Forwarded from M .
علی قنبری Ali Ghanbari
https://youtube.com/watch?v=7ZKYzTp_lAY&si=Z9tlzHduyNWCEg1h
https://youtube.com/watch?v=7ZKYzTp_lAY&si=Z9tlzHduyNWCEg1h
YouTube
علی قنبری Ali Ghanbari
نکوداشت چهرههای ماندگار ادبیات پارسی ۱۳۰۰ - ۱۴۰۰
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri …
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri …
Forwarded from M .
مصاحبه با علی باباچاهی Ali Babachahi Interview
https://youtube.com/watch?v=zaCB5lkLtSo&si=jKPj2V10e3B4OwET
https://youtube.com/watch?v=zaCB5lkLtSo&si=jKPj2V10e3B4OwET
YouTube
مصاحبه با علی باباچاهی Ali Babachahi Interview
نکوداشت چهرههای ماندگار ادبیات پارسی ۱۳۰۰ - ۱۴۰۰
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri…
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri…
Forwarded from پرنیان، سرویس فرهنگ و ادبیات هفته نامه بیرمی (Reza Sh)
شماره جدید #پرنیان_بیرمی
حسین باقری؛ مؤلف کتاب «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» در گفتوگو با پرنیان بیرمی مطرح کرد:
دههی ۹۰ ؛ اوج پختگی شعر باباچاهی
گفتوگوکننده: رضا شبانکاره
حسین باقری در اواخر سال گذشته تازهترین اثر خود را با عنوان «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» که پژوهشی در باب اشعار دهۀ ۹۰ علی باباچاهی است به همت نشر پاتیزه راهی بازار کتاب کرد.
پرنیان، سرویس ادبی هفتهنامه بیرمی به همین بهانه به سراغ حسین باقری رفته تا دربارهی این کتاب و اهمیت شعر باباچاهی با او گپی بزند. با ما همراه شوید.
پرنیان؛ سرویس ادبی هفته نامه بیرمی
@parnian_jonoub
#حسین_باقری
#علی_باباچاهی #شعر_در_وضعیت_دیگر #برخورد_منقار_پرنده_به_لاله_گوش
حسین باقری؛ مؤلف کتاب «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» در گفتوگو با پرنیان بیرمی مطرح کرد:
دههی ۹۰ ؛ اوج پختگی شعر باباچاهی
گفتوگوکننده: رضا شبانکاره
حسین باقری در اواخر سال گذشته تازهترین اثر خود را با عنوان «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» که پژوهشی در باب اشعار دهۀ ۹۰ علی باباچاهی است به همت نشر پاتیزه راهی بازار کتاب کرد.
پرنیان، سرویس ادبی هفتهنامه بیرمی به همین بهانه به سراغ حسین باقری رفته تا دربارهی این کتاب و اهمیت شعر باباچاهی با او گپی بزند. با ما همراه شوید.
پرنیان؛ سرویس ادبی هفته نامه بیرمی
@parnian_jonoub
#حسین_باقری
#علی_باباچاهی #شعر_در_وضعیت_دیگر #برخورد_منقار_پرنده_به_لاله_گوش
علی باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
Forwarded from Ali Babachahi
علی باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
Forwarded from Reza Khandan .m
A-Babachahi باباچاهی:
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برتی خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برتی خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (A-Babachahi)
دست درازی به دامن گل
کلا ممنوع است!
کلا ممنوع است!
A-Babachahi باباچاهی:
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برای خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برای خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
Forwarded from کانال شعر و ترانه حمید مُشگی (Hamid Moshgi)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
به چه معنا!
جنگجویانء رنگ باخته
شمشادهای کج و کوله اند !
سایه پرورء دیوارهای تخریب شده
به دار آویختگان را که دید
بغل کرد سپیده دمء فردا را
من عاشق دختر قصابی شدم که
کاردهای* پدرش را کش می رفت
چشم گوسفندان را صیقل دادم و
بوسیدن دختر قصاب ترسناک نبود
در گیر و دار جنگی که در شبکه ها
دو طرفه ست!
به غروبی قبل از فاجعه تشبیه کرد
آدم هایی را که اسم نداشتند
بیرون آوردند از رودخانه مرده ی دختر را
-به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی!
مرد حریص طالب چند تکه الماس یادگاری بود**
-پیش من محفوظ است!
گلوله های الماسگون نوازشگر بودند و شاید!
با چشم های گوگردی ات بیا که تغزل کم دارد
این شایعه!
۱۷ دیماه ۱۴۰۲
* کارد ، چاقو ، قیچی تیز می کنیم
**گوشواره.گردن بند.حلقه ی نامزدی. زینت آلات
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
جنگجویانء رنگ باخته
شمشادهای کج و کوله اند !
سایه پرورء دیوارهای تخریب شده
به دار آویختگان را که دید
بغل کرد سپیده دمء فردا را
من عاشق دختر قصابی شدم که
کاردهای* پدرش را کش می رفت
چشم گوسفندان را صیقل دادم و
بوسیدن دختر قصاب ترسناک نبود
در گیر و دار جنگی که در شبکه ها
دو طرفه ست!
به غروبی قبل از فاجعه تشبیه کرد
آدم هایی را که اسم نداشتند
بیرون آوردند از رودخانه مرده ی دختر را
-به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی!
مرد حریص طالب چند تکه الماس یادگاری بود**
-پیش من محفوظ است!
گلوله های الماسگون نوازشگر بودند و شاید!
با چشم های گوگردی ات بیا که تغزل کم دارد
این شایعه!
۱۷ دیماه ۱۴۰۲
* کارد ، چاقو ، قیچی تیز می کنیم
**گوشواره.گردن بند.حلقه ی نامزدی. زینت آلات
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
20120413153641-3089-318.pdf
185.5 KB
🟦پست مدرنیسم در شعرهای #علی_باباچاهی
🟦#عبدالعلی_دستغیب
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
🟦#عبدالعلی_دستغیب
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
گفتگوی حسین ناصرالملکی با علی باباچاهی
۱۳۸۵
گفتوگو با على باباچاهى (شاعر و منقد)؛ شعر در وضعيت ديگر
پس از چهار دهه فعاليت فرهنگي، همچنان جوان است و پرنشاط و از صحبت با جوانها خسته نمىشود.شاعرى که تمام دورانهاى شعرى را تجربه کرده و همه تلخى و شيرينىهاى عرصه شعر را چشيده است. با بيش از 20 جلد کتاب در زمينه شعر، نقد شعر و پژوهش ادبي! آنچه ميخوانيد گفت وگو با على باباچاهى است، در باره شعرامروز يا به قول خودش «شعر در وضعيت ديگر» يا شعر«پسانيمايي» :
آقاى باباچاهى به عنوان اولين سوال تحليل شما از شعر، از نيما تاکنون چيست؟
ما با حضور ژانرهاى مختلف شعرى روبهرو بودهايم و اين به هر حال نکته مثبتى است. شعر رمانتيک، شعر رئاليستى و ... من هم تقسيمبندىهايى انجام دادهام، مثلا شعر عصيانى يا شورشي، شعر غنايى و شعر ايضايى که صرفا مبادله حسى مىکند و ساختار زيبايىشناسى معمول و متداولى دارد.تقسيمبندى ديگرى هم هست که شعر مدرن را مىشود به دو قسمت تقسيم کرد: دسته اول شاعرانى هستند که به نوآورى سطحى روى مىآورند و دسته دوم با حضور خودشان معيار و ذائقه شعرى ما را تغيير و ارتقا مىدهند. آنها خطر مىکنند و اين خطر کردن برايشان گران تمام مىشود و ممکن است مخاطبان خودشان را از دست بدهند.در طول اين سالها شاعرانى شورشى يا شاعران متفاوتنويس تعدادشان چندان زياد نبوده. بىآنکه همه اينها را در يک رديف قرار بدهيم مىتوانيم از نيمايوشيج اسم ببريم، در مقطعى از شاملو از فروغ و هوشنگ ايرانى و اين اواخر هم يداله رويايى که اينها در زمان خودشان به هر شکل سعى کردند از شعر مدرن موجود فراتر بروند.بيشتر اين شاعران چهرههاى تثبيت شدهاى هستند که در حوزه شعر مدرن از آنها مىشود نام برد اما در حال حاضر شعر مدرن معاصر در وجوه قابل مشاهدهاى به نوعى اتومازيسيون، انجماد يا نوعى فرسايش و سکون دچار شده است ولى به اين معنى نيست که به شعر مدرنى که ما با اين توضيحات از آن اسم برديم، به ديده انکار بنگريم.
نمىخواهيد به شعر خودتان هم اشاره کنيد؟
در شعرهاى من حضور شنونده مهم است و در واقع شعرهاى من بيشتر شنيدارى است تا ديداري. اين نوع شعرها متکى به نوعى ضرباهنگ، موسيقى و روايتهاى مختلف غيرخطى است. غيرخطى به اين معنا که مثلا اشعار فريدون مشيرى يا شعرهاى نادرپور يا حتى شاملو تک خطى به شمار مىآيند. بگذريم از اينکه شاملو پارهاى شعرهاى تاويلپذير و چندمعنايى دارد. به عقيده من شعرهايى که ظاهرا تکخطى هستند اما قابل تاويلند، تکخطى محسوب نمىشوند.
يکى از کتابهاى قابل ملاحظه شما، «سه دهه شاعران حرفهاي» است و تقسيمبندىاى که شما در آن از شاعران معاصر انجام دادهايد. اگر نام و معيار کتاب «حرفهاى بودن» است پس چرا بعضى از شاعران يامثل قيصر امينپور يا ...، در اين کتاب نيستند؟
در کتاب «سه دهه شاعران حرفهاي» شاعران را تحت عنوان «ديروز اکنونيان» «امروز اکنونيان» و «امروز فرداييان» تقسيمبندى کردهايم که حضور گروه سوم را بعدها خواهيم ديد. معيارهاى انتخاب من در حدود 14 مورد بوده که در مقدمه کتاب آمده است. مهمترين آن موارد اين بوده که شاعرانى که در اين سه دهه فعال بودهاند، نامشان بيايد پس کسانى مثل اخوان، سهراب و م. آزاد برخلاف ميل باطنىام از اين ليست حذف شدند.در مورد قيصر امينپور و... هم بايد بگويم که صرف در صحنه بودن، نشان از حرفهاى بودن نيست. البته اين موضوع در مورد بقيه شاعران هم صدق مىکند. به هر حال افرادى که من انتخاب کردم بايد حد نصابى از مدرنيت و معاصريت مىداشتند و مساله دولتى بودن يا نبودن هم اصلا مطرح نبوده است.
چند خطى بودن يا نبودن که گفتيد در انتخاب شاعران، ملاک بوده؟
مطلقا نبوده، براى اينکه ما کم و بيش در اين کتاب با شعرهاى چندخطى روبهرو نيستيم مثل شعرهاى شاملو و ديگران. اين موازين و معيارها را خود شعرها به ما ارايه مىکنند. ممکن است من در انتخابها اشتباه کرده باشم اما در مورد غيرفعالها! مثلا کيومرث منشىزاده که در اين دو سه دهه فعال نبوده و مجبور به حذف او شدم.
۱۳۸۵
گفتوگو با على باباچاهى (شاعر و منقد)؛ شعر در وضعيت ديگر
پس از چهار دهه فعاليت فرهنگي، همچنان جوان است و پرنشاط و از صحبت با جوانها خسته نمىشود.شاعرى که تمام دورانهاى شعرى را تجربه کرده و همه تلخى و شيرينىهاى عرصه شعر را چشيده است. با بيش از 20 جلد کتاب در زمينه شعر، نقد شعر و پژوهش ادبي! آنچه ميخوانيد گفت وگو با على باباچاهى است، در باره شعرامروز يا به قول خودش «شعر در وضعيت ديگر» يا شعر«پسانيمايي» :
آقاى باباچاهى به عنوان اولين سوال تحليل شما از شعر، از نيما تاکنون چيست؟
ما با حضور ژانرهاى مختلف شعرى روبهرو بودهايم و اين به هر حال نکته مثبتى است. شعر رمانتيک، شعر رئاليستى و ... من هم تقسيمبندىهايى انجام دادهام، مثلا شعر عصيانى يا شورشي، شعر غنايى و شعر ايضايى که صرفا مبادله حسى مىکند و ساختار زيبايىشناسى معمول و متداولى دارد.تقسيمبندى ديگرى هم هست که شعر مدرن را مىشود به دو قسمت تقسيم کرد: دسته اول شاعرانى هستند که به نوآورى سطحى روى مىآورند و دسته دوم با حضور خودشان معيار و ذائقه شعرى ما را تغيير و ارتقا مىدهند. آنها خطر مىکنند و اين خطر کردن برايشان گران تمام مىشود و ممکن است مخاطبان خودشان را از دست بدهند.در طول اين سالها شاعرانى شورشى يا شاعران متفاوتنويس تعدادشان چندان زياد نبوده. بىآنکه همه اينها را در يک رديف قرار بدهيم مىتوانيم از نيمايوشيج اسم ببريم، در مقطعى از شاملو از فروغ و هوشنگ ايرانى و اين اواخر هم يداله رويايى که اينها در زمان خودشان به هر شکل سعى کردند از شعر مدرن موجود فراتر بروند.بيشتر اين شاعران چهرههاى تثبيت شدهاى هستند که در حوزه شعر مدرن از آنها مىشود نام برد اما در حال حاضر شعر مدرن معاصر در وجوه قابل مشاهدهاى به نوعى اتومازيسيون، انجماد يا نوعى فرسايش و سکون دچار شده است ولى به اين معنى نيست که به شعر مدرنى که ما با اين توضيحات از آن اسم برديم، به ديده انکار بنگريم.
نمىخواهيد به شعر خودتان هم اشاره کنيد؟
در شعرهاى من حضور شنونده مهم است و در واقع شعرهاى من بيشتر شنيدارى است تا ديداري. اين نوع شعرها متکى به نوعى ضرباهنگ، موسيقى و روايتهاى مختلف غيرخطى است. غيرخطى به اين معنا که مثلا اشعار فريدون مشيرى يا شعرهاى نادرپور يا حتى شاملو تک خطى به شمار مىآيند. بگذريم از اينکه شاملو پارهاى شعرهاى تاويلپذير و چندمعنايى دارد. به عقيده من شعرهايى که ظاهرا تکخطى هستند اما قابل تاويلند، تکخطى محسوب نمىشوند.
يکى از کتابهاى قابل ملاحظه شما، «سه دهه شاعران حرفهاي» است و تقسيمبندىاى که شما در آن از شاعران معاصر انجام دادهايد. اگر نام و معيار کتاب «حرفهاى بودن» است پس چرا بعضى از شاعران يامثل قيصر امينپور يا ...، در اين کتاب نيستند؟
در کتاب «سه دهه شاعران حرفهاي» شاعران را تحت عنوان «ديروز اکنونيان» «امروز اکنونيان» و «امروز فرداييان» تقسيمبندى کردهايم که حضور گروه سوم را بعدها خواهيم ديد. معيارهاى انتخاب من در حدود 14 مورد بوده که در مقدمه کتاب آمده است. مهمترين آن موارد اين بوده که شاعرانى که در اين سه دهه فعال بودهاند، نامشان بيايد پس کسانى مثل اخوان، سهراب و م. آزاد برخلاف ميل باطنىام از اين ليست حذف شدند.در مورد قيصر امينپور و... هم بايد بگويم که صرف در صحنه بودن، نشان از حرفهاى بودن نيست. البته اين موضوع در مورد بقيه شاعران هم صدق مىکند. به هر حال افرادى که من انتخاب کردم بايد حد نصابى از مدرنيت و معاصريت مىداشتند و مساله دولتى بودن يا نبودن هم اصلا مطرح نبوده است.
چند خطى بودن يا نبودن که گفتيد در انتخاب شاعران، ملاک بوده؟
مطلقا نبوده، براى اينکه ما کم و بيش در اين کتاب با شعرهاى چندخطى روبهرو نيستيم مثل شعرهاى شاملو و ديگران. اين موازين و معيارها را خود شعرها به ما ارايه مىکنند. ممکن است من در انتخابها اشتباه کرده باشم اما در مورد غيرفعالها! مثلا کيومرث منشىزاده که در اين دو سه دهه فعال نبوده و مجبور به حذف او شدم.
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
شما تعاريفى از شعر پسانيمايي، غيرنيمايى و پيشنيسمايى ارايه دادهايد. لطفا در اينباره برايمان توضيح دهيد و مبانى اينها را هم بيان کنيد.
اين تقسيمبندىها وحى منزل نيستند و فقط يک پيشنهادند و بس! به هر صورت يک شعر نيمايى داريم که ممکن است ظاهرى نيمايى هم داشته باشد، اما نتوانسته نيماييت نيما يا تحول نيما را به طور نسبى درک کند. مثل خيلى از شعرهاى شکسته آزاد يا چهارپاره يا دوبيتى که گفته شده و نتوانسته است روحيه انقلابى نيما را درک کند. نکته ديگر اينکه شعرهاى پيش نيمايى ممکن است در حال حاضر سروده شده باشند و لزوما شعرهايى نيستند که قبل از نيما سروده شده باشند. و اما شعر نيمايى شعرى است که با شعر قدمايى در تعارض است، در عين حال لزوما در نفى شعر قدمايى نيست بلکه در تضاد با رونويسى از شعر قدمايى است. شعر غيرنيمايى نيز، شعرى است که از لحاظ وزن از تعاريف نيما عدول مىکند حتى با تحقيقاتى که من انجام دادهام مىتوان گفت: شعر غيرنيمايى را خود نيما بنيانگذارى کرد. (نيما در نامهاى به، ش. پرتو از اشعار بىوزن او دفاع سفت و سختى مىکند. جالب اين است که نيما شعر بىوزن و قافيه را مثل فردى مىداند که آرايش و پوشش مناسب ندارد.) شعر پسانيمايى که من مطرح مىکنم شعرى است که از مولفهها و فاکتورهاى شعر مدرن به نوعى فرآورى مىکند. مىدانيد که اين توضيحات خلاصه و ناکافىاند!
من در کتابى که در نمايشگاه عرضه شد (بيرون پريدن از صف) بهطور مفصل اين مطلب را توضيح دادهام ولى مطلبى را که مىتوانم بگويم اين است که شعر پسانيمايى ضمن اينکه شعر نيمايى را پشتوانه خود مىداند ولى در مولفههاى آن و قدرتهاى تعبيه شده در شعر مدرن با شک برخورد و فضا و شکلها و اجراهاى ديگرى را پيشنهاد مىکند. من در اين چند سال اخير از شعر پسانيمايى و پسا مدرن تحت عنوان «شعر در وضعيت ديگر» نام بردهام. اين عنوان در واقع جهانبينى خاصى را با خود دارد. به عقيده من شعر پسامدرن يا پسانيمايى بر اين مبانى استوار است: 1- ترديد در مطلقيت ارزشها و باورها، (يعنى اگر در شعر مدرن مثلا آرمانگرايي، قهرمان ستايى و مسايلى از اين دست مطرح است، در اين شعر زير سوال مىرود.)
2- پرهيز از گفتمان اقتدارگرا و مطلقگرا
3- توجه به زمان روانشناختى در برابر زمان خطى
4- دورى کردن از تقابلهاى دوتايى
5- اجتناب از نخبهگرايى نگارشى (مثلا گاه مىبينيم که در شعر «پسامدرن» از صحبتهاى معمول يا ترانههاى متداول استفاده مىشود و ...)
6- گرايش به چند مرکزيتى شدن شعر
7- روانپريشى و ايجاد فضاى تيمارستانى
8- روايتهاى غيرتداومى
9- تشکيک در پاسخهاى قطعى و طرح پرسشهاى جديد
10- عدم پايبندى به اصول و قواعد از پيش تعيين شده
11- طرح ايجاد ارتباطى ظاهرا غيرمعنامند (در اينجا رابطه، لزوما فهميدن نيست، باور است. رابطه نبايد لزوما به مقصد بينجامد. مىتواند به همراهى با خواننده بينجامد.)
12- گرايش به بازىهاى زبانى
13- توجه به احتمالها و نه قطعيتها
14- دورى کردن از مفاهيم مقتدر و مردسالارانه
15- غيردستورى جلوه دادن نوشتار
16- تخطى از نظم طبيعى جمله
17- پرهيز از الگوهاى ثابت بيانى و ...
وقتى ما با اين همه تئورى روبهرو هستيم، تکليف قوه خلاقه شاعر چه مىشود؟
اينها از پيش مدون نشده، اصلا دستورالعملى در کار نيست. مثلا ما مولفههاى شعر مدرن را از دل مدرن خارج مىکنيم، نه اينکه به آن تحميل کنيم.به نظرم مىآيد که اينها در تقابل با ديدگاهى است که آن ديدگاه در مقطع خاصى از حيات اجتماعى - فلسفى ما موضوعيت خودش را کم و بيش از دست داده است.ناگفته نماند که در سالهاى اخير گاه نوشتارهاى فلسفى حتى نوشتارهاى زبان شناختى و نه لزوما رويدادهاى اجتماعي، ديدگاه ما را به سمت ديگرى از «ديدن» سوق مىدهد.
بهترين ويژگى شعرى شما به نظر من اين بود که هيچ وقت تکرار نشديد اما بعضىها عقيده دارند تنها تحت تاثير جوانانى هستيد که خودتان نقش مهمى در مطرحشدنشان داشتيد. نظرتان در اين مورد چيست؟
تاثيرپذيرى بهطور کلى امرى اجتنابناپذير است مثلا وقتى مىبينيم که جوانى شعرهاى من را از حفظ دارد و يا شما اشاره به تکرار نشدنم داريد، اين يعنى تاثيرگذاري! ولى نسل جوان هم مثل نسل غيرجوان خودخواهىهاى خاص خودش را دارد. به همين دليل است که ما هيچ وقت در تعارض با آنها نبوديم. من هميشه مىگويم من معاصر تمام جوانهاى ايران و جهان هستم.
اين تقسيمبندىها وحى منزل نيستند و فقط يک پيشنهادند و بس! به هر صورت يک شعر نيمايى داريم که ممکن است ظاهرى نيمايى هم داشته باشد، اما نتوانسته نيماييت نيما يا تحول نيما را به طور نسبى درک کند. مثل خيلى از شعرهاى شکسته آزاد يا چهارپاره يا دوبيتى که گفته شده و نتوانسته است روحيه انقلابى نيما را درک کند. نکته ديگر اينکه شعرهاى پيش نيمايى ممکن است در حال حاضر سروده شده باشند و لزوما شعرهايى نيستند که قبل از نيما سروده شده باشند. و اما شعر نيمايى شعرى است که با شعر قدمايى در تعارض است، در عين حال لزوما در نفى شعر قدمايى نيست بلکه در تضاد با رونويسى از شعر قدمايى است. شعر غيرنيمايى نيز، شعرى است که از لحاظ وزن از تعاريف نيما عدول مىکند حتى با تحقيقاتى که من انجام دادهام مىتوان گفت: شعر غيرنيمايى را خود نيما بنيانگذارى کرد. (نيما در نامهاى به، ش. پرتو از اشعار بىوزن او دفاع سفت و سختى مىکند. جالب اين است که نيما شعر بىوزن و قافيه را مثل فردى مىداند که آرايش و پوشش مناسب ندارد.) شعر پسانيمايى که من مطرح مىکنم شعرى است که از مولفهها و فاکتورهاى شعر مدرن به نوعى فرآورى مىکند. مىدانيد که اين توضيحات خلاصه و ناکافىاند!
من در کتابى که در نمايشگاه عرضه شد (بيرون پريدن از صف) بهطور مفصل اين مطلب را توضيح دادهام ولى مطلبى را که مىتوانم بگويم اين است که شعر پسانيمايى ضمن اينکه شعر نيمايى را پشتوانه خود مىداند ولى در مولفههاى آن و قدرتهاى تعبيه شده در شعر مدرن با شک برخورد و فضا و شکلها و اجراهاى ديگرى را پيشنهاد مىکند. من در اين چند سال اخير از شعر پسانيمايى و پسا مدرن تحت عنوان «شعر در وضعيت ديگر» نام بردهام. اين عنوان در واقع جهانبينى خاصى را با خود دارد. به عقيده من شعر پسامدرن يا پسانيمايى بر اين مبانى استوار است: 1- ترديد در مطلقيت ارزشها و باورها، (يعنى اگر در شعر مدرن مثلا آرمانگرايي، قهرمان ستايى و مسايلى از اين دست مطرح است، در اين شعر زير سوال مىرود.)
2- پرهيز از گفتمان اقتدارگرا و مطلقگرا
3- توجه به زمان روانشناختى در برابر زمان خطى
4- دورى کردن از تقابلهاى دوتايى
5- اجتناب از نخبهگرايى نگارشى (مثلا گاه مىبينيم که در شعر «پسامدرن» از صحبتهاى معمول يا ترانههاى متداول استفاده مىشود و ...)
6- گرايش به چند مرکزيتى شدن شعر
7- روانپريشى و ايجاد فضاى تيمارستانى
8- روايتهاى غيرتداومى
9- تشکيک در پاسخهاى قطعى و طرح پرسشهاى جديد
10- عدم پايبندى به اصول و قواعد از پيش تعيين شده
11- طرح ايجاد ارتباطى ظاهرا غيرمعنامند (در اينجا رابطه، لزوما فهميدن نيست، باور است. رابطه نبايد لزوما به مقصد بينجامد. مىتواند به همراهى با خواننده بينجامد.)
12- گرايش به بازىهاى زبانى
13- توجه به احتمالها و نه قطعيتها
14- دورى کردن از مفاهيم مقتدر و مردسالارانه
15- غيردستورى جلوه دادن نوشتار
16- تخطى از نظم طبيعى جمله
17- پرهيز از الگوهاى ثابت بيانى و ...
وقتى ما با اين همه تئورى روبهرو هستيم، تکليف قوه خلاقه شاعر چه مىشود؟
اينها از پيش مدون نشده، اصلا دستورالعملى در کار نيست. مثلا ما مولفههاى شعر مدرن را از دل مدرن خارج مىکنيم، نه اينکه به آن تحميل کنيم.به نظرم مىآيد که اينها در تقابل با ديدگاهى است که آن ديدگاه در مقطع خاصى از حيات اجتماعى - فلسفى ما موضوعيت خودش را کم و بيش از دست داده است.ناگفته نماند که در سالهاى اخير گاه نوشتارهاى فلسفى حتى نوشتارهاى زبان شناختى و نه لزوما رويدادهاى اجتماعي، ديدگاه ما را به سمت ديگرى از «ديدن» سوق مىدهد.
بهترين ويژگى شعرى شما به نظر من اين بود که هيچ وقت تکرار نشديد اما بعضىها عقيده دارند تنها تحت تاثير جوانانى هستيد که خودتان نقش مهمى در مطرحشدنشان داشتيد. نظرتان در اين مورد چيست؟
تاثيرپذيرى بهطور کلى امرى اجتنابناپذير است مثلا وقتى مىبينيم که جوانى شعرهاى من را از حفظ دارد و يا شما اشاره به تکرار نشدنم داريد، اين يعنى تاثيرگذاري! ولى نسل جوان هم مثل نسل غيرجوان خودخواهىهاى خاص خودش را دارد. به همين دليل است که ما هيچ وقت در تعارض با آنها نبوديم. من هميشه مىگويم من معاصر تمام جوانهاى ايران و جهان هستم.
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
🌍شعری زیبا از علی باباچاهی
شعر آدم آتش نشانی
شما با گِردبادی وسط صفحه كاغذ تماس گرفته اید
نه! درست گرفته اید!
این وزوز زنبور نیست غژغژ كفش نیست
فش فش ماری كه با خش خش برگ ها
قاطی شده باشد نیست
- لطفا پیامتان را بگذارید یا بگذارید برای بعد!
اول آدم بوده این گردباد زیر درخت سیب با گردو بازی
می كرده
حوصله اش سر رفته شوخی شوخی به آتش نشانی زنگ زده
كمی دیر كرده ماشینی كه چند آدمِ سر به هوا را كمی زیر
كرده
رسیده كه برسد اما به چیزی كه باید زیر و زبر بشود نرسیده:
نه قوطی كبریتی زیر سبیل استالین منفجر شده
نه هیتلر سر زیر برف كرده كه تقلید كند خودكشی كبكی كه
اهل خودكشی اصلانیست
آدم از اول آدم بوده گول كه خورده شیطان شده
گفته گول بزنم بچه های محل را زده رفته در رفته
باد به گردِ هیچ كجایش نرسیده
مردم هنوز مار به مار مارپیچی ایستاده به ایستاده اند
جلو خانه یی كه دیوارهایش از گیلاس های سرخ آتش نگرفته
تو چه كار داری با دختری كه روسری اش را پس زده
تا گوشواره هایش بشوند فروغ فرخزاد
قاتل به محل قتل برمی گردد
گِردباد به گردوبازی
و دست گذاشته روی هیچ كجایش كه هیس!
-لطفا پیامتان را بگذارید!
علی باباچاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
شعر آدم آتش نشانی
شما با گِردبادی وسط صفحه كاغذ تماس گرفته اید
نه! درست گرفته اید!
این وزوز زنبور نیست غژغژ كفش نیست
فش فش ماری كه با خش خش برگ ها
قاطی شده باشد نیست
- لطفا پیامتان را بگذارید یا بگذارید برای بعد!
اول آدم بوده این گردباد زیر درخت سیب با گردو بازی
می كرده
حوصله اش سر رفته شوخی شوخی به آتش نشانی زنگ زده
كمی دیر كرده ماشینی كه چند آدمِ سر به هوا را كمی زیر
كرده
رسیده كه برسد اما به چیزی كه باید زیر و زبر بشود نرسیده:
نه قوطی كبریتی زیر سبیل استالین منفجر شده
نه هیتلر سر زیر برف كرده كه تقلید كند خودكشی كبكی كه
اهل خودكشی اصلانیست
آدم از اول آدم بوده گول كه خورده شیطان شده
گفته گول بزنم بچه های محل را زده رفته در رفته
باد به گردِ هیچ كجایش نرسیده
مردم هنوز مار به مار مارپیچی ایستاده به ایستاده اند
جلو خانه یی كه دیوارهایش از گیلاس های سرخ آتش نگرفته
تو چه كار داری با دختری كه روسری اش را پس زده
تا گوشواره هایش بشوند فروغ فرخزاد
قاتل به محل قتل برمی گردد
گِردباد به گردوبازی
و دست گذاشته روی هیچ كجایش كه هیس!
-لطفا پیامتان را بگذارید!
علی باباچاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
در مه پیدا نیستند !
بی آنکه به سفر بروم
از ده ها کشتی هم زمان پیاده شده / می شوم
در بندر گاههای مختلف و
در غروب/ معمولا !
لوند نیست قد بلند است و به دختر سالی میزند این سایه !
در مه پیدا نیست اگر چه صورت و چشمهایش؛
صورت وَ چشمهاشان همه !
حدس برای زدن ( حدس زدن ) رقم زده شده در ممکنات !
ممکن است مرا ببرندبه خانه هاشان
در بندرگاههای مختلف و هم زمان
نان ونمکی هم شاید!
هر بندری غروب بخصوصی دارد
که به دختر سالی می زند و زن سالی
من مخصوص ِ غروب های ِ بندرگاههای مختلف
اندر مختلفی هستم !
به سفر نرفته و نمی روم و
اصلا و اصلا/ صفر !
گهواره ام اما از بیست پر است !
کشتی های کاغذی و قطار های کودکی دارد
اماکن سیار دارد
و جنگنده های فرضی هیجان آورتراند !
دلم به تو تو تو به شین وُ م وُ الف
بله ! قدری خوش است !
به شمایی که می شناسمتان خوب
خوبید انقدر که غروبید آنقدر !
نصف کالبدم اینجا باشد و
ده جا باشد و هم هم زمان !
رفت ولی هم زمان به پنج شش و ده جا رفت !
به غروب های نو به نو که بدیدار می آیند
بگوئید که __
علی بابا چاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
بی آنکه به سفر بروم
از ده ها کشتی هم زمان پیاده شده / می شوم
در بندر گاههای مختلف و
در غروب/ معمولا !
لوند نیست قد بلند است و به دختر سالی میزند این سایه !
در مه پیدا نیست اگر چه صورت و چشمهایش؛
صورت وَ چشمهاشان همه !
حدس برای زدن ( حدس زدن ) رقم زده شده در ممکنات !
ممکن است مرا ببرندبه خانه هاشان
در بندرگاههای مختلف و هم زمان
نان ونمکی هم شاید!
هر بندری غروب بخصوصی دارد
که به دختر سالی می زند و زن سالی
من مخصوص ِ غروب های ِ بندرگاههای مختلف
اندر مختلفی هستم !
به سفر نرفته و نمی روم و
اصلا و اصلا/ صفر !
گهواره ام اما از بیست پر است !
کشتی های کاغذی و قطار های کودکی دارد
اماکن سیار دارد
و جنگنده های فرضی هیجان آورتراند !
دلم به تو تو تو به شین وُ م وُ الف
بله ! قدری خوش است !
به شمایی که می شناسمتان خوب
خوبید انقدر که غروبید آنقدر !
نصف کالبدم اینجا باشد و
ده جا باشد و هم هم زمان !
رفت ولی هم زمان به پنج شش و ده جا رفت !
به غروب های نو به نو که بدیدار می آیند
بگوئید که __
علی بابا چاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from Gholam reza Bashiri
با سمبل و استعاره بازی می کرد
در ظلمت شب، ستاره بازی می کرد
مردم به گمان، که شاعر آزادی ست
از بسکه مدام، صحنه سازی می کرد!
علی باباچاهی
در ظلمت شب، ستاره بازی می کرد
مردم به گمان، که شاعر آزادی ست
از بسکه مدام، صحنه سازی می کرد!
علی باباچاهی
Forwarded from M .
علی قنبری Ali Ghanbari
https://youtube.com/watch?v=7ZKYzTp_lAY&si=Z9tlzHduyNWCEg1h
https://youtube.com/watch?v=7ZKYzTp_lAY&si=Z9tlzHduyNWCEg1h
YouTube
علی قنبری Ali Ghanbari
نکوداشت چهرههای ماندگار ادبیات پارسی ۱۳۰۰ - ۱۴۰۰
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri …
رویداد تقدیر از علی باباچاهی
تاریخ: ۸ شهریور ۱۴۰۰
Persian Literature Legends Appreciation Event 1300 - 1400
Ali Babachahi Appreciation Event
Date: 30 August 2021
مجری:
مژده ناصری
Host:
Mojdeh Nasseri …
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
گفتوگو با علی باباچاهی
نمیتوان بهخاطر مصیبتهای جهان بهاریه را تعطیل کرد

علی باباچاهی در تازهترین گفتههایش در باب شعر بیان میکند که نمیتوان به این دلیل که مصیبتهای زیادی در جهان وجود دارد، بهاریه را تعطیل کرد.
این شاعر پیشکسوت در گفتوگو با ایسنا درخصوص نگاهش به نمود بهار در شعر و اساسا وجود آنچه به عنوان بهاریه شناخته میشود، اظهار کرد: من نمیتوانم خودم را در جایی قرار بدهم که برای دیگران تعیین تکلیف کنم، به این معنا که ژانر بهاریه وجود ندارد و بگوییم به این دلیل که مصیبتهای زیادی در جهان وجود دارد، بهاریه را تعطیل کنیم؛ چنین نیست. هر کسی حق دارد به آنچه دوست دارد فکر کند، فکرش را بیان کند و بیانش را در زبان بدمد تا شعر بشود.
او در عین حال گفت: اگر هم فیالمثل شاعر یا شاعرانی درخصوص بهار و نو شدن طبیعت مطلبی نوشتند که حتی موزون باشد یا موزون و مقفا نباشد، یا حتی شاعرانه باشد، نمیتوانیم این را به عنوان شعر بپذیریم. من به عنوان یک خواننده حرفهای، این را شعر نمیدانم.
علی باباچاهی همچنین با بیان اینکه یک شعر و یک ناشعر داریم، افزود: تعریف شعر خیلی مشکل است. اما وقتی ناشعر وسط میآید، آدمی برای ذات و زبان و سرشت شعر حریص میشود. فکر میکنم که هر پدیده مفهومیای اگر در زبان سکنا بگزیند، و با عاطفه و تخیل در هم بیامیزد، تا حدودی توانستهایم تعریفی از شعر به دست دهیم. اگر بتوانم کمی علمیتر یا منطقیتر بگویم، باید گفت که شعر فرآیند کارکرد زبان است، به این معنا که ما میتوانیم تعدادی کلمه را در اختیار شاعری قرار دهیم و او بتواند از این ترکیبات و مفردات، شعری پدید بیاورد که دیگری از عهده آن برنیاید. بنابراین همه چیز به «در زبانی کردن پدیده» و نه پدیدهها و مفاهیم را به بیان درآوردن است.
این شاعر سپس زبانگرایی را معطوف به آفرینش و تکوین هنری دانست و بیان کرد: منطق ما در اینجا شعر است و بیانگری، توضیح و گزارشی از آن پدیده است. ممکن است که ما اندر محسنات فردی یا گوشهای از طبیعت سخن برانیم و حرف بزنیم - حرفهایی بزنیم که منطقی و درست هم باشند - اما این منطق، منطق شعر نیست؛ بلکه منطق بیان است. بیان خود ناظر بر منطق نثر است. در حالی که ما تمام کوششمان این است که کارکرد زبان را در شعر ببینیم؛ یعنی آن دمیدن حس و حال در زبان است که میتواند شعری را پدید بیاورد.
او در میان این گفتوگو بیان کرد: من فکر میکنم حتی حرفهایترین خوانندگان خبرگزاری شما از این تعریف پریشان من خیلی تعجب کنند، چون تعریف شعر خیلی مشکل است. پس از خیر این تعریف میگذرم.
باباچاهی سپس گفت: شعر در دیدگاه کلاسیک، آن است که موزون و مقفا و ناظر بر فضیلت انسانی و اخلاقیات باشد. حال آنکه میشود شعری نوشت که واقعا شعر باشد اما این شعر فاقد خیر باشد، یعنی شر باشد. این مرا به یاد «گلهای شر» اثر بودلر انداخت. البته او به این معنا به کار نبرده.
او ادامه داد: این را هم بگویم که خود شعر هم مطلق نیست، مثلا شعری داریم که ساختاری است؛ در یک محدوده خاصی است و خواننده در جستوجوی معنای ثابتیست که در شعر وجود دارد. شعر پساساختارگرا داریم که به پستمدرنیسم وصل میشود. بنابراین در نظر من، اینکه نه تنها درمورد شعر، بلکه درمورد همه مقولههای هستی، نباید قائل به قطبیت و قطعیت باشیم. قطبیت به این معنا که عینیت و ذهنیت را روبهروی هم قرار دهیم و یکی را بر دیگری ترجیح دهیم و ارجحیت قائل شویم.
