Telegram Web
🌐 رد بر اصول منهجی اشاعره (5)

▪️قرآن
اهمیت این مسأله باعث شده که آن را به صورت مستقل ذکر کنیم. این نمونه آشکاری است که می توان به منهج اشاعره در تلفیق میان رأی اهل سنت و جماعت با معتزله دست یافت؛ زیرا مذهب اهل سنت و جماعت این است که قرآن، کلام الله و غیر مخلوق است و خداوند متعال با کلامی سخن می گوید که قابل شنیدن است و ملائکه و جبرئیل و موسی علیه السلام و همه خلائق در روز قیامت می شنوند. در نقطه مقابل مذهب معتزله است که قائل هستند قرآن، مخلوق است. اما اشاعره خواسته اند که دیدگاه میانه ای را انتخاب کنند؛ آنان میان معنی و لفظ فرق گذاشته اند و کلامی که برای خداوند متعال ثابت می کنند، آن معنای ازلی ابدی قائم به نفس است که حرف و صوت نیست و به خبر و انشاء وصف نمی شود. اما کتب آسمانی از جمله قرآن، پس آنها در حقیقت کلام خداوند نیستند بلکه عبارت از کلام الله نفسی هستند. کلام نفسی در حد خود شیء واحدی است اما اگر به عبرانی از آن تعبیر شود، پس آن تورات است و اگر به سریانی تعبیر شود، آن انجیل است و اگر به عربی تعبیر شود، آن قرآن است، پس همه کتب آسمانی مخلوق هستند و اینکه گفته می شود کلام الله است، از باب مجاز است زیرا در واقع کلام الله نیست بلکه تعبیر از کلام الله است.

اشاعره سپس درباره قرآن نیز به اختلاف افتاده اند، برخی از آنها می گویند: خداوند ابتدا قرآن را در لوح محفوظ خلق کرده سپس آن را در صحائف به آسمان دنیا نازل کرده است، پس جبرئیل این کلام مخلوق را خوانده و به رسول اللهﷺ ابلاغ کرده است.
عده ای دیگر می گویند: خداوند کلام نفسی خود را به جبرئیل فهمانده و جبرئیل آن را به رسول اللهﷺ فهمانده است، پس نزول قرآن، نزول اعلام و افهام است نه نزول حرکت و انتقال؛ زیرا آنان علو خداوند را انکار می کنند.
باقلانی (ت: 403هـ) درباره نوع نزول قرآن می گوید: «ويجب أن يعلم أن كلام الله تعالى منزل على قلب النبي صلى الله عليه وسلم نزول إعلام وإفهام لا نزول حركة وانتقال. والدليل على ذلك قوله تعالى: " وإنه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الأمين على قلبك لتكو من المنذرين بلسان عربي مبين " فيجب أن تعتقدها هنا أربعة أشياء هنا: منزل، ومنزل، ومنزول عليه، ومنزول به» [1]
؛ و واجب است که دانسته شود کلام خداوند متعال بر قلب رسول اللهﷺ نازل شده به نحو نزول إعلام و إفهام و نه نزول حرکت و انتقال. و دلیل بر آن قول خداوند متعال است: "مسلّماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! روح الامین آن را نازل کرده است بر قلب تو، تا از انذارکنندگان باشی! به زبان عربی آشکار" پس واجب است که درباره قرآن به چهار چیز اعتقاد داشته باشد: نازل کننده، نازل شده، منزول علیه و منزول به.

اشاعره سپس اختلاف کرده اند که چه کسی کلام نفسی خداوند را به این لفظ و نظم عربی تعبیر کرده؟ برخی آن را جبرئیل و برخی آن را محمدﷺ می دانند. استدلال آنان به آیه «أنه لقول رسول کریم» است.
در حالی که شیخ الاسلام ابن تیمیه دیدگاه صحیح درباره این آیه را بیان کرده است: «وفي إضافته إلى هذا الرسول تارة وإلى هذا تارة: دليل على أنه إضافة بلاغ وأداء لا إضافة إحداث لشيء منه أو إنشاء كما يقوله بعض المبتدعة الأشعرية من أن حروفه ابتداء جبرائيل أو محمد مضاهاة منهم في نصف قولهم لمن قال: إنه قول البشر من مشركي العرب» [2]
؛ و در اضافه قول به رسول در مرتبه ای و به جبرئیل در مرتبه دیگر، دلیلی است بر اینکه این اضافه، اضافه بلاغ و أداء است و نه اضافه إحداث و إنشاء همانگونه که برخی از مبتدعه اشاعره گفته اند که حروف قرآن از سوی جبرئیل یا محمد است؛ زیرا این سخن شباهت زیادی به سخن مشرکان دارد که می گفتند: این قرآن سخن بشر است.

ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. الانصاف باقلانی (ص 34) موقع الوراق
[2]. مجموع الفتاوی ابن تیمیه (2/50) مجمع الملك فهد، المدينة النبوية


✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 سخنان امام احمد رحمه الله در تحذیر از ابن کُلّاب و همفکرانش

ابن کُلّاب اولین کسی بود که مقوله و بدعت کلام نفسی خداوند متعال را بیان داشت بدین معنی که گفت الله متعال کلام دارد لکن کلام الله متعال صوت و حرف نیست و...
و این قول یعنی اینکه الله به قرآن سخن نگفته است بلکه الفاظ قرآن کلام جبرئیل هستند و مخلوق هستند و قرآن حکایتی از کلام الله است ولیکن الفاظ قرآن کلام الله نیستند.
قطعا این کلامی باطل و بدعتی مخالف عقیده اهل سنت می باشد که ابوالحسن اشعری نیز بر همین بدعت گام برداشت و بدعت کلام نفسی را نشر داد ولیکن گفت قرآن عبارتی از کلام الله است و کسی قبل از اینها این بدعت و سخن مخالف عقیده اهل سنت را نگفته بود.

