tgoop.com/Soroush_Philosopher/5848
Last Update:
ممکن است عده ای بگویند که اساسا بدون دلیل و علت، چیزی هست.
اما باید گفت این یک پاسخ عوامانه است. و این پاسخ عوامانه در واقع اصل علیت را زیر پا میگذارد. چرا که اصل علیت به ما میگوید هر چیزی که میتواند باشد و میتواند نباشد، برای بودن یا نبودنش باید علت داشته باشد.
تنها راهی که باقی می ماند اینست که بگوییم این جهان نبودنش محال است. و نمیشود که نباشد. لذا باید باشد.
این یک ادعای بسیار فربهی است. مگر این جهان دارای چه مختصاتی است که نبودنش محال است؟ چه صفت و ذات و جوهری دارد که نبودنش محال است؟
چون تنها در آن صورت است که میتوان گفت "حتما باید باشد".
یا باید بگویند علتی دارد، یا بگویند که خودبخود بوجود آمده یا اینکه نبودنش به خودی خود محال است.
اما این سخن لغویست. چرا که هیچ خصوصیتی در ماده وجود ندارد که نشان بدهد و اثبات کند نبودن این جهان محال است. مدعیان اگر دلیلی دارند به ما هم بگویند.
در واقع خیلی هم روشن است که این جهان نبودنش اصلا و ابدا محال نیست.
ما برای روشن شدن ادله مان از "زمان" [time] مثال می آوریم.
زمان یکی از عجیب ترین پدیده های عالم است. و ما آدمیان بقدری به این مفهوم و کارکردش بی تفاوت هستیم که گاهی اوقات از بودن آن غافلیم.
حتی پاره ای از فیلسوفان مدعی اند که هر کسی زمان را نشناسد فلسفه نمیداند.
البته ما این را نمی گوییم. اما میتوانیم گفت که هیچ فیلسوف جدی ئی نبوده که به زمان نیاندیشیده باشد.
ما در اینجا یک پرده از زمانی بودن این عالم را کنار میزنیم و نشان میدهیم که وقتی به عمق مفهوم زمان وارد میشویم چه پدیده های عجیبی را آشکار میکند.
و آن اینکه دنیای لحظه بعد، اکنون وجود ندارد. چرا که اگر دنیای فردا، اکنون وجود داشته باشد، باید اکنون را فردا بخوانیم. و چون دنیای اکنون، نمیتواند دنیای فردا باشد، پس دنیای فردا، فردا پدید خواهد آمد. و این سخن بسیار مهمی است. و بدین معناست که این جهان نه تنها نبودنش محال نیست، بلکه هر لحظه ممکن است در همان جایی که هست متوقف شود. و لحظه بعدی در کار نباشد. چه جای اینکه بگوییم نبودنش محال است.
هر نفس نو میشود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
شکی نیست که این سخن #مولانا یکی از مکاشفات این مرد بزرگ بوده است. و او این را بخوبی فهمیده بود که در لحظه و آن بعد، دنیای اکنون وجود ندارد. و دنیای بعد باید بعدا بوجود بیاید.
در غیر اینصورت ما پدیده ای بنام زمان نداشتیم.
و زمان یعنی انبساط ماده. یعنی ماده در لحظه بعد، هنوز منبسط نشده است. و منتظر است تا لحظه بعد برسد و سپس منبسط شود.
سفر به گذشته هم ممکن نیست چرا که جهان ماده رو به انبساط است. و به زحمت میتوان به قوانین ترمودینامیک خللی وارد کرد. و این همان چیزی است که فیلسوفان به آن آفرینش مدام میگویند.
یعنی این جهان، دائما در حال خلق شدن است. و تصور ما از زمان عموما تصور غلطی است. چرا که ما درک مکانی از زمان داریم. و از این مهم غافل هستیم که؛ "زمان، مغز مکان است و مکان، بدن زمان است."
با این اوصاف، این جهان نه تنها نبودنش محال نیست، بلکه اصلا و بالذات موجودیست که هر لحظه در لبه پرتگاه نبودن است. مگر آنکه از نو بوجود بیاید که باز هم در آن صورت، همان نخواهد بود.
پس بدیهی است که ما موجودات زمانمند هستیم و این زمان در بیرون ما نیست. یعنی مکانمند نیست که ما در درون آن قرار داشته باشیم. بلکه این زمان است که در درون ماست. به عبارت دیگر تداوم وجود موجودات به زمان وابسته است. که پیدایش آن در لحظه بعد خواهد بود.
پس اگر واقعا واقعیت ماده و جهان مادی چنین باشد که چنین است،
اولا نه اینکه "نمیتواند" که نباشد، بلکه خیلی خوب هم "میتواند" که نباشد. و نبودنش مطلقا محال نیست.
👇👇
BY عبدالکریم سروش و فلاسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/Soroush_Philosopher/5848