راستي چيست؟
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
اندوه،پادشاهی ست که چون جایی قرار گرفت ، رضا ندهد که هیچ چیز با او قرار گیرد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بشر_حافی
@atttarrr
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بشر_حافی
@atttarrr
و گفت : سوارِ دل باش و پیاده ی تن!
و گفت : قبضِ دلها در بسط نفوس است و بسط دلها در قبض نفوس است.
و گفت : یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که می نمائی.
و گفت : این قصه را اَلَم باید که از قلم هیچ نیاید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
@atttarrr
و گفت : قبضِ دلها در بسط نفوس است و بسط دلها در قبض نفوس است.
و گفت : یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که می نمائی.
و گفت : این قصه را اَلَم باید که از قلم هیچ نیاید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
@atttarrr
پس ، در راه که می رفت ، می خرامید ، دست اندازان و عیّار وار می رفت ، با سیزده بندِ گران.
گفتند:«این خرامیدن چیست؟».
گفت: «زیرا که به نَحْرْگاه می روم».
و نعره می زد ، و می گفت-
«حریفِ من منسوب نیست به حیف. بِداد شرابی چنان که مهمانی ، مهمانی را دهد. پس چون دوری چند بگذشت ، شمشیر و نَطع خواست .
چنین باشد سزای کسی که بااژدها در تَموزْ خمرِ کهن خورَد .
چون به زیرِ دارش بُردند- به باب الطاق- پای بر نردبان نهاد . گفتند : «حال چیست؟»
گفت : «معراجِ مردان سرِ دار است» .
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
@atttarrr
گفتند:«این خرامیدن چیست؟».
گفت: «زیرا که به نَحْرْگاه می روم».
و نعره می زد ، و می گفت-
«حریفِ من منسوب نیست به حیف. بِداد شرابی چنان که مهمانی ، مهمانی را دهد. پس چون دوری چند بگذشت ، شمشیر و نَطع خواست .
چنین باشد سزای کسی که بااژدها در تَموزْ خمرِ کهن خورَد .
چون به زیرِ دارش بُردند- به باب الطاق- پای بر نردبان نهاد . گفتند : «حال چیست؟»
گفت : «معراجِ مردان سرِ دار است» .
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
@atttarrr
و گفت: در جملهٔ صفتها رحمت است مگر در محبّت که در او هیچ رحمت نیست ؛ بکُشند و از کُشته دِیَّتْ خواهند.
دیت: دیّه
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوبکر_واسطی
@atttarrr
دیت: دیّه
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوبکر_واسطی
@atttarrr
هر چیز را واعظی است ، و واعظِ دلْ حیاست.
هر که نظر کند به صفت ، محجوب بُوَد ، و هر که نظر کند به موصوف ، ظفر یابد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_علی_رودباری
@atttarrr
هر که نظر کند به صفت ، محجوب بُوَد ، و هر که نظر کند به موصوف ، ظفر یابد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_علی_رودباری
@atttarrr
زندگیِ مُحِب به بذل است ، و زندگیِ مشتاق به اشک ، و زندگیِ عارف به ذکر ، و زندگیِ موحّد به زبان و زندگیِ صاحبِ تعظیم به نَفَس ، و زندگیِ صاحبِ همّت به انقطاع از نَفَس. و این زندگی سوختن و غرقه شدن بُوَد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابن_عطا
@atttarrr
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابن_عطا
@atttarrr
پرسیدند که:«اول درجه ای که عارف بدانجا نهد،چیست؟»
گفت:«تحیّر ، بعد از آن افتقار ، بعد از آن اتصال ، بعد از آن حیرت»،
علامت توکل ، خلعِ ارباب و قطع اسباب. انداختن نفس در عبودیت ، و بیرون آوردن نفس از ربوبیّت.
و گفت: دوستی ؛ تو را به سخن آرد ، و شرم ؛ خاموش کند ، و خوف ؛ بی آرام گرداند.
و گفت : دوستی با کسی کن که به تغیّر تو متغیّر نگردد.
و گفت به اوّل قدم هر چه جویی یابی.
و گفت: صبر ثمرهٔ یقیق است.
و گفت: اندوه مخور بر مفقود ، و ذکر معبود موجود.
و گفت : صدق ، زبانی محزون است و سخن به حق گفتن، موزون.
و گفت: رضا ؛ شاد بودن دل است در تلخیِ قضا.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ذالنون_مصری
@atttarrr
گفت:«تحیّر ، بعد از آن افتقار ، بعد از آن اتصال ، بعد از آن حیرت»،
علامت توکل ، خلعِ ارباب و قطع اسباب. انداختن نفس در عبودیت ، و بیرون آوردن نفس از ربوبیّت.
و گفت: دوستی ؛ تو را به سخن آرد ، و شرم ؛ خاموش کند ، و خوف ؛ بی آرام گرداند.
