Forwarded from مدرسهٔ مطالعات دیالوگ | باشگاهاندیشه
دانمارک زندان است
چگونه شکسپیر میتواند به ما در غلبه بر تنهایی در عصر دیجیتال کمک کند؟
📝مدرسهٔ مطالعات دیالوگ
در جهانی که روزبهروز بیشتر در شبکههای اجتماعی و فضاهای آنلاین غوطهور میشود، انسان مدرن احساس تنهایی را بیش از هر زمان دیگری تجربه میکند. الگوریتمها بهجای آنکه ارتباطات را تعمیق بخشند، ما را در دایرهای بسته از دادهها، تصاویر و پیامهای تکراری زندانی میکنند؛ درست همانطور که هملت میگفت: «دانمارک زندان است».
اما آیا راهی برای خروج از این زندان دیجیتال وجود دارد؟Marie Trotter (دانشجوی دکترای زبان انگلیسی دانشگاه مکگیل) و Paul Yachnin (استاد مطالعات شکسپیر در همان دانشگاه)، با رجوع به تجربهی تئاتر و آثار شکسپیر، پاسخی روشن پیشنهاد میکنند: بازگشت به تجربهی زندهی تئاتر و گفتوگو.
تئاتر، بر خلاف صفحهی سرد
در دوران شکسپیر، سالنهای تئاتر مکانی برای دیدار، بحث و همنشینی بودند. مخاطب نه یک تماشاگر منفعل، بلکه عضوی از تجربهی زنده بود. همین امر به پیدایش صدای عمومی و بذرهای فرهنگ دموکراتیک کمک کرد. امروز نیز، در برابر تنهایی دیجیتال، تئاتر میتواند ما را دوباره به هم پیوند دهد.
همدلی و بیداری وجدان
مونولوگهای شکسپیر – مانند سخن گفتن هملت با خود – تماشاگر را به درون شخصیت میکشند. تحقیقات نشان داده است که تئاتر میتواند همدلی را افزایش دهد و حتی به مشارکت اجتماعی بیشتر منجر شود. نمونههایی از آموزش شکسپیر در زندانها نیز نشان میدهند که چگونه زندانیان با شخصیتهایی چون ریچارد دوم یا مکبث همذاتپنداری کرده و امکان بازاندیشی در زندگی خویش را یافتهاند.
صحنهای برای زندگی روزمره
تئاتر الزاما به سالنهای رسمی محدود نیست. یک کلاس درام، اتاق نشیمن، مرکز اجتماعی یا حتی یک جلسهی آنلاین میتواند به صحنهای برای گفتن و شنیدن بدل شود. ایفای نقش جمعی یا فردی، فرصتی است برای فرار از پیشبینیهای خشک الگوریتمها و بازپسگیری ظرفیت انسانی برای ارتباط.
در برابر انزوایی که جهان دیجیتال بر ما تحمیل میکند، شکسپیر و سنت تئاتر راهی دیگر نشان میدهند: حضور زنده، تجربهی مشترک و گفتوگویی که همدلی و مسؤولیت اجتماعی را بیدار میکند. اگر بخواهیم از تنهایی دیجیتال رها شویم، باید گاهی صفحهها را خاموش کنیم، در کنار هم بنشینیم و داستانهایمان را با صدای بلند بازگو کنیم.
متن کامل مقاله را اینجا بخوانید.
@Dialogeschool
@bashgahandishe
چگونه شکسپیر میتواند به ما در غلبه بر تنهایی در عصر دیجیتال کمک کند؟
📝مدرسهٔ مطالعات دیالوگ
در جهانی که روزبهروز بیشتر در شبکههای اجتماعی و فضاهای آنلاین غوطهور میشود، انسان مدرن احساس تنهایی را بیش از هر زمان دیگری تجربه میکند. الگوریتمها بهجای آنکه ارتباطات را تعمیق بخشند، ما را در دایرهای بسته از دادهها، تصاویر و پیامهای تکراری زندانی میکنند؛ درست همانطور که هملت میگفت: «دانمارک زندان است».
اما آیا راهی برای خروج از این زندان دیجیتال وجود دارد؟Marie Trotter (دانشجوی دکترای زبان انگلیسی دانشگاه مکگیل) و Paul Yachnin (استاد مطالعات شکسپیر در همان دانشگاه)، با رجوع به تجربهی تئاتر و آثار شکسپیر، پاسخی روشن پیشنهاد میکنند: بازگشت به تجربهی زندهی تئاتر و گفتوگو.
تئاتر، بر خلاف صفحهی سرد
در دوران شکسپیر، سالنهای تئاتر مکانی برای دیدار، بحث و همنشینی بودند. مخاطب نه یک تماشاگر منفعل، بلکه عضوی از تجربهی زنده بود. همین امر به پیدایش صدای عمومی و بذرهای فرهنگ دموکراتیک کمک کرد. امروز نیز، در برابر تنهایی دیجیتال، تئاتر میتواند ما را دوباره به هم پیوند دهد.
