الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم
و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم...
الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد،
یار آن دارد که چون تو یاری دارد،
او که در هر دو جهان تورا دارد
هرگز کی تو را بگذارد...
الهی دانی چه شادم،
نه آنکه بخویشتن بتو افتادم،
تو خواستی من نخواستم
دولت بر بالین دیدم
چون از خواب بر خاستم...
الهی با بهشت چه سازم
و با حور چه بازم،
مرا دیده یی ده که از هر نظری
بهشتی سازم...
الهی روزگاری ترا می جستم
خود را می یافتم، اکنون خود را
میجویم و ترا می یابم...
الهی من کیستم که تو را خواهم
چون از قیمت خود آگاهم،
از هر چه می پندارم کمترم
و از هر دمی که می شمارم بدترم...
الهی عنایت تو کوه است
و فضل تو دریا، کوه کی فرسود
و دریا کی کاست،
عنایت تو کی جست
و فضل تو کی وا خواست...
الهی یک چند بیاد تو نازیدم،
اینم بس که صحبت تو ارزیدم...
#خواجه_عبدالله_انصاری
@asharmolana.
و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم...
الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد،
یار آن دارد که چون تو یاری دارد،
او که در هر دو جهان تورا دارد
هرگز کی تو را بگذارد...
الهی دانی چه شادم،
نه آنکه بخویشتن بتو افتادم،
تو خواستی من نخواستم
دولت بر بالین دیدم
چون از خواب بر خاستم...
الهی با بهشت چه سازم
و با حور چه بازم،
مرا دیده یی ده که از هر نظری
بهشتی سازم...
الهی روزگاری ترا می جستم
خود را می یافتم، اکنون خود را
میجویم و ترا می یابم...
الهی من کیستم که تو را خواهم
چون از قیمت خود آگاهم،
از هر چه می پندارم کمترم
و از هر دمی که می شمارم بدترم...
الهی عنایت تو کوه است
و فضل تو دریا، کوه کی فرسود
و دریا کی کاست،
عنایت تو کی جست
و فضل تو کی وا خواست...
الهی یک چند بیاد تو نازیدم،
اینم بس که صحبت تو ارزیدم...
#خواجه_عبدالله_انصاری
@asharmolana.
❤23🕊3
در انتظار مرگم
دلتنگ شب های سردم
در بازار سنگ فروشان
به دنبال سنگ قبرم
نا امید نیستم اما
رهگذر مسیر های سختم
از آنان که رفتند آموختم
چو رفتهها درپی روز حشرم
بیشتر از مرگ من به فکر مرگم
چون در كُل نَفْسٍ ذَائِقَهُ المَوتم
شاعر: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
دلتنگ شب های سردم
در بازار سنگ فروشان
به دنبال سنگ قبرم
نا امید نیستم اما
رهگذر مسیر های سختم
از آنان که رفتند آموختم
چو رفتهها درپی روز حشرم
بیشتر از مرگ من به فکر مرگم
چون در كُل نَفْسٍ ذَائِقَهُ المَوتم
شاعر: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
❤24
.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اَعدا میکشد وین سنگدل اَحباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اَعدا میکشد وین سنگدل اَحباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤10💔2❤🔥1👍1
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیامست و پیامست و پیامست……..🤍🌱
#مولانا
@asharmolana.
سلامست و سلامست و سلامست
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیامست و پیامست و پیامست……..🤍🌱
#مولانا
@asharmolana.
❤32
زیرپوشش دین
ای صدرنشین زاهد عالی جناب ما
ای دوستدارمخفیّ جام شراب ما
ظاهر نما به چهره ی معروف مردمی
ازدور چو آب و زنزدیک سراب ما
تا کی دوام میکند تزویر ریو تو
پیدابدست زمزم و پنهان شراب ما
گربرددزد زخانه ی درویش فوطهء
بردی به شب زمکتب توحید کتاب ما
بیچاره گان فریب ترامیخورد مدام
ظاهر نما به لنگیّ وباطن خراب ما
ترسم که روز حشر امامی کنی دگر
وآنجا نهی به آتش دوزخ کباب ما
رحمانی چه اعتبار به تزئن ظاهری
بیش تر بودازین بخرابی ثواب ما
#ارسالی دوست عزیز
@asharmolana
ای صدرنشین زاهد عالی جناب ما
ای دوستدارمخفیّ جام شراب ما
ظاهر نما به چهره ی معروف مردمی
ازدور چو آب و زنزدیک سراب ما
تا کی دوام میکند تزویر ریو تو
پیدابدست زمزم و پنهان شراب ما
گربرددزد زخانه ی درویش فوطهء
بردی به شب زمکتب توحید کتاب ما
بیچاره گان فریب ترامیخورد مدام
ظاهر نما به لنگیّ وباطن خراب ما
ترسم که روز حشر امامی کنی دگر
وآنجا نهی به آتش دوزخ کباب ما
رحمانی چه اعتبار به تزئن ظاهری
بیش تر بودازین بخرابی ثواب ما
#ارسالی دوست عزیز
@asharmolana
❤8💔3👍1
.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤13💔1
چند قبا بر قد دل دوختم
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
@asharmolana.
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
@asharmolana.
❤13
Forwarded from اشعار حکیمانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
#سعدی
@Ashaar_Hakimaneh
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
#سعدی
@Ashaar_Hakimaneh
❤18❤🔥4
" اهلِ دنیا، عاشق جاه اند از بیدانشی
آتشِ سوزان بهچشمِ کودکِ نادان زر است"
#بیدل_دهلوی
اهلِ دنیا اشاره به سودپرستانی است که از فرط بیدانشی، بهجاه (کنایه از مقام و حِشمتِ دنیایی) عشق میورزند و مانند کودک نادان - به تصوّر اینکه آتشِ سوزان زر است - به آتش دست میاندازند و سرانجام، خود در این آتشِ سوزانِ حرص میسوزند تا به تعبیر خودشان، به آن "جاه" و و جاهتِ کاذب برسند.
دانش یا درکِ واقعی آنست که آدم به جاه و شوکتِ اعتباری دل نبندد و در پی کسبِ و فضیلتِ حقیقی؛ یعنی دوری از حرص و
جاه باشد.
@asharmolana.
آتشِ سوزان بهچشمِ کودکِ نادان زر است"
#بیدل_دهلوی
اهلِ دنیا اشاره به سودپرستانی است که از فرط بیدانشی، بهجاه (کنایه از مقام و حِشمتِ دنیایی) عشق میورزند و مانند کودک نادان - به تصوّر اینکه آتشِ سوزان زر است - به آتش دست میاندازند و سرانجام، خود در این آتشِ سوزانِ حرص میسوزند تا به تعبیر خودشان، به آن "جاه" و و جاهتِ کاذب برسند.
دانش یا درکِ واقعی آنست که آدم به جاه و شوکتِ اعتباری دل نبندد و در پی کسبِ و فضیلتِ حقیقی؛ یعنی دوری از حرص و
جاه باشد.
@asharmolana.
❤10👍1
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤22❤🔥1
مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است
زین در کجا رویم که ما را به خاک او
واو را به خون ما که بریزد حوالت است
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است
زین در کجا رویم که ما را به خاک او
واو را به خون ما که بریزد حوالت است
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤17
من طربم طرب منم زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان شیوه کند برای من
عشق چومست و خوش شود بیخودوکش مکش شود
فاش کند چو بیدلان بر هـــمگان هـــوای مـــن
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام
ذره به ذره می زند دبدبه فنای من
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد
دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند
باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل
نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو
تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را
بر کف پیر من بنه از جهت رضای من
گفت که باده دادمش در دل و جان نهادمش
بال و پری گشادمش از صفت صفای من
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد
نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم
راح بود عطای او روح بود سخای من
باده توی سبو منم آب توی و جو منم
مست میان کو منم ساقی من سقای من
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام
تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد
غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من
#مولانا
@asharmolana.
عشق میان عاشقان شیوه کند برای من
عشق چومست و خوش شود بیخودوکش مکش شود
فاش کند چو بیدلان بر هـــمگان هـــوای مـــن
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام
ذره به ذره می زند دبدبه فنای من
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد
دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل
تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند
باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل
نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو
تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را
بر کف پیر من بنه از جهت رضای من
گفت که باده دادمش در دل و جان نهادمش
بال و پری گشادمش از صفت صفای من
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد
نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم
راح بود عطای او روح بود سخای من
باده توی سبو منم آب توی و جو منم
مست میان کو منم ساقی من سقای من
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام
تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد
غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من
#مولانا
@asharmolana.
❤20❤🔥4
بیا تا قدرِ یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینهیْ مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدایِ دوست کردند
سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعدِ مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
خمش کن مردهوار ای دل، ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
#مولانا
@asharmolana.
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینهیْ مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدایِ دوست کردند
سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعدِ مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
خمش کن مردهوار ای دل، ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
#مولانا
@asharmolana.
❤24
گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی، آهسته که سرمستم
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
بس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی، آهسته که سرمستم
#حضرت_مولانا
@asharmolana.
❤18❤🔥1
گرچه منزل بَس خطرناک است و مقصد بَس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور...
#حافظ_شیرازی
@asharmolana.
(📷)
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور...
#حافظ_شیرازی
@asharmolana.
(📷)
❤28👍2