و گفت : دوستی با کسی کن که به تغیّر تو متغیّر نگردد.
و گفت به اوّل قدم هر چه جویی یابی.
و گفت: صبر ثمرهٔ یقیق است.
و گفت: اندوه مخور بر مفقود ، و ذکر معبود موجود.
و گفت : صدق ، زبانی محزون است و سخن به حق گفتن، موزون.
و گفت: رضا ؛ شاد بودن دل است در تلخیِ قضا.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ذالنون_مصری
@atttarrr
و گفت : عشق بهره ای است از آن دریا که خلق را در آن گذر نیست ، آتشی است که جان را در او گذر نیست ، آورد بُردی است که بنده را خبر نیست در آن ، و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود ، مگر به دو چیز : یکی اندوه و یکی نیاز.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
از اندوه کِیْ بیرون آید آن که مصائب بر وی متواتر گردد؟
اگر سلامت خواهی ، سلامی بر دنیا کن به وِداع ، و اگر کرامت خواهی ، تکبیری بر آخرت گوی به تَرکْ.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_داوود_طایی
@atttarrr
اگر سلامت خواهی ، سلامی بر دنیا کن به وِداع ، و اگر کرامت خواهی ، تکبیری بر آخرت گوی به تَرکْ.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_داوود_طایی
@atttarrr
گفتند :«دل کدام وقت خوش بُوَد؟» گفت: «آن وقت که او ، دلْ بُوَد».
و گفت : به رعایتِ حقوق نتوان رسید مگر به حراستِ قلوب.
و گفت : محبتْ افراطِ میل است بی نیل.
و گفت: محبت درست نشود مگر در میان دو تن ، که یکی دیگری را گوید: «ای من».
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_جنید_بغدادی
@atttarrr
و گفت : به رعایتِ حقوق نتوان رسید مگر به حراستِ قلوب.
و گفت : محبتْ افراطِ میل است بی نیل.
و گفت: محبت درست نشود مگر در میان دو تن ، که یکی دیگری را گوید: «ای من».
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_جنید_بغدادی
@atttarrr
در آن میان از او پرسید که :«عشق چیست؟» گفت:«امروز بینی،و فردا بینی، و پس فردا بینی». آن روزش بکشتند،و دیگر روز بسوختند،و سوم روزش به باد دادند؛ #عشق_این_است!
پس،دستش جدا کردند. خنده ای بزد. گفتند: «خنده چیست؟» گفت: «دست از آدمی بسته، باز کردن آسان است، مرد آن است که دست صفات -که کلاهِ همّت از تارَکِ عرش در میکشد - قطع کند». پس پاهایش ببریدند. تبسمی کرد. گفت: «بدین پای سفِر خاکی می کردم، قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر ِ هر دو عالَم بکند. اگر توانید ، آن قدم را ببرید!»
پس، دو دستِ بریدهٔ خون آلود در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد گفتند: «این چرا کردی؟» گفت: «خونِ بسیار از من برفت، و دانم که رویم زرد شده باشد.
شما پندارید که زردیِ رویِ من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما سُرخ روی باشم، که گلگونهٔ مردان خونِ ایشان است». گفتند: «اگر رُوی را به خون سرخ کردی،ساعد ، باری، چرا آلودی؟» گفت: «وضو میسازم». گفتند: «چه وضو؟» گفت: «رَکعَتانِ فی العِشق، لايَصِحَّ وُضُوءهما إلّا بالدَّمِ ؛ در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون».
پس، چشمهاش برکندند. قیامتی از خلق برآمد. بعضی می گریستند، و بعضی سنگ می انداختند.
پس خواستند که زبانش ببرند. گفت: «چندان صبر کنید که سخنی بگویم». روی سویِ آسمان کرد و گفت: «الهی، بدین رنج که برای تو بر من می برند، محرومشان مگردان، و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمدلله که دست و پای من بریدند در راه تو، واگر سر از تن باز کنند در مشاهدهٔ جلالِ تو بر سرِ دار می کنند».
پس، گوش و بینی ببریدند و سنگ روان کردند. عجوزه ای با کوزه ای در دست می آمد. چون حسین را دید، گفت: «زنید، و محکم زنید، تا این حلّاجَکِ رعنا را با سخنِ خدای چه کار!»
پس زبانش ببریدند. و نماز شام بود که سرش ببریدند. و در میانِ سر بریدن تبسّمی کرد، و جان بداد. و مردمان خروش کردند و حسینْ گویِ قضا به پایانِ میدانِ رضا برد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
@atttarrr
پس،دستش جدا کردند. خنده ای بزد. گفتند: «خنده چیست؟» گفت: «دست از آدمی بسته، باز کردن آسان است، مرد آن است که دست صفات -که کلاهِ همّت از تارَکِ عرش در میکشد - قطع کند». پس پاهایش ببریدند. تبسمی کرد. گفت: «بدین پای سفِر خاکی می کردم، قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر ِ هر دو عالَم بکند. اگر توانید ، آن قدم را ببرید!»
پس، دو دستِ بریدهٔ خون آلود در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد گفتند: «این چرا کردی؟» گفت: «خونِ بسیار از من برفت، و دانم که رویم زرد شده باشد.
شما پندارید که زردیِ رویِ من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما سُرخ روی باشم، که گلگونهٔ مردان خونِ ایشان است». گفتند: «اگر رُوی را به خون سرخ کردی،ساعد ، باری، چرا آلودی؟» گفت: «وضو میسازم». گفتند: «چه وضو؟» گفت: «رَکعَتانِ فی العِشق، لايَصِحَّ وُضُوءهما إلّا بالدَّمِ ؛ در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون».
پس، چشمهاش برکندند. قیامتی از خلق برآمد. بعضی می گریستند، و بعضی سنگ می انداختند.
پس خواستند که زبانش ببرند. گفت: «چندان صبر کنید که سخنی بگویم». روی سویِ آسمان کرد و گفت: «الهی، بدین رنج که برای تو بر من می برند، محرومشان مگردان، و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمدلله که دست و پای من بریدند در راه تو، واگر سر از تن باز کنند در مشاهدهٔ جلالِ تو بر سرِ دار می کنند».
پس، گوش و بینی ببریدند و سنگ روان کردند. عجوزه ای با کوزه ای در دست می آمد. چون حسین را دید، گفت: «زنید، و محکم زنید، تا این حلّاجَکِ رعنا را با سخنِ خدای چه کار!»
پس زبانش ببریدند. و نماز شام بود که سرش ببریدند. و در میانِ سر بریدن تبسّمی کرد، و جان بداد. و مردمان خروش کردند و حسینْ گویِ قضا به پایانِ میدانِ رضا برد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
@atttarrr
وقتی بدانکه می کردند ، ریا می کردند ؛ اکنون بدانچه نمی کنند ریا می کنند.
و گفت : در دنیا شروع کردن آسان است ، اما از میان
باز ، بیرون آمدن و خلاص یافتن دشوار است.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_فضیل_عیاض
@atttarrr
و گفت : در دنیا شروع کردن آسان است ، اما از میان
باز ، بیرون آمدن و خلاص یافتن دشوار است.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_فضیل_عیاض
@atttarrr
و گفت : جملهِ دنیا ، از اوّل تا آخر ، در برابر یک ساعت غم نَیَرزَد، پس چگونه بُوَد عمرِ در غم بودن از او با نصیب اندک از او؟
پس از او راحت کِی خواهد بود؟
گفتند :《محبّت را نشان چیست؟》گفت :《آنکه به نکویی زیادت نشود ، و به جفا نقصان نگیرد》.
پرسیدند که :《به چه توان شناخت که خدای تعالی از ما راضی است یا نِی؟》 گفت :《اگر تو راضی باشی از او ، نشان است که او از تو راضی است》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_یحیی_معاذ_رازی
@atttarrr
پس از او راحت کِی خواهد بود؟
گفتند :《محبّت را نشان چیست؟》گفت :《آنکه به نکویی زیادت نشود ، و به جفا نقصان نگیرد》.
پرسیدند که :《به چه توان شناخت که خدای تعالی از ما راضی است یا نِی؟》 گفت :《اگر تو راضی باشی از او ، نشان است که او از تو راضی است》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_یحیی_معاذ_رازی
@atttarrr
و گفت: عشاق به عشق، مرده در آمدند.
و گفت: ترسگاری، اندوه دایم است.
و گفت: علامت صبر سه چیز است؛ ترک شکایت ، و صدقِ رضا ، و قبول قضا به دلخوشی.
گفت:《نظر کردم در نفسِ خود، و عمل خود، و تقصیر خود. پس ناامید شدم.و السلام》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_شاه_شجاع_کرمانی
@atttarrr
و گفت: ترسگاری، اندوه دایم است.
و گفت: علامت صبر سه چیز است؛ ترک شکایت ، و صدقِ رضا ، و قبول قضا به دلخوشی.
گفت:《نظر کردم در نفسِ خود، و عمل خود، و تقصیر خود. پس ناامید شدم.و السلام》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_شاه_شجاع_کرمانی
@atttarrr
حکمت سخن گوید در دلِ عارفان به زبان تصدیق ، و در دل زاهدان به زبان تفضیل ، و در دلِ عابدان به زبان توفیق ، و در دل مریدان به زبان تفکر ، و در دلِ عالمان به زبان تذکر.
و گفت: هر جا که رسی سنگی بر آهن می زن ، باشد که سوخته ای در میان باشد. اگر بسوزد ، گو معذور دار که بر راهگذارِ قافله افتاده بودی.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_منصور_عمار
@atttarrr
و گفت: هر جا که رسی سنگی بر آهن می زن ، باشد که سوخته ای در میان باشد. اگر بسوزد ، گو معذور دار که بر راهگذارِ قافله افتاده بودی.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_منصور_عمار
@atttarrr
گفتند:《علامت محبت چیست؟》گفت:《آنکه عبادتِ او اندک بُوَد ، و تفکر او دائم بُوَد ، و خلوت او بسیار ، و خاموشیِ او پیوسته.
و گفت:《چون صلاحِ دل جویی یاری خواه ، بر وِی به نگاهداشت زبان》.
و گفت:《هر که اندکی را آسان شمارد و خُرد گیرد زود بُوَد که در بسیار اُفتد》.
و گفت:《خواص غوّاصی می کنند در دریای فکرت ، و عوام سرگشته و گمراه می گردند در بیابانِ غفلت》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_احمد_بن_عاصم_الانطاکی
@atttarrr
و گفت:《چون صلاحِ دل جویی یاری خواه ، بر وِی به نگاهداشت زبان》.
و گفت:《هر که اندکی را آسان شمارد و خُرد گیرد زود بُوَد که در بسیار اُفتد》.
و گفت:《خواص غوّاصی می کنند در دریای فکرت ، و عوام سرگشته و گمراه می گردند در بیابانِ غفلت》.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_احمد_بن_عاصم_الانطاکی
@atttarrr
حق تعالی دلها را بیافرید پیش از جانها و در روضه ی اُنس بداشت.
و سِرّها را پیش از دلها بیافرید و دردرجه ی وصل بداشت.
و هر روز نظر کرامت ، و کلمه ی محبت ، جانها را می شنوانید و لطیفه ی اُنس بر دلها ظاهر کرد و کشفِ جمال بر سِرّ تجلی کرد.
زَهوی و فخری در میان ایشان پدید آمد. حق تعالی بِدان برایشان امتحان کرد ،
سِرّ را در جان به زندان کرد ، و جان را در دل محبوس گردانید ، و دل را در تن بازداشت.
آنگاه عقل را در ایشان مرکّب گردانید ، و فرمانها را بداد.
دل در محبت پیوست ، جان به قُربت رسید ، سِرّ به وصلت ، قرار گرفت.
《بااندکی تخلیص》
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_عمر_و_بن_عثمان_مکی
@atttarrr
و سِرّها را پیش از دلها بیافرید و دردرجه ی وصل بداشت.
و هر روز نظر کرامت ، و کلمه ی محبت ، جانها را می شنوانید و لطیفه ی اُنس بر دلها ظاهر کرد و کشفِ جمال بر سِرّ تجلی کرد.
زَهوی و فخری در میان ایشان پدید آمد. حق تعالی بِدان برایشان امتحان کرد ،
سِرّ را در جان به زندان کرد ، و جان را در دل محبوس گردانید ، و دل را در تن بازداشت.
آنگاه عقل را در ایشان مرکّب گردانید ، و فرمانها را بداد.
دل در محبت پیوست ، جان به قُربت رسید ، سِرّ به وصلت ، قرار گرفت.
《بااندکی تخلیص》
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_عمر_و_بن_عثمان_مکی
@atttarrr
و گفت : آرام گیر بر بساط ، و پرهیز کن از انبساط ، و صبر کن بر ضربِ سیاط تا وقتی که بگذری از صِراط.
و گفت : یقین ، مشاهده است.
و گفت : صبر ترکِ شکایت است.
و گفت : اُنس سرورِ دل است به حلاوتِ خطاب.
و گفت : همّت ساکن نشود مگر به محبت ، و ارادت ساکن نشود مگر به دوری از مَنیّت ، و مَنیّت کسی را بُوَد که گام فراخ نهد.
و گفت : محبت وفا است با وِصال ، و حُرمت است با طلبِ وصال.
سیاط(شلاق ها)
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابو_محمد_رویم
@atttarrr
و گفت : یقین ، مشاهده است.
و گفت : صبر ترکِ شکایت است.
و گفت : اُنس سرورِ دل است به حلاوتِ خطاب.
و گفت : همّت ساکن نشود مگر به محبت ، و ارادت ساکن نشود مگر به دوری از مَنیّت ، و مَنیّت کسی را بُوَد که گام فراخ نهد.
و گفت : محبت وفا است با وِصال ، و حُرمت است با طلبِ وصال.
سیاط(شلاق ها)
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابو_محمد_رویم
@atttarrr
جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟ گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد.
پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
گفتم : شما کیستید؟ گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد.
پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr