tgoop.com/asharmolana/9873
Create:
Last Update:
Last Update:
میترسم که قلم را بر دست بیگیرم
گویم از احساسی که هر شب میگریم
گویم از آوازی که هرشب میسوزد
تا صبح که حنجره را در دست میگیرم
میترسم که چشماناش باشد علامتی
علامتی که در سکوت شب است قیامتی
صداهای میشنوم که نمیدانم از کجا
صداهای که می آید ز عمق چاه بینوا
ترسم که نرسم به آنجا که هستی
یا از ترس، بیفتم همانجا بمیرم
نمیدانم چطور رسم بر تو ای در ناکجا
در کجای که من بیتو در اینجا میمیرم
شاعر یلدا قربانزاده
BY اشعار مولانا ♡
Share with your friend now:
tgoop.com/asharmolana/9873