Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
49 - Telegram Web
Telegram Web
نقل است که در بلخ قحطی عظیم بود چنان که یکدیگر می خوردند. غلامی دید در بازار، شادمان و خندان. گفت: «ای غلام، چه جای خرّمی است؟ نبینی که خلق از گرسنگی چونند؟» غلام گفت:«مرا چه باک! که من بندهٔ کَسیم که وی را دِهی است خاصّه، و چندین غلّه دارد، مرا گرسنه نگذارد». شقیق آن جایگاه از دست برفت، گفت: «الهی، این غلام به خواجه ای که انبار داشته باشد، چنین شاد باشد، تو مالِک الملوکی، و روزی پذیرفته ای؛ ما چرا اندوه خوریم؟» در حال از شغل دنیا رجوع کرد و توبهٔ نصوح کرد، و روی به راه حق نهاد، و در توکل به حدّ کمال رسید. پیوسته گفتی: « من شاگرد غلامی ام».

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_شقیق_بلخی
@atttarrrr
نقل است که روزی می گذشت، کودکی دید که در گِل مانده بود. گفت:«گوش دار تا نیفتی!» کودک گفت:«افتادنِ من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم؛ اما تو گوش دار! که اگر پای تو بلغزد همهٔ مسلمانان که از پس تو در آیند بلغزند، و برخاستنِ همه دشوار بُوَد».


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابو_حنیفه
@atttarrr
نقل است که از بلاد روم هر سال مال بسیار می فرستادندبه هارون الرشید. یکسال رهبانی چند بفرستادند تا با دانشمندان بحث کنند،«اگر ایشان بِهْ دانند، مال بدهیم، والّا از ما دگر مال نطلبید!» چهارصد مرد ترسا بیامدند. خلیفه فرمود تا منادی کردند و جملهٔ علمای بغداد بر لب دجله حاضرشدند. پس هارون، شافعی را طلبید و گفت: «جواب ایشان تو را می باید کرد». چون همه بر لب دجله حاضر شدند، شافعی سجاده بر دوش انداخت، و برفت و بر سر آب انداخت، و گفت: «هر که با ما بحث می کند، اینجاآید»‌. ترسایان چون آن بدیدند جمله مسلمان شدند، و خبر به قیصر روم رسید که ایشان مسلمان شدند بر دست شافعی. قیصر گفت:«الحمدالله که آن مرد اینجا نیامد، که اگر اینجا آمدی در همهٔ روم زنّارداری نماندی».

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_امام_شافعی
@atttarrr
بر همه چيزي کتابت بوَد، مگر بر آب.
اگر گذر کني بردريا، از خون خويش بر آب کتابت کن!
تا آن که از پيِ تو درآيد،
داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته اند.


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء

@atttarrr
نقلست که جریری مجلس می داشت جوانی برخاست و گفت :
" دلم گم شده است دعا کن تا باز دهد."
جریری گفت :" ما همه درین مصیبت ایم ."



#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابو_محمد_جریری
@atttarrr
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند. یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»گفت:«من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_احمد_خضرویه
@atttarrr
گفت:«اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم ، از بهر آنکه عشقْ ، خود ، او را صد بار سوخته است». سائلی گفت:« اگر آن عاشق را جُرم بسیار بُوَد ، او را نسوزی؟» گفت:«نِیْ که آن جُرم به اختیار نبوده باشد،که کار عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری».


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_یحیی_معاذ_رازی
@atttarrr
نقل است که دزدی را آویخته بودند. جنید برفت و پایِ او را بوسه داد. از او سوال کردند. گفت: هزار رحمت بر وی باد که در کارِ خود مرد بوده است، و چنان این کار را به کمال رسانیده است که سر در سرِ آن کار کرده است.

و گفت یک روز دلم گم شده بود. گفتم: الهی، دلِ من باز دِه. ندایی شنیدم که : یا جنید ، ما دل بدان ربوده ایم تا با ما بمانی، تو باز می خواهی که با غیر بمانی.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_جنید_بغدادی
@atttarrr
«رَکْعَتٰانِ فِی الْعِشْق ، لٰایَصِحَّ وُضُوءهمٰا اِلّا بِالدَّمِ ؛
در عشق دو رکعت است ، که وضوی آن درست نیاید ، الّا به خون».

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_حسین_منصور_حلاج
@atttarrr
روزی جمعی پیش رفتند و او در بند بود. گفت: «شما کیستید؟» گفتند: «دوستانِ تو». سنگ در ایشان انداختن گرفت. همه بگریختند. او گفت:«ای دروغزنان ،دوستان به سنگی چنداز دوستِ خود می گریزند؟ معلوم شد که دوستِ خودید نه دوستِ من».

نقل است که یکبار چند شبانه روز در زیرِ درختی رقص می کرد و می گفت:« هو ، هو». گفتند:« این چه حالت است؟» گفت:«این فاخته بر این درخت می گوید:‌ ً کو کو؟ ً من نیز موافقتِ او را می گویم: ً هو ، هو ً». و چنین گویند [که] تا شبلی خاموش نشد، فاخته خاموش نشد.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوبکر_شبلی
@atttarrr
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr
نقل است که شبی نماز همی کردی. آوازی شنود که: « هان ، بوالحسن ، خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت :
« ای بار خدای ْ، خواهی تا آنچه از رحمتِ تو
می دانم و از کرم تو می بینم ، با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت نکند؟»
آواز آمد: « نه از تو ، نه از من».

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
@atttarrr

و گفت: در گرمابه شدم، و آبی بود فرا گذاشتم. جوانی چون ماه از گوشه گرمابه آواز داد که: «تا چند آب بر ظاهر پیمایی؟ یک راه آب به باطن فرو گذار!» گفتم: «تو ملکی یا جنّی یا انسی بدین زیبایی؟» گفت: «هیچ کدام، من آن نقطه ام زیر بیِ بسم الله» گفتم: «این همه مملکت تو است؟» گفت: «یا ابراهیم، از پندار خود بیرون آی تا مملکت بینی».

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابراهیم_شیبانی
@atttarrr
روشن تر از خاموشی
چراغی ندیدم و
سخنی به از بی سخنی نشنیدم.
ساکن سرای سکوت شدم.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء

@atttarrr

معراج شیخ بایزید
و گفت: «بیزارم از آن خدای ، که به طاعتِ من از من خشنود شود ، و به معصیتِ من از من خشم گیرد. پس او خود در بندِ من است تا من چه ‌کنم.


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوبکر_واسطی
@atttarrr
ابوالقاسم قُشیری بر سر منبر گفت که: فرقِ میان من و ابوسعید آن است که ابوسعید خدای را دوست می دارد، و خدای تعالی ابوالقاسم را دوست می دارد. پس ابوسعید ذرّه ای بُوَد و ما کوهی».
این سخن با شیخ گفتند. شیخ گفت: «ما هیچ نیستیم، آن کوه و آن ذره همه اوست».

{و چون شیخ ابوسعید در پاسخ بگوید: که آن پَشِه هم توئی ، ما خود هیچ نیستیم.}

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوسعید_ابوالخیر
@atttarrr
و گفت عبادت دَه جزء است؛

نُه جزء گریختن از خلق است
و یک جزء خاموشی.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_شقیق_بلخی
@atttarrr
گفت : هر چیزی را زکاتی ست و زکاتِ عقل ، اندوهی ست طویل .


#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_فضیل_عیاض
@atttarrr
گفت: بدان،که خوفِ آتش در جنبِ خوفِ فِراق، به منزلتِ یک قطره آب است که در دریای اعظم اندازند. و من نمیدانم چیزی دل گیرنده تر از خوفِ فِراق.
اگر به دستِ من اُفتد، فِراق را بِکُشم.

#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ذوالنون_مصری
@atttarrr
... و ابلیس
از آنگونه نيست که در تصورِ توست.
ابليس ، زخم‌خورده‌ عشق است.
به‌ عشقی که به حق داشت ، از سجده‌ غیر ، سر پیچید.
بدان كه در عشق ، ثبات‌قدم از آن بیش، ميسر نیست.
به آدم سجده نکرد و خويش ، رانده‌ درگاه ساخت ، زيرا که عشق ، اجازتش نمی‌داد سرفرود آوردن به هیچ، درگاه دیگر.
ابلیس پیشوای عاشقان بود و سرآهنگ موحدان.


#حسين_منصور_حلاج
@atttarrr
2025/10/20 02:16:04
Back to Top
HTML Embed Code: