tgoop.com/ashtabah_s/15669
Last Update:
#پارت_صد_شصت_نه
#بذار_تو_آغوش_خودت_بزرگ_شم
_سلام،چی میل دارین؟
امین اشاره ای به من کرد وگفت
_اول شما
_یه لیوان اب
یه تای ابروشو بالاداد وگفت
_همین
_بله
_برای من یه قهوه و یک تیکه کیک
گارسون سری تکون داد ورفت...
_اب توخونه هم پیدامیشه ها،یه چیز دیگه سفارش میدادی
_اب برام بهتره
_زن کم خرجی هستی، خوبه
_چیشد منصرف شدی از ازدواج
_فهمیدم اون کسی که فکر میکردم نیست
_چه جوریه مگه؟
_اونش به خودم ربط داره
_خرابه؟
_نه
_خب پس چی؟
_فضولی؟
چپ چپ نگاهش کردم
وچیزی نگفتم
_ازت یه درخواست دارم
_چی؟
_میخوام کمکم کنی ازش انتقام بگیرم
_از کی،چه انتقامی
_از همون دختر،میخوام بفهمه منم مثل خودش بازیش میدادم
_نه من نمیتونم
_من کمکت کردم ،توهم باید کمکم کنی
_ده برابر از اون اذیتم کردی تحقیرم کردی
_باشه،توهم اذیتم کن،تحقیرم کن
_مگه من مثل توام
_توادمی هستی که میشه روت حساب بازکرد ،بخاطرهمین ازت کمک خواستم
سکوت کردم وحرفی نزدم ...گارسون سفارش هارو برامون اورد
بعدازرفتن گارسون باز به حرف اومد
_مامان بابام اومدن ،ببینن میتونن سارا رو راضی کن
_سارا خیلی خانومه،خوشبحالش که پدرمادرت انقدر دوسش دارن
_اتفاقا بابام چندروز پیش گفت اون دختره که برات غذا میورد چیشد
_منو میگفت
سری تکون دادوگفت
_اره،مطمعنم اگه مامانمم ببینتت
عاشقت میشه
_که هیچ وقت نمیشه
_اگه بخوای میتونی امروز به بهونه دوست سارا بریم خونه اشون
میخواستم یکبارهم شده توی جمعه شون باشم،هرچند به عنوان دوست سارا،نه همسر امین
BY بزارتوآغوش خودت بزرگ شم(استادمغرورمن)
Share with your friend now:
tgoop.com/ashtabah_s/15669