همدلی و بیداری وجدان
مونولوگهای شکسپیر – مانند سخن گفتن هملت با خود – تماشاگر را به درون شخصیت میکشند. تحقیقات نشان داده است که تئاتر میتواند همدلی را افزایش دهد و حتی به مشارکت اجتماعی بیشتر منجر شود. نمونههایی از آموزش شکسپیر در زندانها نیز نشان میدهند که چگونه زندانیان با شخصیتهایی چون ریچارد دوم یا مکبث همذاتپنداری کرده و امکان بازاندیشی در زندگی خویش را یافتهاند.
صحنهای برای زندگی روزمره
تئاتر الزاما به سالنهای رسمی محدود نیست. یک کلاس درام، اتاق نشیمن، مرکز اجتماعی یا حتی یک جلسهی آنلاین میتواند به صحنهای برای گفتن و شنیدن بدل شود. ایفای نقش جمعی یا فردی، فرصتی است برای فرار از پیشبینیهای خشک الگوریتمها و بازپسگیری ظرفیت انسانی برای ارتباط.
در برابر انزوایی که جهان دیجیتال بر ما تحمیل میکند، شکسپیر و سنت تئاتر راهی دیگر نشان میدهند: حضور زنده، تجربهی مشترک و گفتوگویی که همدلی و مسؤولیت اجتماعی را بیدار میکند. اگر بخواهیم از تنهایی دیجیتال رها شویم، باید گاهی صفحهها را خاموش کنیم، در کنار هم بنشینیم و داستانهایمان را با صدای بلند بازگو کنیم.
متن کامل مقاله را اینجا بخوانید.
@Dialogeschool
@bashgahandishe
Scroll.in
How Shakespeare can help us overcome loneliness in the digital age
‘Hamlet’ is one of most frequently performed tragedies, and his anguish under a surveillance state speaks to our own struggles for freedom and belonging.
📖 دفاعیهای بر واقعانگاری زمان: واکاوی و نقد نظریه ناواقعگرایی مکتاگرت در متافیزیک زمان
استدلال مکتاگرت مشهورترین استدلالی است که در فلسفه معاصر به سود غیرواقعی بودن زمان مطرح شده است. وی دو مدل برای تبیین زمان مطرح میکند: سری آ و سری ب. سری آ مدلی است که زمان را بر اساس سه مفهوم گذشته، حال و آینده تبیین میکند. سری ب مدلی است که زمان را بر اساس الگویی دوگانه از مفهوم «قبلتر» و «بعدتر» تبیین میکند. مکتاگرت سری ب را در تبیین تغییر که شرط تحقق زمان است ناتوان میداند، و سری آ را واجد تناقضی درونی قلمداد میکند، بنابراین با رد امکان واقعی بودن هر دو مدل، غیرواقعی بودن زمان را نتیجه میگیرد. در این نوشتار، ایوب افضلی (کاندیدای دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه شهید مطهری) و علی مهجور (استادیار پژوهشکده اندیشه دینی معاصر قم) به واکاوی و نقد دیدگاه مکتاگرت میپردازند و با الهام از روش تحلیل زبانی ویتگنشتاین متأخر نشان میدهند که اولاً برخی از امور را نمیتوان با یک مدل نظری تبیین کرد، و بنابراین زمان بر اساس تأملات نظری و شهودهای زبانی واقعیتی است که در چند قلمرو هستیشناختی تحقق دارد. ثانیاً سری «ب» تبیینگر تغییر است. همچنین سری آ متناقضنما نیست. در این دیدگاه، وجه عینی زمان را سری ب تبیین میکند و وجه ذهنی آن را سری آ. بنابراین زمان واقعیتی است که در سطوح مختلف هستی تحققی خاص دارد و نمیتوان تنها با یک مدل مانند سری آ یا سری ب آن را تبیین کرد.
متن کامل مقاله را میتوانید اینجا بخوانید.
@bashgahandishe
استدلال مکتاگرت مشهورترین استدلالی است که در فلسفه معاصر به سود غیرواقعی بودن زمان مطرح شده است. وی دو مدل برای تبیین زمان مطرح میکند: سری آ و سری ب. سری آ مدلی است که زمان را بر اساس سه مفهوم گذشته، حال و آینده تبیین میکند. سری ب مدلی است که زمان را بر اساس الگویی دوگانه از مفهوم «قبلتر» و «بعدتر» تبیین میکند. مکتاگرت سری ب را در تبیین تغییر که شرط تحقق زمان است ناتوان میداند، و سری آ را واجد تناقضی درونی قلمداد میکند، بنابراین با رد امکان واقعی بودن هر دو مدل، غیرواقعی بودن زمان را نتیجه میگیرد. در این نوشتار، ایوب افضلی (کاندیدای دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه شهید مطهری) و علی مهجور (استادیار پژوهشکده اندیشه دینی معاصر قم) به واکاوی و نقد دیدگاه مکتاگرت میپردازند و با الهام از روش تحلیل زبانی ویتگنشتاین متأخر نشان میدهند که اولاً برخی از امور را نمیتوان با یک مدل نظری تبیین کرد، و بنابراین زمان بر اساس تأملات نظری و شهودهای زبانی واقعیتی است که در چند قلمرو هستیشناختی تحقق دارد. ثانیاً سری «ب» تبیینگر تغییر است. همچنین سری آ متناقضنما نیست. در این دیدگاه، وجه عینی زمان را سری ب تبیین میکند و وجه ذهنی آن را سری آ. بنابراین زمان واقعیتی است که در سطوح مختلف هستی تحققی خاص دارد و نمیتوان تنها با یک مدل مانند سری آ یا سری ب آن را تبیین کرد.
متن کامل مقاله را میتوانید اینجا بخوانید.
@bashgahandishe
pfk.qom.ac.ir
دفاعیهای بر واقعانگاری زمان: واکاوی و نقد نظریه ناواقعگرایی مکتاگرت در متافیزیک زمان
استدلال مکتاگرت مشهورترین استدلالی است که در فلسفه معاصر به سود غیرواقعی بودن زمان مطرح شده است. وی دو مدل برای تبیین زمان مطرح میکند: سری آ و سری ب. سری آ مدلی است که زمان را بر اساس سه مفهوم گذشته، حال و آینده تبیین میکند. سری ب مدلی است که زمان را بر…
بی جستوجو، ایمان ما از جنس عادت میشود.
«جور دیگر» دعوتیست به بازنگری و گفتوگو دربارهی موضوعهای بنیادین دینی، بدون هیچ خطّ قرمزی.
«جور دیگر» اذعانیست به واقعیّت سیّال دین و دیندار، و دادوستد بیوفقهی آنها با واقعیّتهای دیگر هر عصر و مصر.
«جور دیگر» تلاشیست برای بهرسمیّتشناختن و پرورش گوهر ایمان، که همان طلب و تحرّک است.
«جور دیگر» شوریدنیست علیه همهی ادّعاها؛ ادّعای کمال، ادّعای سعادت، ادّعای فلاح، ادّعای نجات، ادّعای حقّانیّت، ادّعای دین، ادّعای مذهب، ادّعای مکتب، ادّعای جهانبینی، ادّعای ایدئولوژی، ادّعای دکترین، ادّعای پارادایم، ادّعای دیسکورس و... همهی ادّعاها.
... و آزمونیست برای تجربهی «هیچشدن» و از «همهچیز» دستشستن و از فراز این هیچی به بلندا و فراخنای نامتناهی، آنجا که اوّل و آخر، و ظاهر و باطن، و دنیا و آخرت، و عقل و عشق، و روح و بدن و... همهی دوگانههای موهوم، رخت برمیبندند، نگریستن و... در نهایت، همین چشم را نیز از میان برداشتن...
«جور دیگر» میکوشد که از راه گفتوگو با کسانی که در زمینهی «اصلاح دینی» صاحب طرح و نظرند، یا راویان معتبری برای آراء مصلحان دینیاند، منظومههای فکری آنها را بازکاود و به فهم و تقریر مجدّدی از آنها دست یابد. هدف، این است که از راه گفتوگو با ایشان، باب گفتوگوی ثمربخش میان آنها گشودهتر گردد و برای بهدستدادن منظومهای منسجم از اندیشههای ایشان فرصتی فراهم آید. در نوبت نخست، میزبان (بلکه میهمان) مقصود فراستخواه شدیم و کوشیدیم که در جهان او سکونت بگزینیم.
در قسمت یکم او از نخستین تجربههای دینی خود سخن گفت و ما را به گذشتۀ خود برد؛ یا بگو گذشته را به اینجا و اکنون احضار کرد؛ یا شاید آن را دوباره آفرید.
در قسمت دوم وی از ساحات متنوّع و متکثّر معرفت بشری یاد کرد و توضیح داد که چهگونه «بشریّت» تا عمیقترین اعماق تجربه و معرفت دینی نفوذ کرده است.
و در قسمت سوم حضور مطلوب دین را در حیات اجتماعی ترسیم نمود و ما را تا آستانهی «سکوت» کشاند. سکوتی که از غوغا لبریز است.
🌐 farasatkhah.blogsky.com
🌐 farasatkhah.com
🌾 @mfarasatkhah
🕯 Telegram | Instagram | Youtube
«جور دیگر» دعوتیست به بازنگری و گفتوگو دربارهی موضوعهای بنیادین دینی، بدون هیچ خطّ قرمزی.
«جور دیگر» اذعانیست به واقعیّت سیّال دین و دیندار، و دادوستد بیوفقهی آنها با واقعیّتهای دیگر هر عصر و مصر.
«جور دیگر» تلاشیست برای بهرسمیّتشناختن و پرورش گوهر ایمان، که همان طلب و تحرّک است.
«جور دیگر» شوریدنیست علیه همهی ادّعاها؛ ادّعای کمال، ادّعای سعادت، ادّعای فلاح، ادّعای نجات، ادّعای حقّانیّت، ادّعای دین، ادّعای مذهب، ادّعای مکتب، ادّعای جهانبینی، ادّعای ایدئولوژی، ادّعای دکترین، ادّعای پارادایم، ادّعای دیسکورس و... همهی ادّعاها.
... و آزمونیست برای تجربهی «هیچشدن» و از «همهچیز» دستشستن و از فراز این هیچی به بلندا و فراخنای نامتناهی، آنجا که اوّل و آخر، و ظاهر و باطن، و دنیا و آخرت، و عقل و عشق، و روح و بدن و... همهی دوگانههای موهوم، رخت برمیبندند، نگریستن و... در نهایت، همین چشم را نیز از میان برداشتن...
«جور دیگر» میکوشد که از راه گفتوگو با کسانی که در زمینهی «اصلاح دینی» صاحب طرح و نظرند، یا راویان معتبری برای آراء مصلحان دینیاند، منظومههای فکری آنها را بازکاود و به فهم و تقریر مجدّدی از آنها دست یابد. هدف، این است که از راه گفتوگو با ایشان، باب گفتوگوی ثمربخش میان آنها گشودهتر گردد و برای بهدستدادن منظومهای منسجم از اندیشههای ایشان فرصتی فراهم آید. در نوبت نخست، میزبان (بلکه میهمان) مقصود فراستخواه شدیم و کوشیدیم که در جهان او سکونت بگزینیم.
در قسمت یکم او از نخستین تجربههای دینی خود سخن گفت و ما را به گذشتۀ خود برد؛ یا بگو گذشته را به اینجا و اکنون احضار کرد؛ یا شاید آن را دوباره آفرید.
در قسمت دوم وی از ساحات متنوّع و متکثّر معرفت بشری یاد کرد و توضیح داد که چهگونه «بشریّت» تا عمیقترین اعماق تجربه و معرفت دینی نفوذ کرده است.
و در قسمت سوم حضور مطلوب دین را در حیات اجتماعی ترسیم نمود و ما را تا آستانهی «سکوت» کشاند. سکوتی که از غوغا لبریز است.
🌐 farasatkhah.blogsky.com
🌐 farasatkhah.com
🌾 @mfarasatkhah
🕯 Telegram | Instagram | Youtube
YouTube
جور دیگر - گفتوگو با مقصود فراستخواه - قسمت یکم
در قسمت یکم «جور دیگر» مقصود فراستخواه از نخستین تجربههای دینی خود سخن میگوید و ما را به گذشتۀ خود میبرد؛ یا بگو گذشته را به اینجا و اکنون احضار میکند؛ یا شاید آن را دوباره میآفریند.
00:00 جور دیگر باید دید...
00:40 نخستین جلوههای دین
03:00 هنوز گرفتار…
00:00 جور دیگر باید دید...
00:40 نخستین جلوههای دین
03:00 هنوز گرفتار…
Forwarded from مدرسهٔ مطالعات دیالوگ | باشگاهاندیشه
جانبداری معرفتی در دوستی:
گزارشی از مقاله سارا استرود به نام و نشانِ «Epistemic Partiality in Friendship» نوشتهی Sarah Stroud (انتشار: آوریل ۲۰۰۶، مجله Ethics, vol. 116(3): 498–524)
مقالهی «Epistemic Partiality in Friendship» نوشتهی سارا استرود (انتشار: Ethics، جلد 116، شماره 3، 2006: صص. 498–524) یکی از بحثبرانگیزترین مقالات در حوزهی فلسفه دوستی و معرفتشناسی معاصر است. استرود در این مقاله مسئلهای بنیادین را پیش میکشد: آیا الزامات معرفتی ما (مانند باور بر اساس شواهد و بیطرفی شناختی) با الزامات اخلاقی و عاطفی برخاسته از دوستی در تعارضاند؟ او نشان میدهد که دوستی میتواند ما را وادار کند به شیوهای جانبدارانه باورهایی شکل دهیم، حتی اگر این امر با معیارهای معرفتشناختی کلاسیک ناسازگار باشد.
بیطرفی شناختی و الزام دوستی
استرود تأکید میکند که دوستی نه فقط مجموعهای از احساسات و انگیزههاست، بلکه بر باورها و شیوهی شکلدهی به آنها نیز اثر میگذارد. او این وضعیت را جانبداری معرفتی (Epistemic Partiality) مینامد. در این وضعیت، فرد به سبب رابطهی دوستانه، باورهایی متفاوت از آنچه صرفاً شواهد ایجاب میکند شکل میدهد. چنین رفتاری در نگاه معرفتشناسی سنتی نادرست است، اما در قلمرو روابط انسانی امری طبیعی و حتی ضروری جلوه میکند.
نمونههای تمثیلی استرود
برای روشن ساختن ادعا، استرود مثالی مطرح میکند: اگر گزارشی منفی دربارهی یک فرد غریبه دریافت کنید، احتمالاً بیدرنگ آن را باور میکنید. اما اگر همان گزارش دربارهی یک دوست نزدیک باشد، واکنش شما متفاوت خواهد بود: شواهد را دوباره بررسی میکنید، اعتبار منبع را زیر سؤال میبرید، یا تفسیرهای جایگزین میجویید. در نتیجه، دوستی بر فرآیند باورآوری شما اثر مستقیم میگذارد.
دو سطح از جانبداری معرفتی
استرود میان دو سطح از جانبداری تمایز میگذارد:
1. جانبداری مستقیم (Direct Epistemic Partialism): خود رابطهی دوستی دلیلی مستقیم برای پذیرش باورهای خاص فراهم میآورد. به عنوان مثال، فرد به دلیل دوستی، باوری خوشبینانه نسبت به دوستش میپذیرد حتی اگر شواهد خلاف آن باشد.
2. جانبداری غیرمستقیم (Indirect Epistemic Partialism): در این سطح، دوستی گرایشها و عادتهایی در فرد ایجاد میکند که به شکلگیری باورهای جانبدارانه میانجامند، بیآنکه فرد آگاهانه شواهد را نادیده گرفته باشد.
