Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/Silence4z/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
Silence@Silence4z P.552
SILENCE4Z Telegram 552
از وضع جشنواره راضی نبود. نمی‌دانم منظورش فیلم‌‌ها بود و یا این که نوع برگزاری‌اش را دوست نداشت. اهمیتی نداشت در هر صورت تمام شکایتی که بیان می‌کرد در آن کوچه و جلوی آن ساندویچی می‌گذشت. حتی اگر حق با او باشد، باز هم چه کسی قرار است متوجه این همه ناله شود. عده‌ای عادت کرده‌اند که مدام ناله کنند. اصلا حواسم به ساعت نبود که ببینم سانس شروع شده یا نه. تنها به این فکر می‌کردم که سفارشش دیرتر حاضر شود تا بیشتر برایم بگوید. من تنها دوست داشتم بشنوم و بشنوم. تصویر حقیقی برایم در لحظه وجود داشت. نیازی به قصه رگی شده بر روی آن پرده نقره‌ای نمی‌دیدم. قصه جلویم حاضر بود. در لحظه‌ای رسید به ناله از سینما ماندانا. نمی دانم این دیگر چه مزخرفی بود که بر زبانش جاری شد. از صدا و تصویر سالنی شکایت می‌کرد که حتی حاضر نبود در ان حضور داشته باشد. به ناچار در آن لحظه سرم را به نشانه تایید تکان می‌دادم و با لبخند نوشابه چهار هزار تومانی‌ام را می‌نوشیدم. تا این که سفارشش حاضر شد و با جملاتی نهایی کوچه را ترک کرد. من ماندم و کوچه خالی که حتی دیگر آموزش رانندگی ماندانا هم با پراید نقره‌ای‌اش از آن‌جا عبور نمی کرد. پنج دقیقه به 6 بود و دیگر ناچار بودم که به سمت سالن بروم. سالن‌دار محترم با کت و شلوار ابی و لبخندی که زیر ماسک‌ سفید هم حفظش کرده بود بلیطم را نگاهی انداخت و آ را از وسط تا حدودی جر داد. همیشه از این کار خنده‌ام می‌گیرد. بلیط را تا میانه جر می‌دهند و با خوش‌آمدگویی شما را به سالن راه می‌دهند. حس می‌کنم این حرکت یک موقعیت کمدی و توهین آمیز محض است. انگار با دست راست به فردی سیلی بزنی و با دست چپ صورتش را نوازش کنی. مضحک است. مضحک‌تر از افرادی که در سالن انتظار کنار یکدیگر نشسته‌اند و خود را به هم می‌مالند و در داخل با فاصله دو صندلی میان یکدیگر به تماشای فیلم می‌نشینند. شاید فقط برای من خنده‌دار باشد. اسم فیلم «منصور» است. روحمم خبر ندارد راجب چیست. حتی پوستر فیلم را هم قبل از تماشایش ندیده بودم. فیلم از همان ابتدا بوی لجن می‌داد. هنگامی که متوجه شدم که راجب دفاع مقدس است و اینگونه به تصویر کشیده شده، متوجه شدم که کارگردان محترم، به اندازه یک گاو شعور به تصویر کشیدن این روایت را ندارد. یک قهرمان با آن ابهت و اسم دار بودن با دوربین لرزان و سردرگم ساخته نمی‌شود که هیچ، به طرز فاجعه‌باری تسلیم عقلانیت نداشته کارگردانش هم می‌شود. از آن گذشته تیمسار منصور ستاری تا آن‌جایی که من متوجه شدم فردی بزرگ و شکوهمند بوده. مرا به یاد خودم انداخت. فردی که با تمام وجودش زحمت می‌کشد و آن مقام بالاتری که سوار بی‌ام‌و می‌شود می‌گوید که خودت درتستش کن وگرنه تورا جایگزین می‌کنیم. تا این حد یک فرد ارزشنمد را در زمان جنگ بی‌ارزش می‌کردند و برای تلاشش ذره‌ای اهمیت قائل نمی‌شدند. تیمساری که بدون هیچ کمکی می‌تواند کشور را نجات دهد و در این راه از جان خودش هم به شدت زیادی مایه می‌گذارد. عده‌ای نفهم هم در اطرافش می‌گردند و به اسم یاری رسان جیره خود را می‌خوردند. همیشه همین است. عده‌ای هیچگاه نمی فهمند که یک نفر می‌تواند برایشان تا نهایت جان زحمت بکشد. عده‌ای که حاضر نیستند از کوچک‌ترین لذت خود برای هدفی بزرگ‌تر دست بکشند و خود را در بهترین حالت به شکل یک عروسک وامانده در می‌آورند که نمی تواند حتی یک گلوله را از زمین بردارند. اهمیتی ندارد فریاد یک شخص تا چه حد درست و بلند باشد، آن‌ها در محدوده ذهنی بی‌‌ارزشی که برای خود ساخته‌اند حتی به شکست در مقابل دشمن هم تن می‌دهند تا مبادا ارزش‌های آنی خود را فدا کنند تا بتوانند حالتی بهتر را برای میلیون‌ها نفر ایجاد کنند. تمام این‌ها را نه از فیلم بلکه از اصوات داخلش متوجه شدم. دوربین به قدری فاجعه‌‌وار به حرکت لغزان خودش ادامه می‌داد که قابل بیان نیست. در آن دوربین نمی‌شد به ارزش بالای ان شخص پی برد. تنها امیدم به دیالوگ هایی بود که نصفشان به کات برمی‌خورد و در حدی اجازه پخش نداشت. روایتی نصفه و نیمه که همان هم 99 درصد شامل خطا‌های سینمایی بود. دلم برای تیمسار می‌سوخت. لااق می‌فهمیدم که چه حسی دارد هنگامی که تمام انرژی‌ات را برای نجات افرادی بگذاری که دوستشان داری و آن‌ها به قدر یک سوزن هم برایت ارزش قائل نشوند و به راحتی از کنارت بگذرند. اما خوبی‌ کار وقتی است که همچنان سنگر را خالی نکنی و برای کشورت تا نهایت توانت مبارزه کنی. همین ویژگی را دوست داشتم. بدون ‌آن که مقداری وجه سینمایی در این روایت وجود داشته باشد.



tgoop.com/Silence4z/552
Create:
Last Update:

از وضع جشنواره راضی نبود. نمی‌دانم منظورش فیلم‌‌ها بود و یا این که نوع برگزاری‌اش را دوست نداشت. اهمیتی نداشت در هر صورت تمام شکایتی که بیان می‌کرد در آن کوچه و جلوی آن ساندویچی می‌گذشت. حتی اگر حق با او باشد، باز هم چه کسی قرار است متوجه این همه ناله شود. عده‌ای عادت کرده‌اند که مدام ناله کنند. اصلا حواسم به ساعت نبود که ببینم سانس شروع شده یا نه. تنها به این فکر می‌کردم که سفارشش دیرتر حاضر شود تا بیشتر برایم بگوید. من تنها دوست داشتم بشنوم و بشنوم. تصویر حقیقی برایم در لحظه وجود داشت. نیازی به قصه رگی شده بر روی آن پرده نقره‌ای نمی‌دیدم. قصه جلویم حاضر بود. در لحظه‌ای رسید به ناله از سینما ماندانا. نمی دانم این دیگر چه مزخرفی بود که بر زبانش جاری شد. از صدا و تصویر سالنی شکایت می‌کرد که حتی حاضر نبود در ان حضور داشته باشد. به ناچار در آن لحظه سرم را به نشانه تایید تکان می‌دادم و با لبخند نوشابه چهار هزار تومانی‌ام را می‌نوشیدم. تا این که سفارشش حاضر شد و با جملاتی نهایی کوچه را ترک کرد. من ماندم و کوچه خالی که حتی دیگر آموزش رانندگی ماندانا هم با پراید نقره‌ای‌اش از آن‌جا عبور نمی کرد. پنج دقیقه به 6 بود و دیگر ناچار بودم که به سمت سالن بروم. سالن‌دار محترم با کت و شلوار ابی و لبخندی که زیر ماسک‌ سفید هم حفظش کرده بود بلیطم را نگاهی انداخت و آ را از وسط تا حدودی جر داد. همیشه از این کار خنده‌ام می‌گیرد. بلیط را تا میانه جر می‌دهند و با خوش‌آمدگویی شما را به سالن راه می‌دهند. حس می‌کنم این حرکت یک موقعیت کمدی و توهین آمیز محض است. انگار با دست راست به فردی سیلی بزنی و با دست چپ صورتش را نوازش کنی. مضحک است. مضحک‌تر از افرادی که در سالن انتظار کنار یکدیگر نشسته‌اند و خود را به هم می‌مالند و در داخل با فاصله دو صندلی میان یکدیگر به تماشای فیلم می‌نشینند. شاید فقط برای من خنده‌دار باشد. اسم فیلم «منصور» است. روحمم خبر ندارد راجب چیست. حتی پوستر فیلم را هم قبل از تماشایش ندیده بودم. فیلم از همان ابتدا بوی لجن می‌داد. هنگامی که متوجه شدم که راجب دفاع مقدس است و اینگونه به تصویر کشیده شده، متوجه شدم که کارگردان محترم، به اندازه یک گاو شعور به تصویر کشیدن این روایت را ندارد. یک قهرمان با آن ابهت و اسم دار بودن با دوربین لرزان و سردرگم ساخته نمی‌شود که هیچ، به طرز فاجعه‌باری تسلیم عقلانیت نداشته کارگردانش هم می‌شود. از آن گذشته تیمسار منصور ستاری تا آن‌جایی که من متوجه شدم فردی بزرگ و شکوهمند بوده. مرا به یاد خودم انداخت. فردی که با تمام وجودش زحمت می‌کشد و آن مقام بالاتری که سوار بی‌ام‌و می‌شود می‌گوید که خودت درتستش کن وگرنه تورا جایگزین می‌کنیم. تا این حد یک فرد ارزشنمد را در زمان جنگ بی‌ارزش می‌کردند و برای تلاشش ذره‌ای اهمیت قائل نمی‌شدند. تیمساری که بدون هیچ کمکی می‌تواند کشور را نجات دهد و در این راه از جان خودش هم به شدت زیادی مایه می‌گذارد. عده‌ای نفهم هم در اطرافش می‌گردند و به اسم یاری رسان جیره خود را می‌خوردند. همیشه همین است. عده‌ای هیچگاه نمی فهمند که یک نفر می‌تواند برایشان تا نهایت جان زحمت بکشد. عده‌ای که حاضر نیستند از کوچک‌ترین لذت خود برای هدفی بزرگ‌تر دست بکشند و خود را در بهترین حالت به شکل یک عروسک وامانده در می‌آورند که نمی تواند حتی یک گلوله را از زمین بردارند. اهمیتی ندارد فریاد یک شخص تا چه حد درست و بلند باشد، آن‌ها در محدوده ذهنی بی‌‌ارزشی که برای خود ساخته‌اند حتی به شکست در مقابل دشمن هم تن می‌دهند تا مبادا ارزش‌های آنی خود را فدا کنند تا بتوانند حالتی بهتر را برای میلیون‌ها نفر ایجاد کنند. تمام این‌ها را نه از فیلم بلکه از اصوات داخلش متوجه شدم. دوربین به قدری فاجعه‌‌وار به حرکت لغزان خودش ادامه می‌داد که قابل بیان نیست. در آن دوربین نمی‌شد به ارزش بالای ان شخص پی برد. تنها امیدم به دیالوگ هایی بود که نصفشان به کات برمی‌خورد و در حدی اجازه پخش نداشت. روایتی نصفه و نیمه که همان هم 99 درصد شامل خطا‌های سینمایی بود. دلم برای تیمسار می‌سوخت. لااق می‌فهمیدم که چه حسی دارد هنگامی که تمام انرژی‌ات را برای نجات افرادی بگذاری که دوستشان داری و آن‌ها به قدر یک سوزن هم برایت ارزش قائل نشوند و به راحتی از کنارت بگذرند. اما خوبی‌ کار وقتی است که همچنان سنگر را خالی نکنی و برای کشورت تا نهایت توانت مبارزه کنی. همین ویژگی را دوست داشتم. بدون ‌آن که مقداری وجه سینمایی در این روایت وجود داشته باشد.

BY Silence


Share with your friend now:
tgoop.com/Silence4z/552

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

To delete a channel with over 1,000 subscribers, you need to contact user support ZDNET RECOMMENDS Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations. It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS):
from us


Telegram Silence
FROM American