tgoop.com/ashtabah_s/15670
Last Update:
#پارت_صد_هفتاد
#بذار_تو_آغوش_خودت_بزرگ_شم
_اما بدیش اینه بابام میدونه توهمسایه منی
_نمیشه ؟
_چرا ،بالاخره سرنوشت اینه که همسایه من یکی از دوستای زنداداشمه،
انگار تمام گذشته روفراموش کردم...
بالبخند گفتم
_کی میریم
_فکرنمیکردم انقدر مشتاق دیدن خانوادم باشی..
_خانواده تو،اون خانواده ای که من همیشه ارزوشو داشتم
_خانواده ما ازدورقشنگه
_امروز میریم دیدنشون
_اول باید بهم بله رو بگی
_من نمیتونم ازکسی انتقام بگیرم
_من که نگفتم بکشیش که،فقط نقش یه عاشق ومعشوق رو جلوی چندنفربازی کنیم
_برای اینکه حرصشو دربیاری
_توفکر کن اره
_نمیدونم،باید فکرکنم
باحرص گفت
_باشه
......
بادیدنم سریع به سمتم اومد
_دل هزار را رفت،چراانقدر دیر کردی فکرکردم بلایی سرت اورده،دادگاهت چیشد
_نبرد دادگاه
ابروهاشو بالاداد ولبخند مشکوکی زد
_چرا؟
_اون دختره توزرد در اومد،میخواد کمکش کنم تا حرصش در بیاد
_توچی گفتی؟
_گفتم باید فکرکنم
_نکنه میخوای قبول کنی
_نمیدونم
_تادم در رسوندت؟
_اره....اصرار کرد برگردم گفتم نه،میخوام پیش دوستم بمونم،گفت میام بهت سرمیزنم
_اهوع،مهربون شده یهو
_خودمم تعجب کردم ،انقدر جنتلمن شده بود،فردا میخوام برم خونه جاریم
_اونجاچه خبره؟
_برم دیدنش
_باید شیک بری،یه دست لباس پلو خوری دارم،بپوش دهنشون باز میمونه
_نه،همین لباسای خودم خوبه
_حرف اضافه نزن....من دارم میرم،شما تا ناهار وشام روبزاری یه دست هم به خونه بکشی ،بنده برگشتم
_چشم...
_قربون چشم گفتنت خانوم
لبخندی زدم و ازدر زد بیرون...
BY بزارتوآغوش خودت بزرگ شم(استادمغرورمن)
Share with your friend now:
tgoop.com/ashtabah_s/15670