علی باباچاهی در پایان با یادآوری اینکه
دیدگاه فلاسفه اخیر اختلافاتی وجود دارد، گفت: برخی معتقدند فرضا عین و ذهن میتواند تجانس و کششی وجود داشته باشد، از این رو ژاک دریدا معتقد است که این دو پدیده میتوانند زوجینی ایجاد کنند نه لزوما در تخاصم یکدیکر به سر برند. مولانا جلال الدین بلخی در کتاب «فیه ما فیه» میگوید شب و روز دشمن یکدیگر و در تخاصم با هم نیستند، بلکه مکمل هم هستند. در مثنوی معنوی هم همین موضوع را به زبان نظم بیان کرده است.
انتهای پیام
🅱🅰🅱🅰🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
نمیتوان بهخاطر مصیبتهای جهان بهاریه را تعطیل کرد

علی باباچاهی در تازهترین گفتههایش در باب شعر بیان میکند که نمیتوان به این دلیل که مصیبتهای زیادی در جهان وجود دارد، بهاریه را تعطیل کرد.
این شاعر پیشکسوت در گفتوگو با ایسنا درخصوص نگاهش به نمود بهار در شعر و اساسا وجود آنچه به عنوان بهاریه شناخته میشود، اظهار کرد: من نمیتوانم خودم را در جایی قرار بدهم که برای دیگران تعیین تکلیف کنم، به این معنا که ژانر بهاریه وجود ندارد و بگوییم به این دلیل که مصیبتهای زیادی در جهان وجود دارد، بهاریه را تعطیل کنیم؛ چنین نیست. هر کسی حق دارد به آنچه دوست دارد فکر کند، فکرش را بیان کند و بیانش را در زبان بدمد تا شعر بشود.
او در عین حال گفت: اگر هم فیالمثل شاعر یا شاعرانی درخصوص بهار و نو شدن طبیعت مطلبی نوشتند که حتی موزون باشد یا موزون و مقفا نباشد، یا حتی شاعرانه باشد، نمیتوانیم این را به عنوان شعر بپذیریم. من به عنوان یک خواننده حرفهای، این را شعر نمیدانم.
علی باباچاهی همچنین با بیان اینکه یک شعر و یک ناشعر داریم، افزود: تعریف شعر خیلی مشکل است. اما وقتی ناشعر وسط میآید، آدمی برای ذات و زبان و سرشت شعر حریص میشود. فکر میکنم که هر پدیده مفهومیای اگر در زبان سکنا بگزیند، و با عاطفه و تخیل در هم بیامیزد، تا حدودی توانستهایم تعریفی از شعر به دست دهیم. اگر بتوانم کمی علمیتر یا منطقیتر بگویم، باید گفت که شعر فرآیند کارکرد زبان است، به این معنا که ما میتوانیم تعدادی کلمه را در اختیار شاعری قرار دهیم و او بتواند از این ترکیبات و مفردات، شعری پدید بیاورد که دیگری از عهده آن برنیاید. بنابراین همه چیز به «در زبانی کردن پدیده» و نه پدیدهها و مفاهیم را به بیان درآوردن است.
این شاعر سپس زبانگرایی را معطوف به آفرینش و تکوین هنری دانست و بیان کرد: منطق ما در اینجا شعر است و بیانگری، توضیح و گزارشی از آن پدیده است. ممکن است که ما اندر محسنات فردی یا گوشهای از طبیعت سخن برانیم و حرف بزنیم - حرفهایی بزنیم که منطقی و درست هم باشند - اما این منطق، منطق شعر نیست؛ بلکه منطق بیان است. بیان خود ناظر بر منطق نثر است. در حالی که ما تمام کوششمان این است که کارکرد زبان را در شعر ببینیم؛ یعنی آن دمیدن حس و حال در زبان است که میتواند شعری را پدید بیاورد.
او در میان این گفتوگو بیان کرد: من فکر میکنم حتی حرفهایترین خوانندگان خبرگزاری شما از این تعریف پریشان من خیلی تعجب کنند، چون تعریف شعر خیلی مشکل است. پس از خیر این تعریف میگذرم.
باباچاهی سپس گفت: شعر در دیدگاه کلاسیک، آن است که موزون و مقفا و ناظر بر فضیلت انسانی و اخلاقیات باشد. حال آنکه میشود شعری نوشت که واقعا شعر باشد اما این شعر فاقد خیر باشد، یعنی شر باشد. این مرا به یاد «گلهای شر» اثر بودلر انداخت. البته او به این معنا به کار نبرده.
او ادامه داد: این را هم بگویم که خود شعر هم مطلق نیست، مثلا شعری داریم که ساختاری است؛ در یک محدوده خاصی است و خواننده در جستوجوی معنای ثابتیست که در شعر وجود دارد. شعر پساساختارگرا داریم که به پستمدرنیسم وصل میشود. بنابراین در نظر من، اینکه نه تنها درمورد شعر، بلکه درمورد همه مقولههای هستی، نباید قائل به قطبیت و قطعیت باشیم. قطبیت به این معنا که عینیت و ذهنیت را روبهروی هم قرار دهیم و یکی را بر دیگری ترجیح دهیم و ارجحیت قائل شویم.
علی باباچاهی در پایان با یادآوری اینکه
دیدگاه فلاسفه اخیر اختلافاتی وجود دارد، گفت: برخی معتقدند فرضا عین و ذهن میتواند تجانس و کششی وجود داشته باشد، از این رو ژاک دریدا معتقد است که این دو پدیده میتوانند زوجینی ایجاد کنند نه لزوما در تخاصم یکدیکر به سر برند. مولانا جلال الدین بلخی در کتاب «فیه ما فیه» میگوید شب و روز دشمن یکدیگر و در تخاصم با هم نیستند، بلکه مکمل هم هستند. در مثنوی معنوی هم همین موضوع را به زبان نظم بیان کرده است.
انتهای پیام
🅱🅰🅱🅰🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی