tgoop.com/Soroush_Philosopher/5908
Last Update:
این شبها درسگفتارهای دکتر حسین دباغ درباب فلسفه اخلاق، جریان دارد. خطاست اگر من بخواهم تمام آن درسها را در اینجا بیان کنم. اما یکی از نکات خوب و ارزشمندی که دکتر دباغ در این درسگفتارها به میان آورد این بود که مدارا، با مفهوم «خودآیینی» و «حق» معنا میشود نه با بیخیالی و بیتفاوتی. ما باید از اینجا آغاز کنیم که هر فردی، انسانی واقعی و محترم است و بهرهای از عقل و آزادی برده است و میتواند اصل و اصولی را برای خودش انتخاب کند و بر مبنای آنها زندگی خود را جلو ببرد(در نظریه رالز، خودآیینی در وضعیت آغازین روشن میشود). این فرد، به جهت انسان بودن، محق است، حقوقی دارد و از جمله حق آزادی، چه نظری و چه عملی. یکی از میوههای این خودآیینی و حق، مداراست. ما مدارا میکنیم، یعنی به دیگران و خودمان میگوییم که کسی هستیم و حقی داریم با عقاید متفاوت. این به معنای بیخیالشدن یا بیتفاوتشدن نیست. اتفاقاً حساسیت داریم، حساس هستیم اما روی خودآیینی و حق هر فرد.
مدارا نیاز به حساسیت دارد. آقای دباغ درست میگوید که با بیخیالی، از مدارا هم عبور کنیم. چون ما نسبت به نامداراگران هم بیخیال خواهیم شد و آنوقت، مدارا را نابود کنیم. یکی از عالیترین نکاتی که کارل پوپر ارائه داد، باطلنمای بردباری یا مدارا بود. به این معنا که بردباری و مدارای نامحدود، لزوماً به نابودی بردباری و مدارا میانجامد. اگر از جامعهی بردبار در برابر نابردباران دفاع نکنیم، هم بردباران را نابود کردهایم و هم بردباری را. پوپر میگفت «بهخاطر بردباری، این حق را برای خود محفوظ بداریم که نابردباران را تحمل نکنیم». دشمنی با مدارا، در واقع حق و حقوق افراد را پایمال میکند و خودآیینی را از آنان میگیرد. پس، ما نه بیخیال که باید حساس باشیم برای دفاع از مدارا. نامداراگری با دشمنان مدارا، یک اصل عقلانیست.
پس برخلاف پندار رایج، مدارا را اصولاً نباید با نسبیانگاری هم تعریف کرد. مدارا از ما میخواهد به روی انسانهای دیگر که نظر و عملشان را قبول نداریم، گشوده باشیم؛ آدمیان را با باورهای ناحق و افعال ناروا بپذیریم و در کنارشان بنشینیم. مدارا، برخلاف نسبیانگاری، دعوت به این نیست که همه حق میگویند، بلکه دعوت به این است که افراد حق دارند ناحق باشند و ما با ناحقها باید مدارا کنیم. مدارا، نتیجهی خودآیینی و حق است نه نسبیانگاری.
آیزایا برلین میگفت در سدهی بیستم، تسامح و گذشت نسبت به عقاید کهن، نتیجهی بیاعتنایی و بیاعتقادی به آن عقاید بود. و این، همان خطریست که برلین هم آن را احساس کرده بود و همان نکتهای که بیان شد.
@shahrvand_sabz
BY عبدالکریم سروش و فلاسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/Soroush_Philosopher/5908