tgoop.com/ashtabah_s/15674
Last Update:
#پارت_صد_هفتاد_چهار
#بذار_تو_آغوش_خودت_بزرگ_شم
_کشتن ادما برام مثل کشتن مورچه آسونه....
صورت مریم داشت قرمز میشد
سریع بازوشو گرفتم
وگفتم
_ ولش کن ،داره نفسش میره
_ببینم الانم میتونه پارم کنه
مریم داشت جلوم جون میداد
_میگمولش کن...داره میمیره، مرگ مامانت ولش کن
دستش رو از روی گلوش برداشت
و سریع به سمتم برگشت و یقمو رو محکم گرفت و کشید سمت خودش
وفریاد زد
_مرگمادر منو، برا جون این معتاد قسممیدی
_داشتیش میکشتیش خب
_بهتر،یه معتاد کمتر
مریم روی زمین افتاده بود
و ازحال رفته بود
_وای امین مرده...
امیننگاهش به مریم افتاد
_خداروشکر یه انگل رفت
_اون انگل نیست،داشت ترکمیکرد
دستش رو از رویقم برداشت
به سمت مریم خم شد
نبضش رو گرفت
_یه لیوان اب قند درست کن بهش بده ،ترسیده ،ازحال رفته
_ببین چیکارکردی،بیرونم میکنه
_بهتره،نیازی نمیبینم اینجا بمونی
_من اینجاارامش دارم،چرانمیفهمی؟
_توخونه من نداری؟
_نه،مگه گذاشتی ،همش اذیتم میکنی، منت میزاری سرم ،الانم که خوب شدی..فقط برای انتقامه
_توهم خوب رفتارکردی؟حرف میزدم توهم زبونت رو تلخ میکردی
_توقع داری لال بشم
_تو زنی،توباید بلدباشی شوهرتو اروم کنی
_یادت رفته ازدواج ما صوریه؟
_نه یادم نرفته،اما میشد باخاطره خوش کنارهم باشیم
BY بزارتوآغوش خودت بزرگ شم(استادمغرورمن)
Share with your friend now:
tgoop.com/ashtabah_s/15674