tgoop.com/Soroush_Philosopher/5693
Last Update:
🔴▪️ #قمار_عاشقانه
🔵- پس شما تا حدود بسيار زيادي به رويكردهاي غير گزاره اي به ايمان ديني باور داريد...
💠بله، من حساب ايمان را از يقين فلسفي جدا مي كنم. يقين فلسفي يك امر گزاره اي است؛ انسان يا به فلان گزاره خاص عقيده دارد يا ندارد، اما در ايمان ديني علاوه بر اينكه عقل و ادراك گزاره يي دخيلند، عنصر اراده هم دخيل است و واقع اين است كه حتي همين با عقلانيت انتقادي سازگارتر است. چرا كه مي دانيد يكي از آن مسايل اصلي كه باعث شد عقلانيت انتقادي متولد شود نقدي بود كه بر مساله استقراء داشت و مي گفت كه استقرا هيچ وقت ما را به گزاره هاي كلي مفيد يقين نمي رساند و هيچ قاعده يي هم براي تبيين استقراء به قياس وجود ندارد مثل قاعده الاتفاقي و امثال آن. اما علم پر است از گزاره هاي كلي، پس اينها از كجا مي آيند؟ يك جهشي از استقراء صورت مي گيرد؛ يعني نتيجه استقرايي، نتيجه بسيار محافظه كارانه اي است و شما اگر بخواهيد پا به پاي استقرا پيش برويد اصلا به برداشتن گامهاي بلند در علم موفق نخواهيد شود. تئوريهاي بزرگ در علم، تئوري انيشتين، نيوتن، ماكسول و حتي داروين، همه اينها جهشي از روي استقرا و پريدن به يك عرصه نسبتا تاريك است. عرصه اي كه عقلانيت محافظه كار استقرا گرايانه اجازه آن جهش و پرش را نمي دهد، اما شما مي پريد و بعدا بر حسب اقبالي كه نصيب شما مي شود، اين پرسش موفق يا نا موفق از كار در مي آيد.
ما در عرصه ايمان هم، كم و بيش چنين چيزي داريم. دلايلي كه ما داريم كارشان اين است كه ما را به يك پرش بلند موفق بگردانند و گرنه اگر شما بخواهيد پاي پرش را باندازه گليم دلايل دراز كنيد در همان اولين قدم در مي مانيد و هر چيزي بگوييد، يك دليلي در مقابلش پيدا مي شود. اصلا كار عقل همين است. كار عقل تراشيدن ادله معارض و مخالف است:
هرچه آن را راست گرداند دليل
از دليلي كژ شود نزد عقيل
به تعبير مولوي: « قفل گر گه قفل سازد، گه كليد» همان عقل كه براي شما كليد مي سازد تا قفلي را بگشاييد، بلد است قفلي هم بسازد كه شما در گشودن آن اي بسا كه در مانيد. ما در امور ايماني، جهش از روي دلايل مي كنيم و با اراده هم اين كار را انجام مي دهيم و قدرت آدمي بر اين جهش قمارآسا، نامش ايمان است. همين و بس. گاهي اين جهش، اصابت به واقع مي كند و گاهي نمي كند. آن يك امر ثانوي است. من در قمار عاشقي مولانا، عينا همين نكته را آورده ام. آنچه شمس تبريزي به مولانا داد، پيشنهاد يك قمار بود. گفت دست از هر چيزي كه داري بايد بشويي. اين را با هيچ استدلالي نمي توان ثابت كرد. هيچ وعده خوش يا در باغ سبزي هم به او نشان نداد. گفت اي بسا كه در اين قمار همه چيز را هم ببازي. اما پاداش تو همين بس كه مي تواني چنين قماري بكني و همان بود كه مولوي بعدها گفت:
« خنك آن قمار بازي كه بباخت هر چه بودش
به نماند هيچش الا هوس قمار ديگر»
در مراتب بسيار بالا ايمان يك قمار است. در مراتب پايين است كه ايمان يك داد وستد است يعني به شخص مومن متدين ساده مي گويند كه نماز بخوان تا ثوابش را ببري. گناهي نكن تا عذاب نبري. اينها هم مطلوب و ممدوح است. اما اگر ما بخواهيم كه با ديده نقاد عقل به حوزه معرفت و ايمان ديني نظر كنيم، البته بايد عنصر جهش و اراده و دلبستگي و توكل و اميد را منظور كنيم و بدون آن، ايمان و يقيني در عرصه دين حاصل نخواهد شد.
ايمان آوردن مثل انقلاب كردن است. هيچ كس از نتيجه انقلاب صد در صد مطلع نيست. اما به اميد بهبود اوضاع، همه زندگي خود را در گره آن مي گذارد و به خطر مي اندازد. آدمي پاره يي از داده ها را در اختيار دارد اما نهايتا دل بدريا مي زند و از آن داده جهش مي كند و الا با هيچ داده و دليلي نمي توان وجوب انقلاب را ثابت كرد. ايمان واقعي هم انقلابي در شخصيت ايمان آورنده است. اين را كساني بهتر مي فهمند كه از ديني بدين ديگر گرويده باشند. براي آنانكه از اول متدين بوده اند آن هم به نحو تقليدي، كه اكثريت مومنان اين گونه اند، درك اين معنا چنانكه بايد، ممكن نيست.
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش
📝 بخشی از گفتگویی با دکتر سروش
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://www.tgoop.com/joinchat-BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
BY عبدالکریم سروش و فلاسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/Soroush_Philosopher/5693