امام ابن قدامه رحمه الله (ت: 620هـ) در کتاب "المناظره فی القرآن" شبهات کلابیه و اشاعره را بيان كرده که گفتند قرآن حکایت یا عبارتی از کلام الله است و با ادله ی مختلف بر آنها در رد می‌دهد سپس می گوید: که قبل از اینها هیچ کسی چنین چیزی نگفته بود نه مسلم و نه حتی کافر. انتهی [1]

▪️یکی از کسانی‌که تحت تاثیر ابن کلاب و سخنانش قرار گرفت حارث المحاسبی نام دارد؛ این شخص انسانی صالح و اهل عبادت بود اما چونکه به علم کلام و بعضی از بدعت ها مشغول شده بود مورد طعن و تبدیع علمایی مانند امام احمد و غیره قرار گرفت.
در صورتیکه شخصی مانند حارث المحاسبی رحمه الله بسیار نزدیکتر از اشاعره و امثال آنان به اهل سنت است با این وجود مورد ذم قرار گرفت، همچنین گفته می شود که حارث در آخر عمرش از این بدعت کلام توبه کرد. «قال الخطيب البغدادي:
وكان أحمد بن حنبل يكره لحارث نظره في الكلام، وتصانيفه الكتب فيه، ويصد الناس عنه
». [2]
؛ خطیب رحمه الله میگوید: احمد بن حنبل کراهت داشت مشغول شدن حارث به علم کلام و نوشتنش در این باره، و مردم را از او منع می کرد.

شيخ الاسلام در کتاب درء تعارض میگوید: «وأما الحارث المحاسبي فكان ينتسب إلى قول ابن كلاب، ولهذا أمر أحمد بهجره، وكان أحمد يحذر عن ابن كلاب وأتباعه» [3]
؛ اما حارث محاسبی به قول ابن کلاب منسوب بود (یعنی موافق قول ابن کلاب بود) و به همین خاطر امام احمد امر به دوری از او کرد و امام احمد از ابن کلاب و اتباعش تحذیر می کرد.

با اینکه بدعت حارث که از قول ابن کلاب پیروی کرده بود از بدعت اشاعره ی متاخره بسیار کمتر بود لکن چگونه امام احمد از آنها تحذیر می کند چراکه حقیقت باطل بودن و خطرناک بودن این افکار را میداند
و همچنین امام احمد و بسیاری از ائمه ی اسلام، اشاعره را در داخل جهمیه نیز وصف کرده اند چراکه اشاعره و خاصتا متاخرین آنها توافقات زیادی با جهمیه دارند و جهمیه از گمراه ترین فرقه ها می باشند.
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. المناظره فی القرآن ابن قدامه مقدسی (ص 34) مکتبه الرشد - الریاض
[2]. تاریخ بغداد خطیب بغدادی (8/210) دارالغرب الاسلامی - بیروت
[3]. درء تعارض العقل والنقل شیخ الاسلام ابن تیمیه (2/6) جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية - المملكة العربية السعودية

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
#فوائد

عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ : " نَضَّرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مِنَّا حَدِيثًا فَحَفِظَهُ حَتَّى يُبَلِّغَهُ ؛ فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيهٍ " [1]
؛ زید بن ثابت رضی الله عنه میفرماید : شنیدم که پیامبرﷺ فرمودند : الله نورانی و خوشرو می کند چهره کسی را (هنگامی) که حدیثی از ما را شنید، آن را حفظ کرد حتی به دیگران رساند چه بسا کسی که حدیث را حفظ کرده است به شخص فقیه تر (و آگاهتر) آنرا نقل کند ، و چه بسا کسی که حدیث را حفظ کرده است فقیه نباشد.

▪️بعضی از فوائد این حدیث :
این حدیث فضل و اجر کسی‌ که فقط حدیث پیامبرﷺرا حفظ کند می رساند و شامل دعای خیر پیامبرﷺ برای او می‌شود
پس خوشا به حال کسی که حدیث را حفظ کرده و در فهم آن نیز می‌کوشد.
و همچنین حدیث دلیل بر تشویق و لازم بودن نشر و تدریس حدیث شریف می‌باشد.
و همچنین دلیل بر فضل فقه و فهم علوم شرعی
و همچنین دلیل بر این است که برای نقل حدیث رسول اللهﷺ لازم نیست که نقل کننده عالم باشد مادامی که حدیث را درست نقل کند.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. السنن امام ابن ماجه قزوینی (1/84) دار إحياء الكتب العربية - بیروت

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 توحید ربوبی مشرکان

ومَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ ‎[یوسف: 106]
امام طبری رحمه الله از عامر و عکرمه نقل می کند که در مورد آیه مذکور فرموده اند: «يعلمون أنه ربُّهم، وأنه خلقهم، وهم يشركون به»
؛ مشرکین می دانستند که الله "ربّ" آنان است و اوست که آنان را خلق کرده، اما با این حال به او شرک می ورزیدند.
مجاهد نیز در بیان شرک آنان می فرماید: «إيمانُهم قولهم: الله خالقنا ويرزقنا ويميتنا، فهذا إيمان مع شرك عبادتهم غيرَه»
؛ ایمان آنان این بود که می گفتند: الله خالق و روزی دهنده ماست و اوست که ما را می میراند، که همراه این ایمان؛ شرک عبادت غیر او داشتند.
مشابه همین قول نیز از قتاده وارد است که گفت:
«إنك لست تلقى أحدًا منهم إلا أنبأك أن الله ربه، وهو الذي خلقه ورزقه، وهو مشرك في عبادته».
سپس از ابن زید همین قول را ذکر می کند و اضافه بر آن فرموده است: «ألا ترى كيف قال إبراهيم: (أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلا رَبَّ الْعَالَمِينَ) [سورة الشعراء: 75-77] قد عرف أنهم يعبدون رب العالمين مع ما يعبدون» [1]
؛ آیا نمی بینی ابراهیم چگونه خطاب به مشرکین گفت: آيا مي بينيد كه چه چيزي را مي پرستيد؟! شما و پدران پيشين شما، بدون شك همه آنها دشمن من هستند، به جز پروردگار جهانيان}
به تحقیق دانسته می شود که آنان رب العالمین را همراه معبودان دیگر عبادت می کردند!

▪️و از ابن زید رحمه الله در تفسیر آیه: {إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ} نقل می کند که فرمود: قوم ابراهیم به او گفتند: «تركت عبادة هذه؟ فقال:"إني وجّهت وجهي للذي فطر السماوات والأرض"، فقالوا: ما جئت بشيء! ونحن نعبده ونتوجّهه! فقال: لا حنيفًا!! قال: مخلصًا، لا أشركه كما تُشْركون» [2]
؛ آیا عبادت معبودانمان را رها کرده ای؟ او نیز در جواب فرمود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» به او گفتند: چیز جدیدی نیاورده ای و نگفته ای! ما نیز به سوی او توجه می کنیم و او را عبادت می کنیم! ابراهیم به آنان گفت: خیر، بلکه من حنیفانه روی به سوی او دارم یعنی: خالصانه، نه مانند شما برای او شریک قائل شوم آنگونه که به او شرک می ورزید!

▪️آری! مشرکین همه ملتها و اقوام؛ الله را می شناختند و او را عبادت می کردند اما در این عبادت، دچار شرک می شدند.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. تفسیر طبری (۲۸۹/۱۶)
[2]. تفسیر طبری (۴۸۸/۱۱)

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 رد بر اصول منهجی اشاعره (6)

▪️قــدر
اشاعره تلاش کرده اند میان جبریه و قدریه وفاق ایجاد کنند بنابراین نظریه کسب را مطرح کردند که در واقع آن نظریه همان جبریه خالصه است زیرا هرگونه قدرت و تأثیر انسان را نفی می کند. حقیقت این نظریه برگرفته از نظریات فلسفی است و خود اشاعره نیز از فهم آن عاجز مانده اند تا چه رسد بتوانند آن را برای دیگران تقریر کنند. به همین دلیل گفته شده:
مما یقال و لا حقیقة تحته
معقولة تدنوا الی الأفهام
الکسب عند الاشعری و الحال
عند البهشمی و طفرة النظام

از این رو است که رازی پس از ناتوانی از بیان این مسأله می گوید: «فالإنسان مضطر في صورة مختار» [1]
؛ انسان مجبور است اما در ظاهر دارای اختیار.

معنای اراده در نزد اشاعره «محبت و رضا» است و به همین دلیل سخن خداوند متعال را تأویل کرده اند: «ولا یرضی لعباده الکفر»؛ خداوند هرگز کفر را برای بندگانش نمی پسندد: به اینکه خداوند کفر را برای عباد مؤمن نمی پسندد! در اینجا این سوال پیش می آید که خداوند کفر را برای عباد کافرش می پسندد؟!

ابوبكر باقلاني (ت: 403هـ) در توضیح نظریه کسب می گوید: «ويدل على صحة هذا أيضاً: أن العاقل منها يفرق بين تحرك يده جبراً وسائر بدنه عند وقوع الحمى به، أو الارتعاش، وبين أن يحرك هو عضواً من أعضائه قاصداً إلى ذلك باختياره، فأفعال العباد هي كسب لهم وهي خلق الله تعالى. فما يتصف به الحق لا يتصف به الخلق، وما يتصف به الخلق لا يتصف به الحق، وكما لا يقال لله تعالى إنه مكتسب، كذلك لا يقال للعبد إنه خالق.» [2]
؛ و بر صحت این نظریه دلالت دارد همچنین: اینکه انسان عاقل بین حرکت دادن دست به صورت اجباری و حرکت دادن سایر بدن هنگام بروز تب و مریضی یا ارتعاش، و بین حرکت دادن عضوی از اعضاء بدن با قصد و اختیار فرق می گذارد، پس افعال بندگان همه توسط بندگان کسب شده در حالی که همه آفریده خداوند متعال هستند. پس آنچه که به خداوند متصف می شود به مخلوقات متصف نمی شود و آنچه که به مخلوقات متصف می شود به خداوند متصف نمی شود، و همانگونه که به خداوند گفته نمی شود او مکتسب است، همچنان به بنده نیز گفته نمی شود او خالق است.

بر همین اساس سایر آیات را نیز تأویل برده اند و سخنانی بیان کرده اند که حاصل آن این است که از منقول و معقول خارج شده و نتوانسته اند از مذهب خود دفاع کنند.
ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. مفاتيح الغيب فخرالدین رازي (7/109) دار إحياء التراث العربي - بيروت
[2]. الانصاف باقلانی (ص 13) موقع الوراق


✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
#فوائد

قال ابن فارس اللغوي: [ أن "الأشهاد" أربعة:
1- الملائكة في قوله جلّ ثناؤه: {وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ}،
2- والأنبياءُ صلوات الله عليهم: {كَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا}،
3- وأمّةُ محمد -صلى الله عليه وسلم- لقوله جلّ ثناؤه: {وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}،
4- والأعضاءُ لقوله جلّ ثناؤه: {يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}].
[1]
؛ ابن فارس لغوی می گوید: [اشهاد چهار دسته هستند:
1. ملائکه در قول خداوند جل ثناؤه: (در آن روز هر انسانی می‌آید همراه با راهنمائی و همراه با گواهی)
2. انبیاء درود خداوند بر آنان: (چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی بیاوریم و تو را شاهدی بر اینان بیاوریم)
3. امت رسول اللهﷺ به دلیل قول خداوند جل ثناؤه: (همان‌گونه شما را نیز، امت میانه‌ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید)
4. و اعضاء بدن به دلیل قول خداوند جل ثناؤه: (در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب می‌شدند گواهی می‌دهد)].
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. الصاحبي في فقه اللغة لابن فارس قزوینی (ص237).

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐قواعد عبوديت (1)

توحید ألوهیت بر پایه تحقق عبودیت شکل می گیرد و تحقق عبودیت نیازمند قواعد و ضوابطی است که جویندگان توحید عبادت لازم است نسبت به آنها آگاهی داشته باشند تا عقیده خود را با آن مطابقت دهند و دیگران را به توحید الوهیت دعوت کنند.

▪️قاعده اول:
عبادت خداوند متعال ضرورتی است که بر همه ضروریات برتری دارد، زیرا هیچ انسانی نیست که از عبادت الله بی نیاز باشد، پس هیچ عیش و لذت و راحت و آرامشی برای انسان نیست مگر با عبودیت الله تعالی.
شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله مي گوید: «اعلم أن فقر العبد إلى الله أن يعبد الله لا يشرك به شيئا، ليس له نظير فيقاس به؛ لكن يشبه من بعض الوجوه حاجة الجسد إلى الطعام والشراب؛ وبينهما فروق كثيرة. فإن حقيقة العبد قلبه وروحه، وهي لا صلاح لها إلا بإلهها الله الذي لا إله إلا هو: فلا تطمئن في الدنيا إلا بذكره: وهي كادحة إليه كدحا فملاقيته ولا بد لها من لقائه، ولا صلاح لها إلا بلقائه. ولو حصل للعبد لذات أو سرور بغير الله فلا يدوم ذلك، بل ينتقل من نوع إلى نوع، ومن شخص إلى شخص، ويتنعم بهذا في وقت وفي بعض الأحوال، وتارة أخرى يكون ذلك الذي يتنعم به والتذ غير منعم له ولا ملتذ له، بل قد يؤذيه اتصاله به ووجوده عنده، ويضره ذلك. وأما إلهه فلا بد له منه في كل حال وكل وقت، وأينما كان فهو معه» [1]
؛ بدان که نیاز بنده به خداوند این است که او را عبادت کند و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهد،و این نیاز هیچ نظیری ندارد که به آن قیاس شود اما از برخی وجود شبیه حاجت بدن به طعام و شراب است و البته میان آنها فرقهای بسیاری است. همانا حقیقت بنده، قلب و روح او است و هیچ صلاحی برای آن نیست مگر با خالق او که الله است و غیر او هیچ الهی نیست: پس قلب در دنیا آرامش نمی گیرد مگر با ذکر الله: و قلب به سختی فراوان به سوی الله می رود و او را ملاقات می کند و ناگزیر از این دیدار است، و هیچ صلاحی ندارد مگر با دیدار الله. و اگر برای عبد، لذتها و خوشیهایی به غیر از سوی الله به وجود آید، پس آنها دوام ندارد بلکه از یک نوع به نوع دیگر و از یک شخص به شخص دیگر منتقل می شود، و از آن در زمان و حالی بهره می گیرد و در زمان دیگر همانی که به او بهره و لذت می رساند، بدون بهره و بدون لذت می شود بلکه نزدیک شدن و حضور نزد او، بنده را اذیت می کند و به او ضرر می رساند. اما پروردگار او همواره و در هر حال و هر وقت و هر کجا همراه او است.
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه (1/24) مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف - مدينة نبوية

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐قواعد عبوديت (2)

در
قاعده نخست بیان کردیم که عبادت ضرورتی است که بر همه ضرورتهای بشر برتری دارد. قاعده دوم درباره غایت آفرینش انسان است:

▪️قاعده دوم:
عبادت خداوند فی نفسه غایت آفرینش است. حکمت از وجود انسان در روی زمین این است که او الله تعالی را عبادت و خضوع کند همانگونه که خداوند فرموده: (و ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت) [الذاریات: 56]. این آیه از غایت نهایی از خلقت انسان و اجنه خبر می دهد که آن تحقق عبودیت الله تعالی است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه در بیان معنای این کلام گفته: «حاجتهم إليه في عبادتهم إياه وتألههم كحاجتهم وأعظم في خلقه لهم وربوبيته إياهم؛ فإن ذلك هو الغاية المقصودة لهم، وبذلك يصيرون عاملين متحركين، ولا صلاح لهم ولا فلاح، ولا نعيم ولا لذة، بدون ذلك بحال، بل من أعرض عن ذكر ربه فإن له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيامة أعمى.» [1]
؛ حاجت انسانها به الله تعالی در عبادت خداوند و خضوع در برابر او مانند حاجت انسانها در آفرینش و ربوبیت خداوند برای انسانها است؛ همانا عبادت کردن غایت مقصود برای انسانها است و به سبب آن انسانها عمل می کنند و به حرکت می افتند، و هیچ صلاح و رستگاری و نعمت و لذتی بدون عبادت در هیچ حالی نیست، بلکه کسی که از ذکر الله اعراض کند همانا برای او زندگی سختی خواهد بود و روز قیامت به صورت نابینا محشورش می کنیم.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه (1/23) مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف - مدينة نبوية

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 رد بر اصول منهجی اشاعره (7)

▪️سببیت و افعال مخلوقات
اشاعره هرگونه سببیت و تأثیر اشیاء را انکار می کنند و همه «باء سببیت» در قرآن را تأویل می کنند و مخالفان این عقیده خود را اهل بدعت دانسته و تکفیر می کنند. دلیل این اعتقاد آنان همان چیزی است که در قدر به آن رسیده اند.
از دیدگاه آنان کسی که بگوید آتش با طبیعت خودش می سوزاند یا علت سوزاندن است، او کافر و مشرک است زیرا هیچ فاعلی غیر از الله وجود ندارد مطلقا؛ این دیدگاه آنان به حدی شایع شد که یکی از نحویون اندلس در دولت موحدون تومرتیه، نظریه «عامل بودن ادات» را با این ادعا که فاعل تنها الله است، انکار کرد!

همچنین از دیدگاه آنان اگر کسی بگوید آتش با قوه ای که خداوند به او بخشیده، می سوزاند، او نیز مبتدع و گمراه است زیرا فاعل سوزاندن تنها الله است و فقط فعل خداوند مقترن با یک شیء ظاهری مخلوق می شود و در حقیقت هیچ ارتباطی میان سبب و مسبب وجود ندارد و تنها بحث اقتران دو شیء است که با فعل خداوند، آثاری به وجود می آید مانند اقتران دو دوست که رفت و آمد آنها همیشه با هم است اما هیچ تأثیری بر یکدیگر ندارند.
در متون علمی اشاعره این عقیده ثبت شده است:
والفعل في التأثير ليس إلا
للواحد القهار جلّ وعلا
ومن يقل بالطبع أو بالعلة
فذاك كفر عند أهل الملة
ومن يقل بالقوة المودعةِ
فذاك بدعي فـلا تلتفـتِ
[1]
ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. تحفه المرید البیجوری (ص 98)

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 آیا برای وقوع در شرک و کفر؛ "اعتقاد" شرط است؟

