چند نمونه از این ساختارها بر اساس پدیدارشناسی هوسرل ذکر میشود:
۱. قصدیت (Intentionality)
توضیح: قصدیت یا intentionality ویژگی بنیادین آگاهی است که نشان میدهد هر حالت آگاهانه معطوف به چیزی است؛ بهعبارتدیگر، آگاهی همواره «آگاهی از چیزی» است.
مثال: وقتی به یک درخت نگاه میکنید، آگاهی شما از درخت بهعنوان یک ابژه وجود دارد، مستقل از اینکه آن درخت خاص چه نوع درختی است یا در چه شرایطی مشاهده میشود.
۲. تمایز میان «نوئما» و «نوئسیس» (Noema و Noesis)
توضیح: هوسرل میان دو جنبه از تجربه آگاهانه تمایز قائل شد:
نوئسیس: جنبه ذهنی یا کنش آگاهانه (مانند دیدن، یادآوری، قضاوت).
نوئما: محتوای قصدی یا آن چیزی که آگاهی به آن معطوف است (یعنی ابژه بهگونهای که در آگاهی حاضر میشود).
مثال: وقتی یک نقاشی را میبینید، عمل دیدن (نوئسیس) و معنای آن نقاشی بهعنوان یک ابژه هنری (نوئما) وجود دارد. این تمایز ساختاری مستقل از پیشفرضهای علمی است.
۳. زمانمندی (Temporality)
توضیح: آگاهی ذاتاً زمانمند است؛ یعنی هر تجربه در بستر زمان شکل میگیرد و دارای سه لایه زمانی است:
Retentional:
گذشتهای که در آگاهی باقی مانده (مثل ردپای خاطره).
Primal impression:
لحظه حال.
Protensional:
پیشبینی یا انتظار آینده.
مثال: وقتی به موسیقی گوش میدهید، نتهایی که پیشتر شنیدهاید، نُت کنونی، و انتظار برای نُتهای بعدی همگی بهطور همزمان در آگاهی شما حضور دارند.
۴. تصورپذیری (Idealization یا Imagination)
توضیح: توانایی آگاهی برای تصور یا ایدهپردازی درباره ابژههایی که ممکن است در تجربه حسی حاضر نباشند، اما همچنان بهصورت قصدی در آگاهی حضور دارند.
مثال: تصور کردن یک دایره کامل. در حالی که در جهان واقعی هیچ دایره کاملاً کامل وجود ندارد، آگاهی میتواند مفهوم ایدئال دایره را درک کند.
۵. مفهوم پیشین «بداهت» (Evidenz)
توضیح: بداهت، بهعنوان تجربهای که در آن یک حقیقت بهوضوح و بدون شک در آگاهی آشکار میشود، مستقل از تجربههای تجربی و علمی است.
مثال: درک بداهت جمله «۲+۲=۴» یا اینکه یک شی در لحظه حال در برابر شما قرار دارد.
۶. همدلی (Empathy)
توضیح: همدلی ساختاری است که از طریق آن میتوانیم آگاهی دیگران را بدون نیاز به مشاهده مستقیم تجربه کنیم. این توانایی ارتباط مستقیم با تجارب دیگران ندارد، بلکه یک ساختار قصدی خاص است.
مثال: وقتی درد کسی را درک میکنید، شما مستقیماً درد او را تجربه نمیکنید، بلکه از طریق همدلی به آگاهی او نسبت به درد دسترسی پیدا میکنید.
۷. زمینهمندی (Horizonality)
توضیح: هر تجربه آگاهانه در یک زمینه یا افق (horizon) گستردهتر رخ میدهد که تمام ابعاد ممکن تجربه را شامل میشود.
مثال: وقتی یک فنجان را میبینید، شما فقط یک زاویه خاص از آن را مشاهده میکنید، اما میدانید که پشت فنجان نیز وجود دارد، حتی اگر آن را نبینید.
۸. بینالاذهانی بودن (Intersubjectivity)
توضیح: آگاهی فردی همواره در یک شبکه بینالاذهانی رخ میدهد که امکان اشتراک تجربهها میان افراد را فراهم میکند.
مثال: مفهوم یک «میز» بهعنوان یک شیء مشترک بین همه انسانها وجود دارد، حتی اگر هرکسی آن را از زاویهای متفاوت ببیند
ساختارهای آگاهی از دیدگاه هوسرل ویژگیهایی بنیادین هستند که تجربه انسانی را ممکن میسازند و مستقل از علوم تجربی یا پیشفرضهای علمی مطالعه میشوند. هوسرل تلاش داشت با بررسی این ساختارها، فلسفهای بنیان گذارد که به ماهیت ذاتی تجربه و آگاهی انسان بپردازد.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Neurophenomenology
@cognitive_science_iran
Wikipedia
Neurophenomenology
Scientific research program addressing the hard problem of consciousness in a pragmatic way
Neuroscience Postdoc Positions
Laboratory of 'Neural Circuit and Behavior' (NCB), at the School of
Cognitive Sciences (SCS), Institute for Research in Fundamental
Sciences (IPM), Tehran, has opening for postdoc position.
More Info :
https://scs.ipm.ac.ir/docs/2025-postdoc.pdf
Laboratory of 'Neural Circuit and Behavior' (NCB), at the School of
Cognitive Sciences (SCS), Institute for Research in Fundamental
Sciences (IPM), Tehran, has opening for postdoc position.
More Info :
https://scs.ipm.ac.ir/docs/2025-postdoc.pdf
Forwarded from Fanoos | فانوس
🔴 کاندید
📚 باشگاه کتابخوانی شریف
📌 موضوع: الهیات از منظر فیزیک و علوم شناختی
🔸 برگزارکننده: مدرسه بینالمللی خداباوری شریف, دانشگاه صنعتی شریف
🏢 مکان: مجتمع خدمات فناوری دانشگاه صنعتی شریف اتاق ۳۰۵
⏰ زمان: ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ الی آبان ۱۴۰۴
💢 حضور برای عموم آزاد است.
⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۸
💢 جهت حضور به آیدی یا شماره زیر پیام ارسال کنید:
🆔 @j_maiam_j
📱09336731178
-----------------------------
🆔 @theismschool
📚 باشگاه کتابخوانی شریف
📌 موضوع: الهیات از منظر فیزیک و علوم شناختی
🔸 برگزارکننده: مدرسه بینالمللی خداباوری شریف, دانشگاه صنعتی شریف
🏢 مکان: مجتمع خدمات فناوری دانشگاه صنعتی شریف اتاق ۳۰۵
⏰ زمان: ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ الی آبان ۱۴۰۴
💢 حضور برای عموم آزاد است.
⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۸
💢 جهت حضور به آیدی یا شماره زیر پیام ارسال کنید:
🆔 @j_maiam_j
📱09336731178
-----------------------------
🆔 @theismschool
علوم شناختی و دینداری/ ارتباطات و نا ارتباطات
سید مهدی دزفولی
ارتباط بین علوم شناختی و دین داری یکی از موضوعات جذاب و پیچیده در حوزههای میانرشتهای است که در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است. این ارتباط از جنبههای مختلفی قابل بررسی است، از جمله بررسی منشأ شناختی باورهای دینی، نقش مغز و ذهن در تجربیات دینی (معنوی)، و تأثیر ادیان بر فرآیندهای شناختی. در ادامه به برخی از جنبههای کلیدی این ارتباط پرداخته میشود:
۱. منشأ شناختی باورهای دینی
- علوم شناختی به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه مغز انسان به گونهای تکامل یافته است که تمایل به باورهای دینی و ماوراءالطبیعی دارد. برخی نظریهها مانند «نظریه ذهن» (Theory of Mind) پیشنهاد میکنند که انسانها به طور طبیعی تمایل دارند که رویدادها را به عوامل هوشمند (مانند خدایان یا ارواح) نسبت دهند.
- نظریههای دیگری مانند «عاملگرایی دوگانه» (Hyperactive Agency Detection) بیان میکنند که مغز انسان به گونهای تکامل یافته است که به سرعت وجود عوامل هوشمند را در محیط تشخیص دهد، حتی اگر این عوامل وجود نداشته باشند. این مکانیسم ممکن است به شکلگیری باورهای دینی کمک کرده باشد.