پیامدها و ضرورت اخلاقی
نتیجهی تحلیل استرود این است که دوستی الزاماً با معیارهای معرفتی متعارف در تنش قرار میگیرد. به بیان دیگر، گاه باید میان حقیقتجویی و وفاداری انتخاب کرد. از دید او، دوستی ارزشی دارد که میتواند بر حقیقتگرایی محض برتری یابد. بنابراین، پرداخت هزینهی معرفتی نوعی «بهای دوستی» است که گریزی از آن نیست.
مقاله استرود بحثهای فراوانی در پی داشته است:
سانفورد گلدبرگ (2019) استدلال میکند که باورهای برخاسته از دوستی الزاماً غیرموجه نیستند؛ بلکه میتوان آنها را نوعی دلیلپذیری ارزشمحور دانست که همچنان معیارهای معرفتی را برآورده میکنند.
کریستوفر میسون (2023–2024) با الهام از آیریس مرداک معتقد است که دوستی خود مستلزم نوعی شناخت عمیق است و بنابراین میان دوستی و حقیقتگرایی تضاد بنیادی وجود ندارد.
این دیدگاهها نشان میدهند که بحث استرود دریچهای تازه به سوی بازاندیشی در نسبت میان معرفت و ارزشهای انسانی گشوده است.
جمعبندی
نکتهی اصلی مقاله استرود این است که دوستی میتواند مستقیماً بر باورهای ما اثر بگذارد و ما را به سمت جانبداری سوق دهد. این امر اگرچه از دید معرفتشناسی سنتی ناپذیرفتنی است، اما بخشی ضروری از زیست انسانی و اجتماعی ما محسوب میشود. ارزش دوستی گاه چنان بالاست که تعدیل الزامات معرفتی در برابر آن اجتنابناپذیر است. واکنشهای فلسفی معاصر نیز یا در پی دفاع از سازگاری میان دوستی و معرفتپذیریاند یا تلاش دارند جایگاه ویژه دوستی را در معرفتشناسی بازتعریف کنند.
منابع
Stroud, Sarah. “Epistemic Partiality in Friendship.” Ethics 116, no. 3 (2006): 498–524.
Goldberg, Sanford. To the Best of Our Knowledge: Social Expectations and Epistemic Normativity. Oxford University Press, 2019.
Mason, C. “Friendship, Epistemic Partiality, and Murdochian Attention.” Synthese (2023).
Keller, Simon. “Friendship and Belief.” Philosophical Papers 33, no. 3 (2004): 329–351.
@Dialogeschool
@bashgahandishe
گزارشی از مقاله سارا استرود به نام و نشانِ «Epistemic Partiality in Friendship» نوشتهی Sarah Stroud (انتشار: آوریل ۲۰۰۶، مجله Ethics, vol. 116(3): 498–524)
مقالهی «Epistemic Partiality in Friendship» نوشتهی سارا استرود (انتشار: Ethics، جلد 116، شماره 3، 2006: صص. 498–524) یکی از بحثبرانگیزترین مقالات در حوزهی فلسفه دوستی و معرفتشناسی معاصر است. استرود در این مقاله مسئلهای بنیادین را پیش میکشد: آیا الزامات معرفتی ما (مانند باور بر اساس شواهد و بیطرفی شناختی) با الزامات اخلاقی و عاطفی برخاسته از دوستی در تعارضاند؟ او نشان میدهد که دوستی میتواند ما را وادار کند به شیوهای جانبدارانه باورهایی شکل دهیم، حتی اگر این امر با معیارهای معرفتشناختی کلاسیک ناسازگار باشد.
بیطرفی شناختی و الزام دوستی
استرود تأکید میکند که دوستی نه فقط مجموعهای از احساسات و انگیزههاست، بلکه بر باورها و شیوهی شکلدهی به آنها نیز اثر میگذارد. او این وضعیت را جانبداری معرفتی (Epistemic Partiality) مینامد. در این وضعیت، فرد به سبب رابطهی دوستانه، باورهایی متفاوت از آنچه صرفاً شواهد ایجاب میکند شکل میدهد. چنین رفتاری در نگاه معرفتشناسی سنتی نادرست است، اما در قلمرو روابط انسانی امری طبیعی و حتی ضروری جلوه میکند.
نمونههای تمثیلی استرود
برای روشن ساختن ادعا، استرود مثالی مطرح میکند: اگر گزارشی منفی دربارهی یک فرد غریبه دریافت کنید، احتمالاً بیدرنگ آن را باور میکنید. اما اگر همان گزارش دربارهی یک دوست نزدیک باشد، واکنش شما متفاوت خواهد بود: شواهد را دوباره بررسی میکنید، اعتبار منبع را زیر سؤال میبرید، یا تفسیرهای جایگزین میجویید. در نتیجه، دوستی بر فرآیند باورآوری شما اثر مستقیم میگذارد.
دو سطح از جانبداری معرفتی
استرود میان دو سطح از جانبداری تمایز میگذارد:
1. جانبداری مستقیم (Direct Epistemic Partialism): خود رابطهی دوستی دلیلی مستقیم برای پذیرش باورهای خاص فراهم میآورد. به عنوان مثال، فرد به دلیل دوستی، باوری خوشبینانه نسبت به دوستش میپذیرد حتی اگر شواهد خلاف آن باشد.
2. جانبداری غیرمستقیم (Indirect Epistemic Partialism): در این سطح، دوستی گرایشها و عادتهایی در فرد ایجاد میکند که به شکلگیری باورهای جانبدارانه میانجامند، بیآنکه فرد آگاهانه شواهد را نادیده گرفته باشد.
پیامدها و ضرورت اخلاقی
نتیجهی تحلیل استرود این است که دوستی الزاماً با معیارهای معرفتی متعارف در تنش قرار میگیرد. به بیان دیگر، گاه باید میان حقیقتجویی و وفاداری انتخاب کرد. از دید او، دوستی ارزشی دارد که میتواند بر حقیقتگرایی محض برتری یابد. بنابراین، پرداخت هزینهی معرفتی نوعی «بهای دوستی» است که گریزی از آن نیست.
مقاله استرود بحثهای فراوانی در پی داشته است:
سانفورد گلدبرگ (2019) استدلال میکند که باورهای برخاسته از دوستی الزاماً غیرموجه نیستند؛ بلکه میتوان آنها را نوعی دلیلپذیری ارزشمحور دانست که همچنان معیارهای معرفتی را برآورده میکنند.
کریستوفر میسون (2023–2024) با الهام از آیریس مرداک معتقد است که دوستی خود مستلزم نوعی شناخت عمیق است و بنابراین میان دوستی و حقیقتگرایی تضاد بنیادی وجود ندارد.
این دیدگاهها نشان میدهند که بحث استرود دریچهای تازه به سوی بازاندیشی در نسبت میان معرفت و ارزشهای انسانی گشوده است.
جمعبندی
نکتهی اصلی مقاله استرود این است که دوستی میتواند مستقیماً بر باورهای ما اثر بگذارد و ما را به سمت جانبداری سوق دهد. این امر اگرچه از دید معرفتشناسی سنتی ناپذیرفتنی است، اما بخشی ضروری از زیست انسانی و اجتماعی ما محسوب میشود. ارزش دوستی گاه چنان بالاست که تعدیل الزامات معرفتی در برابر آن اجتنابناپذیر است. واکنشهای فلسفی معاصر نیز یا در پی دفاع از سازگاری میان دوستی و معرفتپذیریاند یا تلاش دارند جایگاه ویژه دوستی را در معرفتشناسی بازتعریف کنند.
منابع
Stroud, Sarah. “Epistemic Partiality in Friendship.” Ethics 116, no. 3 (2006): 498–524.
Goldberg, Sanford. To the Best of Our Knowledge: Social Expectations and Epistemic Normativity. Oxford University Press, 2019.
Mason, C. “Friendship, Epistemic Partiality, and Murdochian Attention.” Synthese (2023).
Keller, Simon. “Friendship and Belief.” Philosophical Papers 33, no. 3 (2004): 329–351.
@Dialogeschool
@bashgahandishe
Forwarded from مدرسهٔ مطالعات اجرا | باشگاهاندیشه
⭐تحلیل شخصیت شمس الحافظ شیرازی، بر اساس اصول گرافولوژی، با بررسی چهار نمونه دستخط موجود
۱. تصویر بالا سمت راست:
تصویری از ترقیمه هشت بهشت امیرخسرو دهلوی به خط نسخ با نام کاتب «شمسالحافظ شیرازی». محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۵۶ هجری
۲. تصویر پایین سمت راست:
تصویری از ترقیمه اسکندرنامه امیرخسرو دهلوی به خط نسخ با نام کاتب «شمسالحافظ شیرازی». محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۵۶ هجری
۳. تصویر بالا سمت چپ:
تصویری از ترقیمه کلیله و دمنه به خط نسخ متمایل به نستعلیق . فاقد نام کاتب. محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۸۰-۷۸۵ هجری.
۴. تصویر پایین سمت چپ (سیاه و سفید):
قطعهای تمرینی در بالا به خط ثلث و پایین خط نسخ متمایل به نستعلیق با ذکر «شمسالحافظ شیرازی».
🧠 تحلیل گرافولوژیک و شخصیتشناختی کاتب بر اساس هر چهار خط:
۱. ویژگیهای ساختاری و هماهنگی کلی خطوط
در هر چهار خط نوعی تناسب کلاسیک و رعایت نظم در ترکیببندی مشهود است. این نشان از شخصیتی منظم، متعهد به اصول سنتی، و دارای نظم ذهنی و درونی دارد.
انحنای خطوط و گرایش به حرکت دایرهوار حاکی از وجود روحیهای خلاق، حساس و زیباییجو است.
ثبات در کشیدهها و کنترل فشار قلم، نشان از خویشتنداری، وقار و مهارت بالا دارد. این فرد تمرین زیادی داشته و احتمالاً در مشاغل دینی، فرهنگی یا هنری بوده است.
حرکات نرم ولی کنترلشده قلم، بیانگر شخصیت متعادل، با انضباط و در عین حال دارای لطافت و انعطافپذیری در تفکر است.
۲. مقایسه فشار قلم
فشار یکنواخت اما نه ضعیف، مخصوصاً در نمونههای نسخهنویسی، نشانگر ثبات در خلق و خو، کنترل احساسات و اعتماد به نفس است.
در نمونه تمرینی (ثلث)، فشار بیشتر و آزادی حرکتی بالاتر دیده میشود که این نشان از شور درونی و لذت شخصی از عمل نوشتن دارد.
عدم وجود تغییرات ناگهانی در سرعت یا شیب، گویای آرامش نسبی درونی حداقل در زمان نوشتن این متون است.
۳. ریتم حرکتی و فاصلهگذاری
فاصلهگذاری بین کلمات متعادل و قابل پیشبینی است. این ویژگی در گرافولوژی به فردی اجتماعی، با ارتباطات شفاف و بدون پرخاشگری پنهان اشاره دارد.
با این همه در خطی که تاریخ کتابت جدیدتری دارد ( تصویر بالا چپ) فاصله کلمات بیشتر شده که یا به علت کاربرد خاص متن بوده است یا نشان از این دارد که صاحب دستخط در گذر زمان، انزوا طلبتر و درونگراتر شده و احتمالا روابط اجتماعی خود را کاهش داده است.
ریتم حرکتی در خطوط کتابتی بهمراتب آرامتر از خط تمرینی است، که حاکی از دو حالت متفاوت روانی در موقع نوشتن است: یکی وظیفهمدار، دیگری آزاد و خودانگیخته.
۴. ویژگیهای رفتاری برگرفته از فرم حروف
حروف «ل» و «ک» بلند و ایستاده نوشته شدهاند، که معمولاً نشاندهنده احساس عزتنفس و وقار است.
دایرهها و منحنیهای نرم در حروف «ع»، «م» و «س» ، به روحیهای دروننگر، عاطفی و خیالپرداز اشاره دارد.
در ترقیمههای متقدم ( تصاویر سمت راست) ، گرایش به رعایت ترکیب دقیق، همراه با امضای رسمی (مشخصا ذکر نام و کنیه) نشان از اهمیت دادن به شأن فردی و اجتماعی دارد.
در مجموع حفظ فرم پایهای حروف در طول سالها یعنی فرد تمایلی به ریسکهای بزرگ در شیوهٔ نوشتن نداشته، ولی در عین حال درونمایهٔ سبک خود را با نیاز زمان و نوع زبان هماهنگ کرده است که این نشان از روحیهای تجربهگرا همراه با محافظهکاری دارد.
۵. تحلیل تطبیقی شخصیت در دورههای مختلف زندگی
اگر بر اساس تاریخ کتابت، خط بالا چپ را متعلق به دوران پیری و باقی خطوط را متعلق به دوران میانسالی بدانیم:
در خط بالا چپ، حرکتها کندتر، فرمها اندکی سستتر و گاه لرزش جزئی دیده میشود که میتواند نشانه افت فیزیکی، ولی نه زوال ذهنی باشد. دقت ساختاری هنوز حفظ شده.
در خطوط دیگر، کنترل بهتر، فرم واضحتر و اعتماد به حرکت بیشتر دیده میشود. این تفاوتها از روند طبیعی تغییرات سنی ناشی میشوند، نه تغییر شخصیت.
شخصیت پایهای اما ثابت مانده: فردی متعهد، اهل زیباییشناسی، متوازن، درونگرا و با وقار.
📎 تصاویر مربوط به دستخطها را میتوانید اینجا ببینید.
📎 مقاله تحلیل تطبیقی این چهار خط به روش گرافولوژی را می توانید اینجا و اینجا بخوانید.
@ejraaschool
@bashgahandishe
📌 این بررسی مبتنی بر اصول گرافولوژی تطبیقی، شناخت زمینههای خوشنویسی سنتی ایران و شواهد موجود انجام شده است.🔎 خلاصهی چهار نمونه خط:
۱. تصویر بالا سمت راست:
تصویری از ترقیمه هشت بهشت امیرخسرو دهلوی به خط نسخ با نام کاتب «شمسالحافظ شیرازی». محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۵۶ هجری
۲. تصویر پایین سمت راست:
تصویری از ترقیمه اسکندرنامه امیرخسرو دهلوی به خط نسخ با نام کاتب «شمسالحافظ شیرازی». محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۵۶ هجری
۳. تصویر بالا سمت چپ:
تصویری از ترقیمه کلیله و دمنه به خط نسخ متمایل به نستعلیق . فاقد نام کاتب. محل و تاریخ کتابت، شیراز ۷۸۰-۷۸۵ هجری.
۴. تصویر پایین سمت چپ (سیاه و سفید):
قطعهای تمرینی در بالا به خط ثلث و پایین خط نسخ متمایل به نستعلیق با ذکر «شمسالحافظ شیرازی».
🧠 تحلیل گرافولوژیک و شخصیتشناختی کاتب بر اساس هر چهار خط:
۱. ویژگیهای ساختاری و هماهنگی کلی خطوط
در هر چهار خط نوعی تناسب کلاسیک و رعایت نظم در ترکیببندی مشهود است. این نشان از شخصیتی منظم، متعهد به اصول سنتی، و دارای نظم ذهنی و درونی دارد.
انحنای خطوط و گرایش به حرکت دایرهوار حاکی از وجود روحیهای خلاق، حساس و زیباییجو است.
ثبات در کشیدهها و کنترل فشار قلم، نشان از خویشتنداری، وقار و مهارت بالا دارد. این فرد تمرین زیادی داشته و احتمالاً در مشاغل دینی، فرهنگی یا هنری بوده است.
حرکات نرم ولی کنترلشده قلم، بیانگر شخصیت متعادل، با انضباط و در عین حال دارای لطافت و انعطافپذیری در تفکر است.
۲. مقایسه فشار قلم
فشار یکنواخت اما نه ضعیف، مخصوصاً در نمونههای نسخهنویسی، نشانگر ثبات در خلق و خو، کنترل احساسات و اعتماد به نفس است.
در نمونه تمرینی (ثلث)، فشار بیشتر و آزادی حرکتی بالاتر دیده میشود که این نشان از شور درونی و لذت شخصی از عمل نوشتن دارد.
عدم وجود تغییرات ناگهانی در سرعت یا شیب، گویای آرامش نسبی درونی حداقل در زمان نوشتن این متون است.
۳. ریتم حرکتی و فاصلهگذاری
فاصلهگذاری بین کلمات متعادل و قابل پیشبینی است. این ویژگی در گرافولوژی به فردی اجتماعی، با ارتباطات شفاف و بدون پرخاشگری پنهان اشاره دارد.
با این همه در خطی که تاریخ کتابت جدیدتری دارد ( تصویر بالا چپ) فاصله کلمات بیشتر شده که یا به علت کاربرد خاص متن بوده است یا نشان از این دارد که صاحب دستخط در گذر زمان، انزوا طلبتر و درونگراتر شده و احتمالا روابط اجتماعی خود را کاهش داده است.
ریتم حرکتی در خطوط کتابتی بهمراتب آرامتر از خط تمرینی است، که حاکی از دو حالت متفاوت روانی در موقع نوشتن است: یکی وظیفهمدار، دیگری آزاد و خودانگیخته.
۴. ویژگیهای رفتاری برگرفته از فرم حروف
حروف «ل» و «ک» بلند و ایستاده نوشته شدهاند، که معمولاً نشاندهنده احساس عزتنفس و وقار است.
دایرهها و منحنیهای نرم در حروف «ع»، «م» و «س» ، به روحیهای دروننگر، عاطفی و خیالپرداز اشاره دارد.
در ترقیمههای متقدم ( تصاویر سمت راست) ، گرایش به رعایت ترکیب دقیق، همراه با امضای رسمی (مشخصا ذکر نام و کنیه) نشان از اهمیت دادن به شأن فردی و اجتماعی دارد.
در مجموع حفظ فرم پایهای حروف در طول سالها یعنی فرد تمایلی به ریسکهای بزرگ در شیوهٔ نوشتن نداشته، ولی در عین حال درونمایهٔ سبک خود را با نیاز زمان و نوع زبان هماهنگ کرده است که این نشان از روحیهای تجربهگرا همراه با محافظهکاری دارد.
۵. تحلیل تطبیقی شخصیت در دورههای مختلف زندگی
اگر بر اساس تاریخ کتابت، خط بالا چپ را متعلق به دوران پیری و باقی خطوط را متعلق به دوران میانسالی بدانیم:
در خط بالا چپ، حرکتها کندتر، فرمها اندکی سستتر و گاه لرزش جزئی دیده میشود که میتواند نشانه افت فیزیکی، ولی نه زوال ذهنی باشد. دقت ساختاری هنوز حفظ شده.
در خطوط دیگر، کنترل بهتر، فرم واضحتر و اعتماد به حرکت بیشتر دیده میشود. این تفاوتها از روند طبیعی تغییرات سنی ناشی میشوند، نه تغییر شخصیت.
شخصیت پایهای اما ثابت مانده: فردی متعهد، اهل زیباییشناسی، متوازن، درونگرا و با وقار.
📌 نتیجه نهایی:✍ احسان عظیمی
این چهار نمونه دستخط، با وجود تغییرات جزئی ناشی از زبان (عربی/فارسی) و کهولت سن، ساختاری ثابت و ویژگیهای شخصی یکسانی دارند و بسیار محتمل است که همگی توسط یک نفر نوشته شده باشند. شخصیت نویسنده را میتوان در مجموع منضبط، ثباتطلب، با ذوق هنری، خلاق، دارای پشتکار و تعهد قوی، اما محافظهکار توصیف کرد.
📎 تصاویر مربوط به دستخطها را میتوانید اینجا ببینید.
📎 مقاله تحلیل تطبیقی این چهار خط به روش گرافولوژی را می توانید اینجا و اینجا بخوانید.
@ejraaschool
@bashgahandishe
Telegram
آرتآزش-artazesh (احسان عظیمی)
⭐️ تصویر چهار دستخط منتسب به حافظ شیرازی
⭐️ مقاله تحلیل تطبیقی این خطوط به روش گرافولوژی در ادامه در کانال ارسال میشود
⭐️ در مرحله آخر شخصیتشناسی کاتب بر اساس تحلیل دستخط انجام خواهد شد.
@shabkhaniha
⭐️ مقاله تحلیل تطبیقی این خطوط به روش گرافولوژی در ادامه در کانال ارسال میشود
⭐️ در مرحله آخر شخصیتشناسی کاتب بر اساس تحلیل دستخط انجام خواهد شد.
@shabkhaniha