tgoop.com/asharmolana/9870
Last Update:
درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا میخواهند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه یالبلوی و ذقت المن و السلوا
چهل سالست چون موسی بگرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایبها
که چندین سال من کشتی درین خشکی همی رانم
بیا ای جان تویی موسی و این قالب عصای تو
چو بر گیری عصا گردم چو افنکندیم ثعبانم
تو عیسی و من مرغت تو مرغی ساختی از گل
چنانک در دمی در من چنان دراوج پرانم
منم استون آن مسجد که مسند ساخت پیغامبر
چو او مسند دگر سازد ز درد هجر نالانم
خداوند خداوندان و صورت ساز بی صورت
چه صورت می کشی بر من تو دانی من نمی دانم
گهی سنگم گهی آهن زمانی آتشم جمله
گهی میزان بی سنگم گهی هم سنگ و میزانم
زمانی می چرم اینجا زمانی می چرند از من
گهی گرگم گهی میشم گهی خود شکل چوپانم
هیولای نشان آمد نشان دایم کجا ماند
نه این ماند نه آن ماند بداند آن من آنم
#"مولانا
@asharmolana.
BY اشعار مولانا ♡
Share with your friend now:
tgoop.com/asharmolana/9870