۲. تجربیات دینی و علوم اعصاب
- علوم اعصاب به بررسی این موضوع پرداخته است که چگونه تجربیات دینی (مانند احساس حضور خدا، تجربیات عرفانی یا احساس وحدت با جهان) در مغز نمایان میشوند. مطالعات تصویربرداری مغز نشان دادهاند که برخی مناطق مغز (مانند لوب تمپورال) در هنگام تجربیات دینی فعال میشوند.
- برخی پژوهشها نیز به بررسی تأثیر مدیتیشن، نیایش و دیگر اعمال دینی بر ساختار و عملکرد مغز پرداختهاند. برای مثال، مدیتیشن میتواند باعث تغییراتی در شبکههای عصبی مرتبط با توجه و خودآگاهی شود.
۳. ادیان به عنوان سیستمهای شناختی
- ادیان را میتوان به عنوان سیستمهای شناختی در نظر گرفت که از ابزارهای ذهنی انسان برای انتقال مفاهیم، ارزشها و هنجارها استفاده میکنند. برای مثال، داستانها، نمادها و آیینهای دینی به گونهای طراحی شدهاند که به راحتی در حافظه انسان ثبت شوند و به نسلهای بعدی منتقل گردند.
- برخی پژوهشها نشان میدهند که مفاهیم دینی (مانند خدایان یا زندگی پس از مرگ) به دلیل همخوانی با ساختارهای شناختی انسان، به راحتی پذیرفته و منتشر میشوند.
۴. نقش ادیان در شکلگیری اخلاق و همکاری
- علوم شناختی به بررسی این موضوع پرداخته است که چگونه دین ممکن است به شکلگیری اخلاق و همکاری در جوامع انسانی کمک کرده باشند. برخی نظریهها پیشنهاد میکنند که باور به خدایان نظارهگر یا پاداش و مجازات پس از مرگ ممکن است رفتارهای اجتماعی و اخلاقی را تقویت کرده باشد.
- ادیان همچنین میتوانند به عنوان سیستمهای هماهنگکننده عمل کنند که به افراد کمک میکنند تا در گروههای بزرگتر همکاری کنند.
۵. تفاوتهای شناختی در باورهای دینی
- علوم شناختی به بررسی تفاوتهای فردی در باورها و تجربیات دینی نیز پرداخته است. برای مثال، برخی افراد ممکن است به دلیل تفاوتهای شناختی یا عصبی، بیشتر مستعد تجربیات دینی باشند.
- همچنین، تفاوتهای فرهنگی در باورهای دینی نیز میتواند تحت تأثیر عوامل شناختی قرار گیرد.
۶. چالشهای فلسفی و معرفتی
- علوم شناختی پرسشهای فلسفی جدیدی درباره ماهیت باورهای دینی و تجربیات دینی ایجاد کرده است. برای مثال، اگر باورهای دینی ناشی از فرآیندهای شناختی طبیعی باشند، آیا این به معنای بیاعتبار بودن آنها است؟ یا اینکه آیا میتوان تجربیات دینی را به طور کامل با توضیحات علمی تقلیل داد؟
- برخی فیلسوفان و متألهان استدلال میکنند که حتی اگر باورهای دینی ریشه در فرآیندهای شناختی داشته باشند، این به معنای رد حقیقت آنها نیست.
۷ . ادیان و هوش مصنوعی
- با پیشرفت هوش مصنوعی، این سؤال مطرح شده است که آیا ماشینها میتوانند تجربیات دینی داشته باشند یا باورهای دینی را درک کنند. این موضوع به بحثهایی درباره ماهیت آگاهی و دین دامن زده است.
جمعبندی
ارتباط بین علوم شناختی و دینداری یک حوزه میانرشتهای غنی است که به بررسی ریشههای شناختی باورهای دینی، تجربیات دینی و نقش ادیان در شکلگیری رفتارهای انسانی میپردازد. این ارتباط نه تنها به درک بهتر پدیدههای دینی کمک میکند، بلکه پرسشهای فلسفی و اخلاقی جدیدی را نیز مطرح میکند.
@cognitive_science_iran
سید مهدی دزفولی
ارتباط بین علوم شناختی و دین داری یکی از موضوعات جذاب و پیچیده در حوزههای میانرشتهای است که در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است. این ارتباط از جنبههای مختلفی قابل بررسی است، از جمله بررسی منشأ شناختی باورهای دینی، نقش مغز و ذهن در تجربیات دینی (معنوی)، و تأثیر ادیان بر فرآیندهای شناختی. در ادامه به برخی از جنبههای کلیدی این ارتباط پرداخته میشود:
۱. منشأ شناختی باورهای دینی
- علوم شناختی به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه مغز انسان به گونهای تکامل یافته است که تمایل به باورهای دینی و ماوراءالطبیعی دارد. برخی نظریهها مانند «نظریه ذهن» (Theory of Mind) پیشنهاد میکنند که انسانها به طور طبیعی تمایل دارند که رویدادها را به عوامل هوشمند (مانند خدایان یا ارواح) نسبت دهند.
- نظریههای دیگری مانند «عاملگرایی دوگانه» (Hyperactive Agency Detection) بیان میکنند که مغز انسان به گونهای تکامل یافته است که به سرعت وجود عوامل هوشمند را در محیط تشخیص دهد، حتی اگر این عوامل وجود نداشته باشند. این مکانیسم ممکن است به شکلگیری باورهای دینی کمک کرده باشد.
۲. تجربیات دینی و علوم اعصاب
- علوم اعصاب به بررسی این موضوع پرداخته است که چگونه تجربیات دینی (مانند احساس حضور خدا، تجربیات عرفانی یا احساس وحدت با جهان) در مغز نمایان میشوند. مطالعات تصویربرداری مغز نشان دادهاند که برخی مناطق مغز (مانند لوب تمپورال) در هنگام تجربیات دینی فعال میشوند.
- برخی پژوهشها نیز به بررسی تأثیر مدیتیشن، نیایش و دیگر اعمال دینی بر ساختار و عملکرد مغز پرداختهاند. برای مثال، مدیتیشن میتواند باعث تغییراتی در شبکههای عصبی مرتبط با توجه و خودآگاهی شود.
۳. ادیان به عنوان سیستمهای شناختی
- ادیان را میتوان به عنوان سیستمهای شناختی در نظر گرفت که از ابزارهای ذهنی انسان برای انتقال مفاهیم، ارزشها و هنجارها استفاده میکنند. برای مثال، داستانها، نمادها و آیینهای دینی به گونهای طراحی شدهاند که به راحتی در حافظه انسان ثبت شوند و به نسلهای بعدی منتقل گردند.
- برخی پژوهشها نشان میدهند که مفاهیم دینی (مانند خدایان یا زندگی پس از مرگ) به دلیل همخوانی با ساختارهای شناختی انسان، به راحتی پذیرفته و منتشر میشوند.
۴. نقش ادیان در شکلگیری اخلاق و همکاری
- علوم شناختی به بررسی این موضوع پرداخته است که چگونه دین ممکن است به شکلگیری اخلاق و همکاری در جوامع انسانی کمک کرده باشند. برخی نظریهها پیشنهاد میکنند که باور به خدایان نظارهگر یا پاداش و مجازات پس از مرگ ممکن است رفتارهای اجتماعی و اخلاقی را تقویت کرده باشد.
- ادیان همچنین میتوانند به عنوان سیستمهای هماهنگکننده عمل کنند که به افراد کمک میکنند تا در گروههای بزرگتر همکاری کنند.
۵. تفاوتهای شناختی در باورهای دینی
- علوم شناختی به بررسی تفاوتهای فردی در باورها و تجربیات دینی نیز پرداخته است. برای مثال، برخی افراد ممکن است به دلیل تفاوتهای شناختی یا عصبی، بیشتر مستعد تجربیات دینی باشند.
- همچنین، تفاوتهای فرهنگی در باورهای دینی نیز میتواند تحت تأثیر عوامل شناختی قرار گیرد.
۶. چالشهای فلسفی و معرفتی
- علوم شناختی پرسشهای فلسفی جدیدی درباره ماهیت باورهای دینی و تجربیات دینی ایجاد کرده است. برای مثال، اگر باورهای دینی ناشی از فرآیندهای شناختی طبیعی باشند، آیا این به معنای بیاعتبار بودن آنها است؟ یا اینکه آیا میتوان تجربیات دینی را به طور کامل با توضیحات علمی تقلیل داد؟
- برخی فیلسوفان و متألهان استدلال میکنند که حتی اگر باورهای دینی ریشه در فرآیندهای شناختی داشته باشند، این به معنای رد حقیقت آنها نیست.
۷ . ادیان و هوش مصنوعی
- با پیشرفت هوش مصنوعی، این سؤال مطرح شده است که آیا ماشینها میتوانند تجربیات دینی داشته باشند یا باورهای دینی را درک کنند. این موضوع به بحثهایی درباره ماهیت آگاهی و دین دامن زده است.
جمعبندی
ارتباط بین علوم شناختی و دینداری یک حوزه میانرشتهای غنی است که به بررسی ریشههای شناختی باورهای دینی، تجربیات دینی و نقش ادیان در شکلگیری رفتارهای انسانی میپردازد. این ارتباط نه تنها به درک بهتر پدیدههای دینی کمک میکند، بلکه پرسشهای فلسفی و اخلاقی جدیدی را نیز مطرح میکند.
@cognitive_science_iran
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
چگونه مصرف آبمیوه بر شناخت ما از جهان اثر دارد؟
داستانی از آنکه چگونه تکنولوژیها بر تکامل انسان اثر دارند
نظریهی شناخت بدنمند انقلابی بزرگ در علوم شناختی ایجاد کرده است و یکی از عجیبترین بخشهای آن شواهدی را عرضه میکند که نشان میدهد نوع میکروبیوم دستگاه گوارش بر شناخت ما از جهان، نحوهی مواجههی ما با شرایط محیطی، و نوع ادراک هیجانی اثر دارد. بهزیستی، حداقل تا حدی، در گرو تنوع میکروبهای روده است!
به یکی از پژوهشهای اخیر نگاهی کنیم تا مثالی ملموستر در دست داشته باشیم.
مطابق این پژوهش، با جدا کردن آبِ میوه از باقی آن، فیبر و پلیفنیلهای ارزشمند از میوهها و سبزیجات جدا و حذف میشود. حذف فیبر از رژیم غذایی میکروبیوم روده را در جهت افزایش التهاب بیشتر تغییر میدهد. در نتیجهی این تغییرات، مغز نیز تحت تأثیر قرار میگیرد که تأثیرات منفی بر فرایندهای شناختی دارد. علت این پدیده آن است که میکروبهای شکردوست موجود در دهان و روده با مصرف آبمیوه شکوفا میشوند که باعث ضعیفشدن سیستم ایمنی میشود.
این باکتریهای دوستدار قند ممکن است نفوذپذیری روده را افزایش دهند و باعث ایجاد «رودهی نشتی» شوند و به سموم یا باکتریها اجازه دهند از پوشش روده عبور کنند. به خلاف آنچه سالها میشنیدیم که آبمیوه باعث «سم زدایی» میشود، در واقع سموم بدن را افزایش میدهد.
بدتر آنکه این پژوهش نشان داد که میکروبهای مرتبط با زوال شناختی نیز با مصرف آبمیوه رشد میکنند. افزایش احتمال سرطان، بیماریهای قلبی عروقی، و التهاب لثه به کنار.
این پژوهش ما را به بازنگری در تأثیرات شگرف اما پنهان تکنولوژیها بر تکامل انسان وا میدارد.
در شرح مقاله داستان جالبی نقل میشود که ارزش ساعتها تأمل را دارد. از زمانی که نورمن واکر آبمیوهگیری مدرن را در دهه ۱۹۳۰ اختراع کرد، این دعوی مطرح شد که چشمهی جوانی یافت شده است. واکر شارلاتان نیز بود و برای جلب مشتری در آبمیوهفروشیای که در سانفرانسیسکو راه انداخته بود دعاوی علمی بیبنیانی را مطرح میکرد و برای موجهسازی آن دعاوی چندین مدرک و دکترا نیز به خود اعطا کرد!
تفالههای میوهها که در فرایند گرفتن آبمیوه دور ریخته میشوند بهترین بخش میوه هستند. واکر به این حقیقت رسیده بود که این تفالهها در رودهی بزرگ تخمیر میشوند اما درست بهعکس آنچه واقعاً اتفاق میافتد گمان داشت که این تخمیر به ایجاد سموم میانجامد.
در دهه ۱۹۹۰، کردیچ آبمیوهگیریهای کوچکی را اختراع کرد که وارد آشپزخانهی میلیونها انسان در سراسر جهان شد. اینبار ادعاهای شبهعلمی بدتری هم عرضه شد تا فروش این دستگاه جدید را تضمین کند: اینکه آبمیوه میتواند سرطان را درمان کند! انجمن سرطان آمریکا در این دعوی تردید کرد و رسماً اعلام کرد که: «هیچ مدرک علمی قانعکنندهای وجود ندارد که آبمیوه سالمتر از میوهی کاملست».
کوردیچ این ایدهی شبهعلمی را نیز ترویج میکرد که آبمیوه میتواند بدن انسان را سمزدایی کند. پژوهش اخیر درست عکس این دعوی را نشان داده است.
تکامل کنونی انسان
صد البته که صرف یافتههای حاصل از این پژوهش خود قابل تأمل است. اما با نگاهی تکاملی به این پدیده میبينيم که طی دهههای اخیر میلیونها لیتر آبمیوه در جوامع انسانی مصرف شده است. اینکه اثرات آن بر میانگین شناخت انسانها چه بوده است به راحتی قابل اندازهگیری نیست. آنچه انسان را به فکر میاندازد این است که عوارض منفی و مثبت هزاران تکنولوژی دیگری که به نحوی روزمره از آنها بهره میگیریم بر انسان چه بوده است؟
فقط در سالهای اخیر است که تکاملدانها به فکر سنجیدن اثرات تکاملی این تغییرات بر انسان افتادهاند. به عنوان نمونه پژوهش تازهای که برنقش آموزش مدارس در تکامل انسان متمرکز بوده نشان داده که طی سه نسل گذشته در آمریکا انتخاب طبیعی علیه تحصیلات عمل کرده زیرا نمرات ژنتیکی مرتبط با پیشرفت تحصیلی با کاهش موفقیت باروری (تعداد فرزندان کمتر) همراه بوده است. این الگو در سه نسل پایدار بوده و نشان میدهد سرمایهگذاران تحصیلکرده بیش از فرزندآوری به کار علاقه دارند. در عوض آموزش به نفع سلامت بالاتر، و افزایش موفقیت در باروری، بهرغم افزایش سن در نخستین بارداری، عمل میکند.
نکتهی جالب آنکه آموزش نه فقط میانگین هوش و عملکرد شناختی را افزایش نداده بلکه حتی اندکی آن را کمتر کرده است (که البته به احتمال زیاد بیانگر خطاهای اندازهگیری است). پس طی سه نسل گذشته، بهرغم آنچه معروف است، اوضاع شناختی بهتر نشده است. دهها عامل را میتوان ذکر کرد که چرا افزایش کیفیت آموزشو پرورش اوضاع شناختی را بهتر نکرده است. (از جمله اینکه شاید به اشتباه فکر میکنیم اوضاع آموزش و پرورش بهتر شده است!)
دلایل هر چه باشد، کمتر کسی ممکن است ضمن معرفی آنها، به فکر اثرات منفی آبمیوه بیافتد!
هادی صمدی
@evophilosophy
داستانی از آنکه چگونه تکنولوژیها بر تکامل انسان اثر دارند
نظریهی شناخت بدنمند انقلابی بزرگ در علوم شناختی ایجاد کرده است و یکی از عجیبترین بخشهای آن شواهدی را عرضه میکند که نشان میدهد نوع میکروبیوم دستگاه گوارش بر شناخت ما از جهان، نحوهی مواجههی ما با شرایط محیطی، و نوع ادراک هیجانی اثر دارد. بهزیستی، حداقل تا حدی، در گرو تنوع میکروبهای روده است!
به یکی از پژوهشهای اخیر نگاهی کنیم تا مثالی ملموستر در دست داشته باشیم.
مطابق این پژوهش، با جدا کردن آبِ میوه از باقی آن، فیبر و پلیفنیلهای ارزشمند از میوهها و سبزیجات جدا و حذف میشود. حذف فیبر از رژیم غذایی میکروبیوم روده را در جهت افزایش التهاب بیشتر تغییر میدهد. در نتیجهی این تغییرات، مغز نیز تحت تأثیر قرار میگیرد که تأثیرات منفی بر فرایندهای شناختی دارد. علت این پدیده آن است که میکروبهای شکردوست موجود در دهان و روده با مصرف آبمیوه شکوفا میشوند که باعث ضعیفشدن سیستم ایمنی میشود.
این باکتریهای دوستدار قند ممکن است نفوذپذیری روده را افزایش دهند و باعث ایجاد «رودهی نشتی» شوند و به سموم یا باکتریها اجازه دهند از پوشش روده عبور کنند. به خلاف آنچه سالها میشنیدیم که آبمیوه باعث «سم زدایی» میشود، در واقع سموم بدن را افزایش میدهد.
بدتر آنکه این پژوهش نشان داد که میکروبهای مرتبط با زوال شناختی نیز با مصرف آبمیوه رشد میکنند. افزایش احتمال سرطان، بیماریهای قلبی عروقی، و التهاب لثه به کنار.
این پژوهش ما را به بازنگری در تأثیرات شگرف اما پنهان تکنولوژیها بر تکامل انسان وا میدارد.
در شرح مقاله داستان جالبی نقل میشود که ارزش ساعتها تأمل را دارد. از زمانی که نورمن واکر آبمیوهگیری مدرن را در دهه ۱۹۳۰ اختراع کرد، این دعوی مطرح شد که چشمهی جوانی یافت شده است. واکر شارلاتان نیز بود و برای جلب مشتری در آبمیوهفروشیای که در سانفرانسیسکو راه انداخته بود دعاوی علمی بیبنیانی را مطرح میکرد و برای موجهسازی آن دعاوی چندین مدرک و دکترا نیز به خود اعطا کرد!
تفالههای میوهها که در فرایند گرفتن آبمیوه دور ریخته میشوند بهترین بخش میوه هستند. واکر به این حقیقت رسیده بود که این تفالهها در رودهی بزرگ تخمیر میشوند اما درست بهعکس آنچه واقعاً اتفاق میافتد گمان داشت که این تخمیر به ایجاد سموم میانجامد.
در دهه ۱۹۹۰، کردیچ آبمیوهگیریهای کوچکی را اختراع کرد که وارد آشپزخانهی میلیونها انسان در سراسر جهان شد. اینبار ادعاهای شبهعلمی بدتری هم عرضه شد تا فروش این دستگاه جدید را تضمین کند: اینکه آبمیوه میتواند سرطان را درمان کند! انجمن سرطان آمریکا در این دعوی تردید کرد و رسماً اعلام کرد که: «هیچ مدرک علمی قانعکنندهای وجود ندارد که آبمیوه سالمتر از میوهی کاملست».
کوردیچ این ایدهی شبهعلمی را نیز ترویج میکرد که آبمیوه میتواند بدن انسان را سمزدایی کند. پژوهش اخیر درست عکس این دعوی را نشان داده است.
تکامل کنونی انسان
صد البته که صرف یافتههای حاصل از این پژوهش خود قابل تأمل است. اما با نگاهی تکاملی به این پدیده میبينيم که طی دهههای اخیر میلیونها لیتر آبمیوه در جوامع انسانی مصرف شده است. اینکه اثرات آن بر میانگین شناخت انسانها چه بوده است به راحتی قابل اندازهگیری نیست. آنچه انسان را به فکر میاندازد این است که عوارض منفی و مثبت هزاران تکنولوژی دیگری که به نحوی روزمره از آنها بهره میگیریم بر انسان چه بوده است؟
فقط در سالهای اخیر است که تکاملدانها به فکر سنجیدن اثرات تکاملی این تغییرات بر انسان افتادهاند. به عنوان نمونه پژوهش تازهای که برنقش آموزش مدارس در تکامل انسان متمرکز بوده نشان داده که طی سه نسل گذشته در آمریکا انتخاب طبیعی علیه تحصیلات عمل کرده زیرا نمرات ژنتیکی مرتبط با پیشرفت تحصیلی با کاهش موفقیت باروری (تعداد فرزندان کمتر) همراه بوده است. این الگو در سه نسل پایدار بوده و نشان میدهد سرمایهگذاران تحصیلکرده بیش از فرزندآوری به کار علاقه دارند. در عوض آموزش به نفع سلامت بالاتر، و افزایش موفقیت در باروری، بهرغم افزایش سن در نخستین بارداری، عمل میکند.
نکتهی جالب آنکه آموزش نه فقط میانگین هوش و عملکرد شناختی را افزایش نداده بلکه حتی اندکی آن را کمتر کرده است (که البته به احتمال زیاد بیانگر خطاهای اندازهگیری است). پس طی سه نسل گذشته، بهرغم آنچه معروف است، اوضاع شناختی بهتر نشده است. دهها عامل را میتوان ذکر کرد که چرا افزایش کیفیت آموزشو پرورش اوضاع شناختی را بهتر نکرده است. (از جمله اینکه شاید به اشتباه فکر میکنیم اوضاع آموزش و پرورش بهتر شده است!)
دلایل هر چه باشد، کمتر کسی ممکن است ضمن معرفی آنها، به فکر اثرات منفی آبمیوه بیافتد!
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
What Juicing May Do to Your Brain
Juicing has a long history, but, by removing fiber, it eliminates one of the most important nutrients in food. Here’s a better idea for a healthy drink.
ایلان ماسک و نورالینک!
«ایلان ماسک»، مؤسس نورالینک، به اظهارنظرهای عجیبش مشهور است. او میخواهد با تراشههای نورالینک بینایی را به افراد نابینا بازگرداند یا درد کمر و گردن را از بین ببرد. او در گفتگویی درباره کارکردهای ایمپلنت نورالینک صحبت کرده است؛ به باور او با فناوریهایی مانند نورالینک مرگ معنایی نخواهد داشت.
ایلان ماسک در مصاحبه با FULL SEND PODCAST گفت اگر نورالینک بتواند خاطرات فرد را ضبط کند، میتوان آنها را به کلون آن فرد انتقال داد. او میگوید احساسات نیز سیگنالهای مغزی هستند و میتوان آنها را بهوسیله تراشه ثبت و به کلون منتقل کرد. او این امر را به مرگ در ویدیوگیمها تشبیه میکند:
«مرگ چیست؟ مرگ ازدستدادن اطلاعات است… فرض کنید متلاشی شوید اما بلافاصله بدون درد دوباره [با کلون خود] ادغام شوید، آیا مردهاید؟ نه واقعاً؛ هنوز دارید ادامه میدهید. مثل این است که در ویدیوگیم باشیم. شما در ویدیوگیمها زیاد میمیرید اما به قسمت ذخیره بازی برمیگردید.»
اظهارنظر جالب ایلان ماسک درباره مرگ
ایلان ماسک درباره مفهوم مرگ و ارتباط آن با نورالینک میگوید: «اگر با مرگ دیگر اطلاعات فرد نابود نشود، مرگ معنایی نخواهد داشت.» البته چنین هدفی به این زودیها محقق نمیشود. نورالینک درحالحاضر ایمپلنتهای خود را روی افراد فلج آزمایش میکند و روی اهداف درمانی و پزشکی متمرکز است.
انتظار میرود تراشههای نورالینک برای درمان آلزایمر، پارکینسون، صرع و بیماریهای مختلف دیگر استفاده شود. حدوداً یک ماه قبل ایلان ماسک گفت تاکنون ایمپلنتهای نورالینک در مغز 3 انسان قرار گرفتند و همه آنها نیز بهخوبی کار میکنند. به گفته ماسک، نورالینک قرار است سال جاری میلادی سرعت آزمایشهایش را بیشتر کند و 20 تا 30 بیمار این تراشه را دریافت خواهند کرد.
این شرکت برای دستگاههایش 2 پژوهش در آمریکا انجام میدهد که در سازمان غذا و دارو آمریکا (FDA) نیز ثبت شدهاند. پژوهش اول برای حدود 5 بیمار طراحی شده و به آنها امکان میدهد با ذهن خود دستگاههای خارجی مانند کامپیوتر و موبایل را کنترل کنند. پژوهش دوم برای 3 بیمار طراحی شده است و به آنها امکان میدهد وسایلی مانند بازوهای رباتیک کمکی را کنترل کنند.
@cognitive_science_iran
«ایلان ماسک»، مؤسس نورالینک، به اظهارنظرهای عجیبش مشهور است. او میخواهد با تراشههای نورالینک بینایی را به افراد نابینا بازگرداند یا درد کمر و گردن را از بین ببرد. او در گفتگویی درباره کارکردهای ایمپلنت نورالینک صحبت کرده است؛ به باور او با فناوریهایی مانند نورالینک مرگ معنایی نخواهد داشت.
ایلان ماسک در مصاحبه با FULL SEND PODCAST گفت اگر نورالینک بتواند خاطرات فرد را ضبط کند، میتوان آنها را به کلون آن فرد انتقال داد. او میگوید احساسات نیز سیگنالهای مغزی هستند و میتوان آنها را بهوسیله تراشه ثبت و به کلون منتقل کرد. او این امر را به مرگ در ویدیوگیمها تشبیه میکند:
«مرگ چیست؟ مرگ ازدستدادن اطلاعات است… فرض کنید متلاشی شوید اما بلافاصله بدون درد دوباره [با کلون خود] ادغام شوید، آیا مردهاید؟ نه واقعاً؛ هنوز دارید ادامه میدهید. مثل این است که در ویدیوگیم باشیم. شما در ویدیوگیمها زیاد میمیرید اما به قسمت ذخیره بازی برمیگردید.»
اظهارنظر جالب ایلان ماسک درباره مرگ
ایلان ماسک درباره مفهوم مرگ و ارتباط آن با نورالینک میگوید: «اگر با مرگ دیگر اطلاعات فرد نابود نشود، مرگ معنایی نخواهد داشت.» البته چنین هدفی به این زودیها محقق نمیشود. نورالینک درحالحاضر ایمپلنتهای خود را روی افراد فلج آزمایش میکند و روی اهداف درمانی و پزشکی متمرکز است.
انتظار میرود تراشههای نورالینک برای درمان آلزایمر، پارکینسون، صرع و بیماریهای مختلف دیگر استفاده شود. حدوداً یک ماه قبل ایلان ماسک گفت تاکنون ایمپلنتهای نورالینک در مغز 3 انسان قرار گرفتند و همه آنها نیز بهخوبی کار میکنند. به گفته ماسک، نورالینک قرار است سال جاری میلادی سرعت آزمایشهایش را بیشتر کند و 20 تا 30 بیمار این تراشه را دریافت خواهند کرد.
این شرکت برای دستگاههایش 2 پژوهش در آمریکا انجام میدهد که در سازمان غذا و دارو آمریکا (FDA) نیز ثبت شدهاند. پژوهش اول برای حدود 5 بیمار طراحی شده و به آنها امکان میدهد با ذهن خود دستگاههای خارجی مانند کامپیوتر و موبایل را کنترل کنند. پژوهش دوم برای 3 بیمار طراحی شده است و به آنها امکان میدهد وسایلی مانند بازوهای رباتیک کمکی را کنترل کنند.
@cognitive_science_iran
Forwarded from مدرسهٔ تردید
Darwin day brochure .pdf
379.4 KB
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی برگزار میکند:
دورهٔ جامع علوم اعصاب شناختی بر پایهٔ کتاب تکستبوک مایکل گازانیگا
ثبت نام:
https://forms.gle/2K4aB3pF6ZKuA33k8
مهلت ثبت نام: تا ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
جلسات بصورت حضوری است.
هر جلسه ۲-۳ ساعت می باشد.
دورهٔ جامع علوم اعصاب شناختی بر پایهٔ کتاب تکستبوک مایکل گازانیگا
ثبت نام:
https://forms.gle/2K4aB3pF6ZKuA33k8
مهلت ثبت نام: تا ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
جلسات بصورت حضوری است.
هر جلسه ۲-۳ ساعت می باشد.
علوم شناختی pinned «قیمت تعرفه های جدید/ بهمن ماه ۱۴۰۳ @cognitive_science_iran #تایمی ① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 220 تومان ② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 250 تومان ③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 230 تومان ④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد…»
Forwarded from علوم شناختی
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی برگزار میکند:
دورهٔ جامع علوم اعصاب شناختی بر پایهٔ کتاب تکستبوک مایکل گازانیگا
ثبت نام:
https://forms.gle/2K4aB3pF6ZKuA33k8
مهلت ثبت نام: تا ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
جلسات بصورت حضوری است.
هر جلسه ۲-۳ ساعت می باشد.
دورهٔ جامع علوم اعصاب شناختی بر پایهٔ کتاب تکستبوک مایکل گازانیگا
ثبت نام:
https://forms.gle/2K4aB3pF6ZKuA33k8
مهلت ثبت نام: تا ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
جلسات بصورت حضوری است.
هر جلسه ۲-۳ ساعت می باشد.
ارتباط رسانه های مدرن و علوم شناختی
مهدی دزفولی
ارتباط بین رسانههای مدرن و علوم شناختی (Cognitive Science) یکی از حوزههای جذاب و در حال رشد است که به بررسی تأثیرات فناوریهای رسانهای بر فرآیندهای شناختی انسان میپردازد. علوم شناختی بهعنوان یک رشته میانرشتهای، شامل روانشناسی، عصبشناسی، زبانشناسی، فلسفه ذهن، و هوش مصنوعی است و به مطالعه نحوه تفکر، یادگیری، حافظه، تصمیمگیری و سایر فرآیندهای ذهنی میپردازد. از حدود دو دهه قبل به این سو رسانههای مدرن، از جمله اینترنت، شبکههای اجتماعی، بازیهای ویدئویی، و واقعیت مجازی، تأثیرات عمیقی بر این فرآیندها دارند.
ارتباط رسانههای مدرن و علوم شناختی را به صورت خلاصه و تیتروار می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:
1. تأثیر رسانهها بر توجه و تمرکز:
- رسانههای مدرن، بهویژه شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای دیجیتال، اغلب بهگونهای طراحی شدهاند که توجه کاربران را بهسرعت جلب کنند و آن را حفظ کنند. این امر میتواند منجر به تکهتکهشدن توجه (Fragmented Attention) و کاهش توانایی تمرکز عمیق بر یک موضوع شود.
- علوم شناختی به مطالعه این پدیده و تأثیرات آن بر حافظه، یادگیری و تفکر انتقادی میپردازد.
2. تغییرات در حافظه و یادگیری:
- دسترسی آسان به اطلاعات از طریق اینترنت و رسانههای دیجیتال ممکن است منجر به اثر گوگل (Google Effect) شود، که در آن افراد کمتر اطلاعات را به خاطر میسپارند و بیشتر به ذخیرهسازی خارجی اطلاعات (مانند جستوجو در اینترنت) تکیه میکنند.
- علوم شناختی بررسی میکند که چگونه این تغییرات بر فرآیندهای یادگیری و حافظه بلندمدت تأثیر میگذارند.
3. تأثیر رسانهها بر تصمیمگیری:
- رسانههای مدرن میتوانند بر فرآیندهای تصمیمگیری تأثیر بگذارند، بهویژه از طریق ارائه اطلاعات بیش از حد (Information Overload) یا انتشار اطلاعات نادرست (Misinformation). علوم شناختی به مطالعه این موضوع میپردازد که چگونه افراد اطلاعات را پردازش میکنند و تحت تأثیر رسانهها تصمیمگیری میکنند.
4. تأثیر رسانهها بر احساسات و رفتار:
- رسانههای اجتماعی و محتوای دیجیتال میتوانند بر احساسات و رفتار کاربران تأثیر بگذارند. بهعنوان مثال، محتوای احساسبرانگیز یا خشونتآمیز ممکن است واکنشهای عاطفی شدیدی ایجاد کند.
- علوم شناختی به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه رسانهها بر سیستمهای عصبی و روانی انسان تأثیر میگذارند و چگونه این تأثیرات میتوانند به تغییرات رفتاری منجر شوند.
5. واقعیت مجازی و شبیهسازیهای شناختی:
- فناوریهای واقعیت مجازی (VR) و واقعیت افزوده (AR) فرصتهای جدیدی را برای مطالعه فرآیندهای شناختی فراهم میکنند. این فناوریها میتوانند برای شبیهسازی محیطهای واقعی و مطالعه نحوه تعامل انسان با این محیطها استفاده شوند.
- علوم شناختی از این فناوریها برای درک بهتر ادراک، توجه، و یادگیری استفاده میکند.
6. تأثیر رسانهها بر زبان و ارتباطات:
- رسانههای مدرن، بهویژه پیامرسانهای فوری و شبکههای اجتماعی، بر نحوه استفاده افراد از زبان تأثیر گذاشتهاند. بهعنوان مثال، استفاده از ایموجیها، اختصارات و زبان غیررسمی ممکن است بر مهارتهای زبانی و ارتباطی تأثیر بگذارد.
- علوم شناختی به مطالعه این تغییرات و تأثیرات آنها بر فرآیندهای زبانی و ارتباطی میپردازد.
7. هوش مصنوعی و تعامل انسان-ماشین:
- رسانههای مدرن اغلب از هوش مصنوعی (AI) برای شخصیسازی محتوا و بهبود تجربه کاربری استفاده میکنند. علوم شناختی به مطالعه این موضوع میپردازد که چگونه انسانها با سیستمهای هوش مصنوعی تعامل میکنند و چگونه این تعاملات بر شناخت و رفتار انسان تأثیر میگذارند.
8. تأثیرات بلندمدت رسانهها بر مغز:
- استفاده طولانیمدت از رسانههای دیجیتال ممکن است بر ساختار و عملکرد مغز تأثیر بگذارد. بهعنوان مثال، مطالعات علوم شناختی نشان دادهاند که استفاده بیش از حد از رسانهها ممکن است بر رشد شناختی کودکان تأثیر منفی بگذارد.
- علوم شناختی به بررسی این تأثیرات و راههای کاهش اثرات منفی آنها میپردازد.
@cognitive_science_iran
مهدی دزفولی
ارتباط بین رسانههای مدرن و علوم شناختی (Cognitive Science) یکی از حوزههای جذاب و در حال رشد است که به بررسی تأثیرات فناوریهای رسانهای بر فرآیندهای شناختی انسان میپردازد. علوم شناختی بهعنوان یک رشته میانرشتهای، شامل روانشناسی، عصبشناسی، زبانشناسی، فلسفه ذهن، و هوش مصنوعی است و به مطالعه نحوه تفکر، یادگیری، حافظه، تصمیمگیری و سایر فرآیندهای ذهنی میپردازد. از حدود دو دهه قبل به این سو رسانههای مدرن، از جمله اینترنت، شبکههای اجتماعی، بازیهای ویدئویی، و واقعیت مجازی، تأثیرات عمیقی بر این فرآیندها دارند.
ارتباط رسانههای مدرن و علوم شناختی را به صورت خلاصه و تیتروار می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:
1. تأثیر رسانهها بر توجه و تمرکز:
- رسانههای مدرن، بهویژه شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای دیجیتال، اغلب بهگونهای طراحی شدهاند که توجه کاربران را بهسرعت جلب کنند و آن را حفظ کنند. این امر میتواند منجر به تکهتکهشدن توجه (Fragmented Attention) و کاهش توانایی تمرکز عمیق بر یک موضوع شود.
- علوم شناختی به مطالعه این پدیده و تأثیرات آن بر حافظه، یادگیری و تفکر انتقادی میپردازد.
2. تغییرات در حافظه و یادگیری:
- دسترسی آسان به اطلاعات از طریق اینترنت و رسانههای دیجیتال ممکن است منجر به اثر گوگل (Google Effect) شود، که در آن افراد کمتر اطلاعات را به خاطر میسپارند و بیشتر به ذخیرهسازی خارجی اطلاعات (مانند جستوجو در اینترنت) تکیه میکنند.
- علوم شناختی بررسی میکند که چگونه این تغییرات بر فرآیندهای یادگیری و حافظه بلندمدت تأثیر میگذارند.
3. تأثیر رسانهها بر تصمیمگیری:
- رسانههای مدرن میتوانند بر فرآیندهای تصمیمگیری تأثیر بگذارند، بهویژه از طریق ارائه اطلاعات بیش از حد (Information Overload) یا انتشار اطلاعات نادرست (Misinformation). علوم شناختی به مطالعه این موضوع میپردازد که چگونه افراد اطلاعات را پردازش میکنند و تحت تأثیر رسانهها تصمیمگیری میکنند.
4. تأثیر رسانهها بر احساسات و رفتار:
- رسانههای اجتماعی و محتوای دیجیتال میتوانند بر احساسات و رفتار کاربران تأثیر بگذارند. بهعنوان مثال، محتوای احساسبرانگیز یا خشونتآمیز ممکن است واکنشهای عاطفی شدیدی ایجاد کند.
- علوم شناختی به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه رسانهها بر سیستمهای عصبی و روانی انسان تأثیر میگذارند و چگونه این تأثیرات میتوانند به تغییرات رفتاری منجر شوند.
5. واقعیت مجازی و شبیهسازیهای شناختی:
- فناوریهای واقعیت مجازی (VR) و واقعیت افزوده (AR) فرصتهای جدیدی را برای مطالعه فرآیندهای شناختی فراهم میکنند. این فناوریها میتوانند برای شبیهسازی محیطهای واقعی و مطالعه نحوه تعامل انسان با این محیطها استفاده شوند.
- علوم شناختی از این فناوریها برای درک بهتر ادراک، توجه، و یادگیری استفاده میکند.
6. تأثیر رسانهها بر زبان و ارتباطات:
- رسانههای مدرن، بهویژه پیامرسانهای فوری و شبکههای اجتماعی، بر نحوه استفاده افراد از زبان تأثیر گذاشتهاند. بهعنوان مثال، استفاده از ایموجیها، اختصارات و زبان غیررسمی ممکن است بر مهارتهای زبانی و ارتباطی تأثیر بگذارد.
- علوم شناختی به مطالعه این تغییرات و تأثیرات آنها بر فرآیندهای زبانی و ارتباطی میپردازد.
7. هوش مصنوعی و تعامل انسان-ماشین:
- رسانههای مدرن اغلب از هوش مصنوعی (AI) برای شخصیسازی محتوا و بهبود تجربه کاربری استفاده میکنند. علوم شناختی به مطالعه این موضوع میپردازد که چگونه انسانها با سیستمهای هوش مصنوعی تعامل میکنند و چگونه این تعاملات بر شناخت و رفتار انسان تأثیر میگذارند.
8. تأثیرات بلندمدت رسانهها بر مغز:
- استفاده طولانیمدت از رسانههای دیجیتال ممکن است بر ساختار و عملکرد مغز تأثیر بگذارد. بهعنوان مثال، مطالعات علوم شناختی نشان دادهاند که استفاده بیش از حد از رسانهها ممکن است بر رشد شناختی کودکان تأثیر منفی بگذارد.
- علوم شناختی به بررسی این تأثیرات و راههای کاهش اثرات منفی آنها میپردازد.
@cognitive_science_iran
Audio
☀️ رویداد گفتوگوهایی میانرشتهای در باب اضطراب/آرامش
🔻 دکتر جواد حاتمی
🔹 گفتاری کوتاه در باب ماهیت اضطراب
📱 مشاهده در یوتیوب | مشاهده در آپارات
📱Instagram
📱 @shenakhtcenter
📱www.shenakhtcenter.com
🔻 دکتر جواد حاتمی
🔹 گفتاری کوتاه در باب ماهیت اضطراب
📱 مشاهده در یوتیوب | مشاهده در آپارات
📱 @shenakhtcenter
📱www.shenakhtcenter.com
AI Philosophy (S #1)
Dr. Kazim Fouladi
💥صوت اولین نشست از مجموعه جلسات فلسفه هوش مصنوعی، با ارائه دکتر کاظم فولادی قلعه و موضوع «چیستی و تاریخچه #هوش_مصنوعی»
📍دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
📅 سهشنبه ۲۳ آبان
@PhilMind
@philosophyofscience
📍دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
📅 سهشنبه ۲۳ آبان
@PhilMind
@philosophyofscience
Forwarded from انجمن علوم و فنآوریهای شناختی ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی با همکاری ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی و انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران، کارگاه یک روزه با عنوان «تصمیمگیری ادراکی: مقدمهای بر زیستشناسی عصبی» برگزار مینماید.
تاریخ و زمان برگزاری: سه شنبه 19 فروردین - ساعت 9:00 الی 16:00
مدرسان: مهدی صنایعی، پونه شبدینی، فائزه شفیعی، فاطمه مجدآبادی ، فاطمه فلاح، المیرا قاسمی
مهلت ثبت نام: 1404/01/15
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
لطفا برای ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمایید:
yun.ir/gec4x1
برای اطلاعات بیشتر لطفا با ایمیل زیر در ارتباط باشید:
[email protected]
تاریخ و زمان برگزاری: سه شنبه 19 فروردین - ساعت 9:00 الی 16:00
مدرسان: مهدی صنایعی، پونه شبدینی، فائزه شفیعی، فاطمه مجدآبادی ، فاطمه فلاح، المیرا قاسمی
مهلت ثبت نام: 1404/01/15
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
لطفا برای ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمایید:
yun.ir/gec4x1
برای اطلاعات بیشتر لطفا با ایمیل زیر در ارتباط باشید:
[email protected]
Forwarded from فلسفه علم
خفاش بودن چگونه است؟
مهدی دزفولی
مقاله ای با عنوان "خفاش بودن چگونه است" (What Is It Like to Be a Bat?) توسط فیلسوف آمریکایی، توماس نیگل (Thomas Nagel) در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. این مقاله یکی از مهمترین متون فلسفه ذهن و خودآگاهی محسوب میشود و بحث های بسیاری به راه انداخت. نیگل در این مقاله استدلال میکند که تجربه ذهنی (Subjective Experience) موجودات زنده، مانند خفاشها، برای انسانها به طور کامل قابل درک نیست، زیرا هر موجودی تنها از طریق سیستم ادراکی و زیستی خودش جهان را تجربه میکند و در واقع این تجربه یگانه است.
اگر بخواهیم کلیات مقاله را دسته بندی کنیم و نتایج آن را بگوییم میتوان به این موارد اشاره کرد:
1. ذات تجربه ذهنی:
نیگل معتقد است هر موجود زنده یک «چیستی» (Qualia) یا تجربه درونی منحصر به فرد دارد. مثلاً خفاشها با استفاده از امواج فراصوت (اکولوکیشن) محیط را درک میکنند، اما انسان هرگز نمیتواند دقیقاً بداند این تجربه از نگاه یک خفاش چگونه است، حتی اگر تمام اطلاعات علمی درباره مغز و رفتار خفاشها را بداند.
2. نقد فیزیکالیسم:
نیگل استدلال میکند که نظریه های فیزیکالیستی (که همه چیز را با قوانین فیزیکی توضیح میدهند) نمیتوانند تجربه ذهنی را به طور کامل توصیف کنند. علم ممکن است عملکرد مغز خفاش را تحلیل کند، اما نمیتواند به ما بگوید «احساسِ خفاش بودن» چگونه است.
3. مشکل آگاهی:
این مقاله به «مسئله دشوار آگاهی» (Hard Problem of Consciousness) اشاره دارد: چرا و چگونه فرایندهای فیزیکی در مغز به تجربه های ذهنی منجر میشوند؟ نیگل میگوید این شکاف توضیحی بین علم و تجربه ذهنی، یکی از عمیق ترین معماهای فلسفی است.
در مطلب بعدی به جزئیات مقاله اشاره خواهد شد.
@philosophyofscience
مهدی دزفولی
مقاله ای با عنوان "خفاش بودن چگونه است" (What Is It Like to Be a Bat?) توسط فیلسوف آمریکایی، توماس نیگل (Thomas Nagel) در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. این مقاله یکی از مهمترین متون فلسفه ذهن و خودآگاهی محسوب میشود و بحث های بسیاری به راه انداخت. نیگل در این مقاله استدلال میکند که تجربه ذهنی (Subjective Experience) موجودات زنده، مانند خفاشها، برای انسانها به طور کامل قابل درک نیست، زیرا هر موجودی تنها از طریق سیستم ادراکی و زیستی خودش جهان را تجربه میکند و در واقع این تجربه یگانه است.
اگر بخواهیم کلیات مقاله را دسته بندی کنیم و نتایج آن را بگوییم میتوان به این موارد اشاره کرد:
1. ذات تجربه ذهنی:
نیگل معتقد است هر موجود زنده یک «چیستی» (Qualia) یا تجربه درونی منحصر به فرد دارد. مثلاً خفاشها با استفاده از امواج فراصوت (اکولوکیشن) محیط را درک میکنند، اما انسان هرگز نمیتواند دقیقاً بداند این تجربه از نگاه یک خفاش چگونه است، حتی اگر تمام اطلاعات علمی درباره مغز و رفتار خفاشها را بداند.
2. نقد فیزیکالیسم:
نیگل استدلال میکند که نظریه های فیزیکالیستی (که همه چیز را با قوانین فیزیکی توضیح میدهند) نمیتوانند تجربه ذهنی را به طور کامل توصیف کنند. علم ممکن است عملکرد مغز خفاش را تحلیل کند، اما نمیتواند به ما بگوید «احساسِ خفاش بودن» چگونه است.
3. مشکل آگاهی:
این مقاله به «مسئله دشوار آگاهی» (Hard Problem of Consciousness) اشاره دارد: چرا و چگونه فرایندهای فیزیکی در مغز به تجربه های ذهنی منجر میشوند؟ نیگل میگوید این شکاف توضیحی بین علم و تجربه ذهنی، یکی از عمیق ترین معماهای فلسفی است.
در مطلب بعدی به جزئیات مقاله اشاره خواهد شد.
@philosophyofscience
Forwarded from فلسفه علم
خفاش بودن چگونه است؟
مهدی دزفولی
نیگل بحث خود را با این پرسش آغاز میکند:
«آیا میتوانیم بدانیم خفاش بودن چه حالتی دارد»؟
- او تأکید میکند که هر موجود زنده یک تجربه ذهنی منحصربه فرد دارد که با ابزارهای عینیِ علم (مثل زیست شناسی یا فیزیک) قابل تقلیل یا توصیف کامل نیست.
- این پرسش، بنیان نقد او به فیزیکالیسم (دیدگاهی که همه چیز، از جمله آگاهی را، با فرآیندهای فیزیکی توضیح میدهد) است.
۲. نمونه خفاش: ابزاری برای استدلال
نیگل خفاش را به عنوان مطالعه موردی انتخاب میکند، زیرا خفاشها از اکولوکیشن (پژواکیابی با امواج فراصوت) برای درک محیط استفاده میکنند.
- او استدلال میکند که حتی اگر انسان تمام اطلاعات علمی درباره سیستم عصبی خفاش را بداند، باز هم نمیتواند تجربه ذهنیِ استفاده از اکولوکیشن را درک کند.
- این مثال نشان میدهد که تجربه اول شخص (تجربه ذهنی) (Subjective Experience) از دسترسِ علمِ سوم شخص (Objective Science) خارج است.
۳. نقد فیزیکالیسم و تقلیلگرایی
نیگل به طور خاص به نقد تقلیلگرایی (Reductionism) میپردازد:
- علم فیزیکالیستی تلاش میکند پدیده های ذهنی (مثل آگاهی) را به فرایندهای مغزی تقلیل دهد، اما نیگل معتقد است این رویکرد نمیتواند توضیح دهد که چرا و چگونه این فرایندها به تجربه های کیفی (Qualia) منجر میشوند.
- به عبارت دیگر، علم میتواند کارکرد (Function) مغز را توضیح دهد، اما نه احساسِ همراه آن را.
۴. کیفیت های ذهنی (Qualia) و شکاف توضیحی
- نیگل مفهوم Qualia (تجربه های کیفیِ منحصر به فرد، مثل احساس درد یا رنگ قرمز) را معرفی میکند.
- او استدلال میکند که Qualia ماهیتاً ذاتگرایانه (Intrinsic) و غیرقابل انتقال هستند.
- اینجا شکاف توضیحی (Explanatory Gap) مطرح میشود: چرا فرایندهای فیزیکی در مغز باید به تجربه های ذهنی خاصی منجر شوند؟
- مثلاً چرا فعالیت نورون های خاصی در مغز، احساس «قرمزی» را ایجاد میکند؟
۵. محدودیتهای تخیل و همدلی
نیگل میگوید انسانها حتی با تلاش برای تخیل یا همدلی نیز نمیتوانند تجربه خفاش را درک کنند:
- ما ممکن است تصور کنیم خفاش بودن چگونه است، اما این تصورات بازتاب دهنده تجربه واقعی خفاش نیستند.
- این محدودیت، ناشی از تفاوت های ریشهای در سیستم ادراکی و زیستی انسانها و خفاشهاست.
۶. پیامدهای فلسفی
نیگل نتیجه میگیرد که آگاهی یک مسئله حل نشده برای علم و فلسفه است:
- تا زمانی که نتوانیم تجربه های ذهنی را در چارچوب عینی توضیح دهیم، درک کامل آگاهی غیرممکن خواهد بود.
- او پیشنهاد میکند که شاید نیاز به یک انقلاب مفهومی در فلسفه ذهن داشته باشیم تا بتوانیم این شکاف را پر کنیم.
۷. پاسخ به احتمالات مخالف
نیگل به برخی انتقادات پیش بینی شده پاسخ میدهد:
- مثلاً اگر کسی بگوید «تجربه خفاش را میتوان با شبیه سازی های پیچیده درک کرد»، نیگل پاسخ میدهد که حتی با شبیه سازی هم، تجربه واقعیِ اولشخص انتقال نمی یابد.
- او تأکید میکند که علم عینی و تجربه ذهنی دو سطح جداگانه از واقعیت هستند.
مقاله نیگل نه تنها به مسئله خفاش ها محدود نمیشود، بلکه نشان میدهد که تجربه ذهنی هر موجود زنده (از جمله انسان) یک راز فلسفی است. این مقاله به یکی از پایه های اصلی بحث های فلسفه ذهن تبدیل شده و منتقدان زیادی را به چالش کشیده است، از جمله طرفداران فیزیکالیسم، کارکردگرایی (Functionalism)، و طبیعتگرایی.
https://www.sas.upenn.edu/~cavitch/pdf-library/Nagel_Bat.pdf
@philosophyofscience
مهدی دزفولی
نیگل بحث خود را با این پرسش آغاز میکند:
«آیا میتوانیم بدانیم خفاش بودن چه حالتی دارد»؟
- او تأکید میکند که هر موجود زنده یک تجربه ذهنی منحصربه فرد دارد که با ابزارهای عینیِ علم (مثل زیست شناسی یا فیزیک) قابل تقلیل یا توصیف کامل نیست.
- این پرسش، بنیان نقد او به فیزیکالیسم (دیدگاهی که همه چیز، از جمله آگاهی را، با فرآیندهای فیزیکی توضیح میدهد) است.
۲. نمونه خفاش: ابزاری برای استدلال
نیگل خفاش را به عنوان مطالعه موردی انتخاب میکند، زیرا خفاشها از اکولوکیشن (پژواکیابی با امواج فراصوت) برای درک محیط استفاده میکنند.
- او استدلال میکند که حتی اگر انسان تمام اطلاعات علمی درباره سیستم عصبی خفاش را بداند، باز هم نمیتواند تجربه ذهنیِ استفاده از اکولوکیشن را درک کند.
- این مثال نشان میدهد که تجربه اول شخص (تجربه ذهنی) (Subjective Experience) از دسترسِ علمِ سوم شخص (Objective Science) خارج است.
۳. نقد فیزیکالیسم و تقلیلگرایی
نیگل به طور خاص به نقد تقلیلگرایی (Reductionism) میپردازد:
- علم فیزیکالیستی تلاش میکند پدیده های ذهنی (مثل آگاهی) را به فرایندهای مغزی تقلیل دهد، اما نیگل معتقد است این رویکرد نمیتواند توضیح دهد که چرا و چگونه این فرایندها به تجربه های کیفی (Qualia) منجر میشوند.
- به عبارت دیگر، علم میتواند کارکرد (Function) مغز را توضیح دهد، اما نه احساسِ همراه آن را.
۴. کیفیت های ذهنی (Qualia) و شکاف توضیحی
- نیگل مفهوم Qualia (تجربه های کیفیِ منحصر به فرد، مثل احساس درد یا رنگ قرمز) را معرفی میکند.
- او استدلال میکند که Qualia ماهیتاً ذاتگرایانه (Intrinsic) و غیرقابل انتقال هستند.
- اینجا شکاف توضیحی (Explanatory Gap) مطرح میشود: چرا فرایندهای فیزیکی در مغز باید به تجربه های ذهنی خاصی منجر شوند؟
- مثلاً چرا فعالیت نورون های خاصی در مغز، احساس «قرمزی» را ایجاد میکند؟
۵. محدودیتهای تخیل و همدلی
نیگل میگوید انسانها حتی با تلاش برای تخیل یا همدلی نیز نمیتوانند تجربه خفاش را درک کنند:
- ما ممکن است تصور کنیم خفاش بودن چگونه است، اما این تصورات بازتاب دهنده تجربه واقعی خفاش نیستند.
- این محدودیت، ناشی از تفاوت های ریشهای در سیستم ادراکی و زیستی انسانها و خفاشهاست.
۶. پیامدهای فلسفی
نیگل نتیجه میگیرد که آگاهی یک مسئله حل نشده برای علم و فلسفه است:
- تا زمانی که نتوانیم تجربه های ذهنی را در چارچوب عینی توضیح دهیم، درک کامل آگاهی غیرممکن خواهد بود.
- او پیشنهاد میکند که شاید نیاز به یک انقلاب مفهومی در فلسفه ذهن داشته باشیم تا بتوانیم این شکاف را پر کنیم.
۷. پاسخ به احتمالات مخالف
نیگل به برخی انتقادات پیش بینی شده پاسخ میدهد:
- مثلاً اگر کسی بگوید «تجربه خفاش را میتوان با شبیه سازی های پیچیده درک کرد»، نیگل پاسخ میدهد که حتی با شبیه سازی هم، تجربه واقعیِ اولشخص انتقال نمی یابد.
- او تأکید میکند که علم عینی و تجربه ذهنی دو سطح جداگانه از واقعیت هستند.
مقاله نیگل نه تنها به مسئله خفاش ها محدود نمیشود، بلکه نشان میدهد که تجربه ذهنی هر موجود زنده (از جمله انسان) یک راز فلسفی است. این مقاله به یکی از پایه های اصلی بحث های فلسفه ذهن تبدیل شده و منتقدان زیادی را به چالش کشیده است، از جمله طرفداران فیزیکالیسم، کارکردگرایی (Functionalism)، و طبیعتگرایی.
https://www.sas.upenn.edu/~cavitch/pdf-library/Nagel_Bat.pdf
@philosophyofscience