بعضی از فقهای مذاهب؛ اقوال و اعمال کفری را با عباراتی خاص و تحت شرایطی کفر دانسته و شخص مرتکب شونده آنها را کافر دانسته اند که چنین عبارات و شرایطی در عهد سلف وجود نداشته و آن را نپذیرفته اند. از جمله این عبارات این است که می گویند: فلان فعل کفر نیست بلکه دلالت بر کفر دارد یا اینکه؛ علامت کفر است. اما باید گفت این نشان از تأثیر پذیری این علماء از مرجئه و معتزله بوده است! – و این قول؛ دال بر مرجیء و معتزلی بودن آنان نیست -.
شهرستانی در کتاب مشهورش "الملل والنحل" چنین اعتقادی را به بشر مریسی (از بزرگان معتزله که ائمه اهل سنت او را تکفیر کرده اند) نسبت داده است. او می گوید: «وإلى هذا المذهب ميل ابن الرواندىِّ وبشر المريسيِّ قالا: الإيمان هو التَّصديق بالقلب واللسان جميعاً والكفر هو الجحود والإنكار، والسجود للشمس والقمر والصنم ليس بكفر في نفسه ولكنه علامة الكفر» [1]
؛ ترجمه: ابن الرواندی و بشر مریسی به این مذهب گرایش پیدا کردند و گفتند: ایمان؛ تصدیق قلب و (اقرار) زبان است و کفر؛ (تنها) جحود و انکار می باشد. اما سجده برای خورشید، ماه و بُت، در نفس خود کفر نیست بلکه علامت کفر است!

همچنین؛ علمایی که به مذهب اعتزال و مرجئه متأثر شده اند؛ گفته اند: عمل سبب کافر شدن شخص نخواهد شد، بلکه با تحقیر و خوار شمردن دین؛ کافر می شود. این رأی را نیز شهرستانی در "الملل والنحل" و ابوالحسن اشعری در "مقالات الإسلاميين" به مرجئه نسبت می دهند!
ابوالحسن اشعری می گوید: «الفرقة العاشرة من المرجئة أصحاب أبي معاذ التومني... وكان أبو معاذ يزعم أن من قتل نبياً أو لطمه كفر وليس من أجل اللطمة والقتل كفر 👈ولكن من أجل الاستخفاف والعداوة والبغض له» [2]

یا اینکه می گویند: کفر تنها با تکذیب و عدم تصدیق و ...صورت می پذیرد و اعمال در نفس خود کفر نیستند بلکه دلیلی بر عدم اعتقاد دارند! که ابن حزم و شیخ الإسلام إبن تیمیه رحمهما الله شدیداً این نوع عقیده را نقد و رد کرده اند و آن را به "جهم بن صفوان" و موافقان او نسبت داده اند. [3] .

#نکته: لازم است بدانیم جهم بن صفوان را ائمه اهل سنت تکفیر کرده اند.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]."الملل والنحل" (144/1)
[2]."مقالات الإسلاميين" (120/1) و "مجموع الفتاوى" (547/7).
[3]."الإيمان" (ص384) و "الفصل في الملل والأهواء والنحل" (244/3) .

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 کاربرد اصطلاح اهل سنت وجماعت

لازم است بدانیم که در قرآن و سنت نبوی عبارت "اهل سنت و جماعت" وجود ندارد، بلکه این شعاری متأخر است که برای دلالت بر اموری اعتقادی و طریقه و منهجی به کار رفته که اگر شخص از آن پیروی کند؛ مستحق دخول در گروه "اهل سنت و جماعت" خواهد شد.

▪️سوالی که پیش می آید این است که؛ این عبارت از کجا آمده است؟
در جواب باید گفت: بعد از پیدایش فِرَق؛ - که إن شاء الله در ادامه به معرفی همه آنها خواهیم پرداخت - برای جدا سازی گروهی از مسلمانان که ویژگی های خاصی دارند بکار رفت که این ویژگی ها را به صورت مفصل و سلسله دروسی در ادامه بیان خواهیم نمود. گفته شده این لفظ برای اولین بار توسط ابن عباس رضي الله عنه استعمال شده است، ایشان در تفسیر این آیه : {يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ} [آل عمران/۱۰۶] آن را به کار برد. [1]

سپس این لفظ را بسیاری از سلف رحمة الله علیهم استعمال کرده اند؛ از جمله: أيوب سختياني "68- 131 هـ"، سفيان ثوري "ت 161 هـ"، فضيل بن عياض "ت 187 هـ"، إمام أحمد بن حنبل "164- 241 هـ" و بسیاری دیگر از ائمه، و ما را متوجه می سازد که این عبارت نزد سلف و ائمه بزرگوار ما؛ معروف و مشهور بوده است. [2]

پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: « تفترق أمتي علی ثلاث وسبعین فرقة کلها في النار إلا واحدة، قیل وما هي یا رسول الله؟ قال: ما أنا علیه الیوم وأصحابي» [3]
؛ ترجمه: امتم به هفتاد وسه فرقه تقسيم خواهند گشت که همگی در آتش جهنم هستند بجز يک فرقه، عرض شد ای رسول خدا اين فرقه کدام است؟ فرمود: گروهی که من و يارانم امروز بر آن هستيم.
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. لالكائي، "شرح أصول أهل السنة" (72/1)، بغوي، "معالم التنزيل" (339/1) وابن كثير، "التفسير" (76/2).
[2]. محمد با كريم "وسطية أهل السنة بين الفرق" (43/1)
[3]. المستدرک حاکم، سنن ترمذي، امام سخاوی در "المقاصد" آن را حسن می داند، شیخ کتانی آن را متاوتر دانسته و شیخ آلبانی، ارناؤوط ودیگران آن را صحیح می دانند. برای اطلاع بیشتر در مورد حدیث؛ بنگیرید به: "المفصل في تخریج حدیث افتراق الأمة" از علی بن نایف الشحود.

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 تطرف اشاعره در تکفیر مسلمین

در این چند سطر با یاری خداوند متعال به بیان تطرف اشاعره در تکفیر مسلمانان خواهیم پرداخت، تا شمه ‌ای از غلوی که در میان عقائد آنان است برای طالبان حق و حقیقت روشن گردد.

اشاعره قائل به تکفیر عموم مسلمانانند، آن کسانی که عقیده‌ی خود را در مورد الله متعال بر اساس نظر بنا ننهاده ‌اند! نظری که طبق باور آنان اولین تکلیف شرعی بر هر شخصی است که عبارت است از اثبات وجود خداوند متعال بنابر قیاس ‌های عقلی و ادله ‌ی کلامی! همچون دلیل حدوث و یا امکان... شيرازی اشعری می‌گوید: «فمن اعتقد غير ما أشرنا إليه من اعتقاد أهل الحق المنتسبين إلى الإمام أبي الحسن الأشعري رضي الله عنه فهو كافر» [1]
؛ هرکس اعتقادی غیر از آن ‌چه که به آن اشاره کردیم از عقاید اهل حق و منتسب به امام اشعری را داشته باشد کافر است.
👈اگر کسی ایمانش بر اساس نظر نبوده و تقلیدی باشد؛ بعضی از اشاعره او را کافر می دانند!

بیجوری در شرح "جوهرة التوحید" (ازکتابهای معتبر اشاعره که در الأزهر خوانده می شد) می گوید:" ففيه بعض القوم: أي فبسبب تحيره وتردده اختلف العلماء في إيمانه صحة وفساداً، وحاصل الخلاف فيه أقوال منها:
1- عدم صحة إيمان المقلد، فيكون المقلد كافراً، وعليه السنوسي.
2- الاكتفاء بالتقليد مع العصيان - إن كان فيه أهلية للنظر - وإلا فلا عصيان
. [2]
؛ بعضی از علماء در این مورد سخن گفته اند؛ یعنی: به سبب تحیّر و تردید (مقلد) علماء در صحت و فساد ایمانش اختلاف نظر دارند که حاصل این اختلاف؛ اقوالی است؛ از جمله:
1- عدم صحت ایمان مقلد! یعنی طبق این رأی مقلد کافر است و سنوسی بر این رأی است!
2- اکتفا نمودن به تقلید؛ در حالی که گناه کار است – این عصیان زمانی است که اهلیت نظر داشته باشد- در غیر این صورت عصیانی بر او نیست.
👈سپس شارح کتاب؛ رأی دوم را ترجیح می دهد وچنانکه دریافتیم؛ سنوسی که از بزرگان اشاعره می باشد؛ مقلدین را کافر می داند!

سنوسی در مورد این قول خود می گوید: «وهو قول الجمهور وبعضهم يحكي الإجماع عليه»
؛ این قول (عدم صحت ایمان مقلد) رأی جمهور (اشاعره) و بعضی از آنها اجماع را نیز بر آن نقل کرده اند! [3]
سپس، ترجیح این قول را به ابوالحسن اشعری، باقلانی (ت:403)، اسفرائینی (ت:418)، جوینی (ت:478) و اکثر اشاعره نسبت می دهد.

▪️امام قرطبی رحمه الله (ت:671) بر این امر شهادت می‌دهد و می‌فرماید: «ذَهَبَ بَعْضُ الْمُتَأَخِّرِينَ وَالْمُتَقَدِّمِينَ مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ إِلَى أَنَّ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهَ تَعَالَى بِالطُّرُقِ الَّتِي طَرَقُوهَا وَالْأَبْحَاثِ الَّتِي حَرَّرُوهَا لَمْ يَصِحَّ إِيمَانُهُ وَهُوَ كَافِرٌ، فَيَلْزَمُ عَلَى هَذَا تَكْفِيرُ أَكْثَرِ الْمُسْلِمِينَ، وَأَوَّلُ مَنْ يَبْدَأُ بِتَكْفِيرِهِ آبَاؤُهُ وَأَسْلَافُهُ وَجِيرَانُهُ. وَقَدْ أُورِدَ عَلَى بَعْضِهِمْ هَذَا فَقَالَ: لَا تُشَنِّعُ عَلَيَّ بِكَثْرَةِ أَهْلِ النَّارِ. أَوْ كَمَا قَالَ. قُلْتُ: وَهَذَا الْقَوْلُ لَا يَصْدُرُ إِلَّا مِنْ جَاهِلٍ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ، لِأَنَّهُ ضَيَّقَ رَحْمَةَ اللَّهِ الْوَاسِعَةَ عَلَى شِرْذِمَةٍ يَسِيرَةٍ مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ، وَاقْتَحَمُوا في تكفير عامة المسلمين» [4]
؛ گروهی از متکلمین متأخر و متقدم بر‌این باورند: هر کسی که خداوند متعال را براساس راه و روشی که آنان بنا نهاده‌اند نشناخته باشد ایمانش صحیح نمی‌باشد و کافر است. که لازمه ‌ی چنین سخنی تکفیر اکثریت مسلمانان است و اولین افرادی که باید به تکفیر آنان بپردازند پدران و نزدیکان خودشان است. بر برخی از این افراد به‌خاطر چنین معتقدی خورده گرفته شد که در پاسخ گفته بودند: به‌خاطر کثرت اهل جهنم من ‌را ملامت نکنید! یا سخنی همانند این گفته بود!
من - امام قرطبی - می‌گویم: چنین سخنانی جز از شخص جاهل به کتاب و سنت صادر نمی‌شود چرا که رحمت واسعه ‌ی خداوند را بر عده ‌ای اندک از متکلمین تنگ و منحصر نموده و در دام تکفیر عامه‌ی مسلمانان افتاده است.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. "شرح اللمع" (111/1)
[2]. "شرح جوهرة التوحید" (ص77)
[3] " المنهج السديد" (ص 48)
[4]. "تفسیر قرطبی" (332/7)

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 رد بر اصول منهجی اشاعره (8)

▪️نبوات
دیدگاه اشاعره درباره نبوات اختلاف زیادی با مذهب اهل سنت و جماعت دارد. آنان ارسال رسل را به مشیت محضه خداوند باز می گردانند و می گویند به جز معجزه، هیچ دلیلی بر صدق نبی وجود ندارد، و در ادامه کارهای ساحران و کاهنان را از جنس معجزه می دانند با این تفاوت که سحره و کهان، ادعای نبوت و تحدی ندارند. اشاعره می گویند اگر ساحر یا کاهن ادعای نبوت کند، الله تعالی علم سحر را از او می گیرد و اگر خداوند این کار را نکند، این اضلال خداوند است و اضلال بر خداوند ممتنع است... و دیگر اعتقاداتی که مخالف منقول و معقول است.

شهرستانی اشعری (ت: 548هـ) در این باره میگوید: «نقول نحن نجوز الإضلال على الله تعالى ولكن بشرط أن لا يقع خلاف المعلوم وبشرط أن لا يتناقض الدليل والمدلول ولا يلتبس الدليل والشبهة وبشرط أن لا يؤدي الأمر إلى التعجيز وبشرط أن لا يؤدي إلى التكذيب في القول ونذكر لكل واحد وجهاً ومثالاً فنقول إذا علم الرب تعالى أنه يرسل رسولاً يهتدي به قوم فهو كما يعلم أنه ينصب دليلاً يستدل به قوم فلو أضلهم بعين ذلك الدليل وقع الأمر على خلاف المعلوم وذلك محال» [1]
؛ میگوییم ما اضلال را برای خداوند جایز می دانیم اما به شرط اینکه بر خلاف آنچه که معلوم است، واقع نشود و به شرط اینکه دلیل با مدلول تناقض نداشته باشد و دلیل و شبهه با هم اشتباه نشود و به شرط اینکه این امر [صدور معجزه] موجب عجز نشود و به شرط اینکه این امر موجب تکذیب در سخن نشود، و برای هر یک از این موارد وجه و مثالی را ذکر می کنیم، پس می گوییم اگر خدای متعالی بداند که پیامبرانی را می فرستد تا قومی را هدایت کند، پس او همانگونه که می داند، باید دلیلی معین کند تا قوم به آن استدلال کنند [تا پیامبر را بشناسند] پس اگر با همین دلیل، آن قوم را گمراه کند، مسأله بر خلاف آنچه که معلوم بوده واقع می شود و این بر خداوند محال است.

همچنین در موضوع عصمت، اشاعره قائل هستند که صدور هر گناهی از انبیاء ممنوع است و تمام آیات و روایاتی که بر وقوع ذنب از انبیاء دلالت دارد را با تأویلات عجیب و نادرستی، تأویل کرده اند.

ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1] نهاية الإقدام في علم الكلام شهرستانی (ص 154)

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
Quran_Kalame_Allah.pdf
561.1 KB
مناظره‌ای پیرامون کلام نفسی

این فایل از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت اول مناظره‌ی من حول موضوع است و قسمت دوم تحلیل یکی از برادران (وفقه الله) است که می‌توان آن را خلاصه‌ی مناظره دانست و چون با زبان شیوایی گفته شده، شاید فهمش ساده‌تر باشد.

* نکته: عموم مسلمانان کافی است به اینکه قرآن کلام الله است و حقیقتاً به آن سخن گفته ایمان بیاورند و نیازی به دنبال‌کردن باورهای فرق کلامی و مخالفین ندارند، پس این مناظره برای طلاب علم قرار داده شده است.
@Hedayah1
🌐قواعد عبوديت (3)

قواعد عبودیت، قواعدی است که آشنایی با آن برای شناخت عبودیت و عبادت لازم است.

▪️قاعده سوم:
کمال هر مخلوقی تنها در عبودیت الله تعالی است و هر زمانی که مخلوق عبادت کامل تری داشته باشد، حال و مقام و حیاتش کاملتر خواهد بود. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «كمال المخلوق في تحقيق عبوديته لله، وكلما ازداد العبد تحقيقا للعبودية ازداد كماله وعلت درجته» [1]

پس اگر مخلوقی به دنبال کمال و رفعت در دنیا و آخرت است، باید در تکمیل عبادت و ازدیاد خضوع برای الله تعالی تلاش کند، زیرا این راه، مهمترین شیوه برای تحقیق کمال هر مخلوقی است.
عبودیت به همین معنا است زیرا آن مقصود و حکمت خداوند سبحان را محقق می کند، پس کسی که کمال عبودیت را محقق سازد، اقرب الناس و احب الناس و ارفع الناس به الله تعالی است.
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه (10/176) مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف - مدينة نبوية

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
Forwarded from خالد عزیزی
حسن الإفادة.pdf
26.7 MB
(حسن الإفادة في بيان حقيقة الشرك و مفهوم العبادة)
نوشته: عبدالرحمن بن حسن الأثري
تعداد صفحات: ١٣٤
کتابی مختصر و مفید راجع به حقیقت عبادت و شرک و پاسخ به شبهاتی که پیرامون این دو مفهوم وجود دارد خاصتا نقد آراء و نظرات شیخ حاتم العونی راجع به مفهوم شرک.
توصیه میکنم اساتید و طلاب علم این کتاب را مطالعه کنند و اگر بشود به زبان فارسی هم ترجمه شود که بسیار خوب خواهد بود.
#فوائد

▪️ لازم نیست در همه مسائل عقیده یقین کسب کرد.[1]

▪️اصلا نمیتوان گفت: تحصیل یقین در همه مسائل اعتقادی واجب است. شکی هم در عدم وجوب آن نیست. زیرا در بسیاری از مسائل اعتقادی اختلاف هست و گاه در مسائل عقیده مواردی هست که انسان نمی تواند درباره آنها یقین بیابد، لکن امکان ترجیح دارد، بنابراین اگر شنیدیم که گفتند در مسائل عقیده اختلاف نیست، این سخن اطلاق ندارد، زیرا واقع بر خلاف آن است.[2]
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. والحاصل أن مسائل العقيدة ليست كلها مما لابد فيه من اليقين. [شرح العقيدة السفارينية (1/ 309)]

[2]. ولهذا لا يمكن أن نقول إن جميع مسائل العقيدة مما يتعين فيه الجزم ومما لا خلاف فيه؛ لأن الواقع خلاف ذلك، ففي مسائل العقيدة ما فيه خلاف، وفي مسائل العقيدة ما لا يستطيع الإنسان أن يجزم به، لكن يترجح عنده. إذا هذه الكلمة التي نسمعها بان مسائل العقيدة لا خلاف فيها، ليس على إطلاقها؛ لأن الواقع يخالف ذلك. [شرح العقيدة السفارينية (1/ 309)]

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
🌐 رد بر اصول منهجی اشاعره (9)

▪️تحسين و تقبیح
اشاعره هرگونه حکم عقل و فطرت بر حسن و قبح اشیاء را انکار می کنند و می گویند شرع به تنهایی برای تعیین حسن و قبح کافی است. این عقیده آنان در پاسخ به ادعای براهمه ومعتزله است که عقل را معیار حسن و قبح افعال می دانند.
این سخت اشاعره علاوه بر آنکه با نصوص سازگار نیست، مخالف عقول نیز است.
یکی از مهمترین دلائل اشاعره برای برای انتخاب این دیدگاه این است که آنان گمان کرده اند برخی امور شرعی، از دیدگاه عقل قبیح است و در تعارض میان عقل و شرع گفته اند که الغاء کامل جایگاه عقل بهتر از نسبت قبح به شرع است، به همین دلیل به طور کامل جایگاه عقل را انکار کرده اند.
برای این استدلال خود، مثال به ذبح حیوان آورده اند که در ظاهر برای حیوان بسیار دردناک است در حالی که حیوان هیچ گناهی مرتکب نشده و این از دیدگاه عقل قبیح است اما با این وجود شرع آن را جایز دانسته است.

شهرستانی (ت: 548هـ) از پیروان اشاعره درباره حسن و قبح می گوید: «لا يجب على الله تعالى شيء من قبيل العقل ولا يجب على العباد شيء قبل ورود الشرع مذهب أهل الحق أن العقل لا يدل على حسن الشيء وقبحه في حكم التكليف من الله شرعاً على معنى أن أفعال العباد ليست على صفات نفسية حسناً وقبحاً» [1]
؛ بر الله تعالی چیزی از جانب عقل واجب نمی شود و بر بندگان نیز قبل از بیان شرع، هیچ چیزی واجب نیست، مذهب اهل حق این است که عقل دلالت بر حسن و قبح چیزی در حکم تکلیف شرعی خداوند ندارد. به این معنا که افعال عباد به نفسه صفت حسن یا قبیح را ندارند.

شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله درباره عقیده اشاعره در حسن و قبح می گوید: «إن الأفعال لم تشتمل على صفات هي أحكام ولا على صفات هي علل للأحكام بل القادر أمر بأحد المتماثلين دون الآخر لمحض الإرادة لا لحكمة ولا لرعاية مصلحة في الخلق والأمر. ويقولون: إنه يجوز أن يأمر الله بالشرك بالله وينهى عن عبادته وحده ويجوز أن يأمر بالظلم والفواحش وينهى عن البر والتقوى والأحكام التي توصف بها الأحكام مجرد نسبة وإضافة فقط وليس المعروف في نفسه معروفا عندهم ولا المنكر في نفسه منكرا عندهم.» [2]
؛ [اشاعره می گویند] افعال مشتمل بر صفاتی نیستند که احکام یا علل احکام باشد بلکه آفریدگار به یکی از آنها امر کرده و نه دیگری برای محض اراده و نه به جهت حکمت و نه رعایت مصلحت در خلق و امر. و اشاعره می گویند: جایز است که الله تعالی امر به شرک کند و از عبادت الله نهی کند و جایز است که امر به ظلم و فواحش کند و نهی از نیکی و تقوی و احکامی کند که به مجرد نسبت و اضافه موصوف به حکم می شوند و معروف فی نفسه معروف نیست و منکر فی نفسه منکر نیست در نزد آنان.

ادامه دارد....
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1] نهاية الإقدام في علم الكلام شهرستانی (ص 128)
[2] مجموع الفتاوی ابن تیمیه (8/ 433)

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
#فوائد

▪️مقریزی که در قرن نهم می زیسته است درباره شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله بیان می دارد که او (شیخ الاسلام) هنوز هم در شام، میان جماعت اندکی در مصر، پیرو دارد.[1]
ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. يقول المقريزي (ت845): " وله إلى وقتنا هذا عدّة أتباع بالشام وقليل بمصر" المواعظ والاعتبار(4/193)
🌐قواعد عبوديت (4)

قواعد عبودیت، قواعدی است که آشنایی با آن برای شناخت عبودیت و عبادت لازم است.

▪️قاعده چهارم:
هر كسی که نسبت به عبادت الله، استکبار بورزد، ناچار می شود که غیر الله را عبادت کند، زیرا وقتی ثابت شد که عبودیت ملازم با حقیقت انسان است و امکان ندارد میان این دو انفکاک و جدایی ایجاد شود، اگر بنده ای آفریدگار و خالق و رازق خود را عبادت نکند، حتما به سراغ عبادت دیگر مخلوقات خواهد رفت.

شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله در توضیح این قاعده می گوید: «كل من استكبر عن عبادة الله لا بد أن يعبد غيره فإن الإنسان حساس يتحرك بالإرادة. وقد ثبت في الصحيح عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: "أصدق الأسماء حارث وهمام"، فالحارث: الكاسب الفاعل، والهمام: فعال من الهم، والهم أول الإرادة؛ فالإنسان له إرادة دائما وكل إرادة فلا بد لها من مراد تنتهي إليه، فلا بد لكل عبد من مراد محبوب هو منتهى حبه وإرادته فمن لم يكن الله معبوده ومنتهى حبه وإرادته بل استكبر عن ذلك فلا بد أن يكون له مراد محبوب يستعبده غير الله فيكون عبدا لذلك المراد المحبوب: إما المال وإما الجاه وإما الصور وإما ما يتخذه إلها من دون الله كالشمس والقمر والكواكب والأوثان وقبور الأنبياء والصالحين أو من الملائكة والأنبياء الذين يتخذهم أربابا أو غير ذلك مما عبد من دون الله» [1]
؛ هر کسی که از عبادت الله تکبر ورزد ناچار است که غیر الله را عبادت کند زیرا انسان موجود حساسی است که با اراده حرکت می کند و در حدیث صحیح از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثبت شده که فرمود: بهترین اسامی، حارث و همام است، حارث به معنای کاسب فاعل است و همام به معنای بسیار همت کننده است. و همت اول اراده است؛ پس انسان همواره اراده دارد و هر کسی که اراده دارد ناچار است که مرادی داشته باشد که به او ختم شود، پس برای هر بنده ای، مراد محبوبی است که محبت و اراده بنده به او ختم می شود، پس کسی که معبود و نهایت محبت و اراده اش الله نباشد و از آن تکبر بورزد، پس ناچار است که یک مراد محبوب دیگری غیر الله داشته باشد که او را عبادت کند، پس او بنده آن مراد محبوب می شود: یا مال و یا مقام و یا شکل و ظاهر و یا معبودانی غیر الله مانند خورشید و ماه و ستاره ها و بتها و قبور انبیاء و صالحین و یا از ملائکه و انبیائی که آنان را ارباب خود قرار دادند و یا غیر آنها از موارد غیر الله که پرستیده می شود.

ــــــــــــــــــــــــ
#ارجاعات:
[1]. مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه (10/196) مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف - مدينة نبوية

✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾

@Tathir_aleteqad2
2025/06/16 19:39:33
Back to Top
HTML Embed Code: