tgoop.com/Soroush_Philosopher/5685
Last Update:
🔴◾️ نقدی بر تفسیر دکتر #سیدجواد_طباطبایی از #پدیدارشناسی_روح_هگل [۱۲]
■ خدایگانی و بندگی
آیا مقصود هگل از خدایگانی و بندگی، نسبت بین دو خودآگاهی در دو انسان است یا نسبت دو خودآگاهی در یک فرد است. آقای طباطبایی تفسیر دوم را قبول دارد و آن را از مفسرانی چون پدر لَبَرِیِه میپذیرد از نظر ایشان اشتباه کوژو و امثال او این بوده است که این نسبت را نه درونی فرد بلکه بیرونی و بین دو انسان لحاظ کردهاند آقای طباطبایی در توجیه این تفسیر دو دلیل ذکر میکنند: اول اینکه هگل از دو خود آگاهی صحبت کرده و نه دو انسان و دوم اینکه این مبحث (خدایگان و بنده) در نیمهی اول پدیدارشناسی روح ذکر شده و نه نیمهی دوم آن که به مباحث فلسفه تاریخ مربوط میشود. اگر آقای طباطبایی توانسته باشد درونی بودن این نسبت به در هگل نشان بدهد البته در حد همان ۵ صفحه از ۵۰۰ صفحه پدیدار شناسی که از ترجمه عنایت از هگل (و با تفسیر کوژو) نقل میکند (صرف نظر از آن دو سه کلمهای که در ترجمهی عنایت به آنها گیر میدهد و قبلا گفتیم که انتقاد چندان مهمی نیست) توانسته است گامی اساسی در راه تحقیقات هگلشناسی با محوریت متن و از درون کاخ پدیدارشناسی روح هگل به پیش بردارد. اما آیا واقعاً دلایل ایشان در درونی بودن این نسبت قانع کننده است؟ پاسخ ما به این پرسش منفی است. در پاسخ به دلیل اول ایشان، استدلال ما این است که اگر هگل از دو خود آگاهی صحبت کرده و نه از دو انسان، اما از دو شخص صحبت کرده است و بدیهی است که شخص (Person) مساوق انسان است؛ و در پاسخ به دلیل دوم ایشان انتقاد ما این است که در همان نیمهی اول کتاب، مباحثِ ناظر به دورههای تاریخی هم ذکر شده مانند مباحثی در رواقیگری ،شکاکیت و وجدان معذب که آقای طباطبایی بویژه در مورد سومی ( وجدان معذب در یهودیت، مسیحیت قرون وسطی و مسیحیت زمان هگل) به تفضیل بحث میکند البته توجیه ایشان این است که این مباحث هنوز تاریخی نشده ولی دارای ما بازاءهای تاریخی است ( ص۹۵) اما چطور ممکن است که بحثی ناظر به امری درونی باشد اما مابازاء آن خارجی و تاریخی باشد؟! اگر این تضاد درونی صرفا به جنگ دو شخص تشبیه شده باشد است، در این صورت «مشبه» باید دارای مابازاء تاریخی باشد نه «مشبه به».
البته باید این را در نظر داشت که مقصود ما از دلایل فوق صرفا مخالفت با دلایل دکتر طباطبایی است و نه مخالفت با نتیجهی این دلایل: سخن هگل درباب نسبت دو خودآگاهی در وجود یک انسان است.
نکته دیگر این که اگر فرضا نسبت خدایگانی و بندگی نه نسبتی بین دو انسان که نسبتی بین دو آگاهی در وجود فرد انسانی باشد در این صورت توضیح برخی مطالبی که هگل در مورد این نسبت گفته است مشکل است و آوردن این توضیحات الزامی است. به عنوان مثال آنجا که هگل از بنده و کار او که سبب ایجاد تغییراتی در عالم مادی می شود سخن می گوید باید پرسید که اگر این نسبت درونی باشد تغییراتی که خودآگاهیِ مغلوب در عالم مادی به وجود می آورد (با توجه به این که دنیای خودآگاهی، دنیای درونی است و نه عالم مادی و خارجی) به چه معنی است؟ متاسفانه تفسیر آقای طباطبایی از این قبیل توضیحات و روشنگریها خالی است.
آنچه بحث آقای طباطبایی را از «خدایگان و بنده» در پدیدار شناسی روح هگل جالبتر میکند اینست که ایشان به یکباره در ضمن این بحث به مقایسه فرهنگ ما و فرهنگ غربی میپردازند و میگویند در فرهنگ ما آگاهی نه از طریق نفی و اثبات غیر به معنای هگلی بلکه از طریق نفی خود در غیر، صورت میگیرد. آقای طباطبایی برای اینکه از بحث هگل برای چاره گشایی مشکلات فرهنگی ما استفاده کنند به یکباره سخن خود را در درونی بودن این نسبت به فراموشی میسپارند و مساله را بیرونی در نظر میگیرند: «پارادایم عمدهی فکری ما خصوصاً در سدههای متاخر یعنی از زمانی که مبحث عرفانی جای بحث نظری عقلی و فلسفی را گرفته است عبارت از نفی خود از طریق فنای در غیر است که نمیتواند دیالکتیکی ایجاد کند… . پایه نظری وجود ما بر فناست در حالی که پایه نظری در فلسفه جدید غربی بر بقاست.» ( ص۷۱) و «هگل این جا به نوبه خود یکی از پارادایمهای رابطه من و غیر را عرضه کرده است تا نشان دهد که انسان در این مناسبات است که انسان است و نه در تنهایی.»
👇👇👇
BY عبدالکریم سروش و فلاسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/Soroush_Philosopher/5685