tgoop.com/ashtabah_s/15680
Last Update:
#پارت_صد_هشتاد
#بذار_تو_آغوش_خودت_بزرگ_شم
_ممنون از راهنمایت،حتما استفاده میکنم،از دست همتون راحت میشم
_ماهم ازدست تو
غذا رو جمع کردم وازاتاق سریع زدم بیرون....
خدایا با این ادم چیکار باید کنم...نمیخواستم برای این دختر دردسر درست کنم ...
به سمت اتاقی که مریم داخلش بود رفتم
تقه ای به در زدم
_جانم
وارد اتاق شدم
روی زمین دراز کشیده بود
به سمتش رفتم
خواست ازجاش بلند شه
نذاشتم
_مریم من میرم
_کجا؟
_خونه امین،این تاوقتی من نرم ازاینجا نمیره
_من که گفتم بخاطر م...
_نه،برم پیشش بهتره
_اگه بلایی سرت بیاره چی؟
_تهش مرگه،منم ارزومه
_بهار،نرو
_برم بهتره،اما شماره تلفن اینجارودارم،مال خونه روهم بهت میدم،باهات درارتباطم
_بمون بهار،اصلا اونم بمونه من مشکل ندارم..اگه توبری کی منو ترک بده
_خودم ترکت میدم، هرموقع اماده بودی میام
_من اماده ام الان..
بی حرف بغلش کردم
_مدت اشنایمون به هفته هم نمیرسه،اماشدی همه کس من
_منم جزتودیگه کسی روندارم،بعدازمدتها حس کردم براکسی مهمم،اگه توهم بزاری بری،دیگه امیدی به این دنیا ندارم
_مریم،اگه بمون امین واسط دردسر درست میکنه
ازبغلش اومدم بیرون
چشمای جفتمون خیس بود...
باخنده گفت
_الان شوهرت ببینه فکرمیکنه حتما بامن رابطه عاشقانه داری
BY بزارتوآغوش خودت بزرگ شم(استادمغرورمن)
Share with your friend now:
tgoop.com/ashtabah_s/15680